دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۲ شهریور ۲۰, چهارشنبه

یاداشتی در باره درد نامه استاد حمید رضا طاهر زاده! اسماعیل وفا یغمائی

  حضرت استاد حمید رضا طاهر زاده، بقول خودشان «رفیق سابق گرمابه و گلستان من» نیز اگر چه مقداری دیر و دور ولی به میدان آمده و در یک مقاله مفصل پانزده صفحه ای(آ.چهار) فقیر را به باد انتقادات انقلابی و توحیدی گرفته اند.جز این هم انتظاری نبود. 
لینک به منبع اصلی
استاد حمید رضاطاهر زاده که بدون شک استاد ی بزرگ در نواختن تار،سه تار، کمانچه، ویلن، گیتار، و دو سه ساز دیگرست،( و هنوز و هر شب من تکنوازی تارش را برای شاید هزارمین بار و بیشتر هنگام خواب گوش میکنم) ساز انتقاد رانیز در پانزده صفحه  خوش نواخته است و رنج نوشتن را بر خود هموار نموده است.در«لشکر کشی نوشتاری» که از دو سه ماه قبل شروع شده است، بطوری که من بررسی کرده ام آنانکه انقلابی تر !و پاکیزه ترند! و پرونده سپید تر و روشنتری! دارند پر شور تر و بیشتر مینویسند.  .....ادامه یاداشتی در باره درد نامه استاد حمید رضا طاهر زاده! اسماعیل وفا یغمائی

۱۳۸ نظر:

رفتگر گفت...

واقعیت این است که بخش اصلی نامه ایشان جملات و کلمات تکراری در خیانت منتقدان و مخالفان و صفای و پاکیزگی رهبری انقلاب و مقاومت، و وابسته بودن مستقیم یا غیر مستقیم هر منتقدی به خامنه ای و رژیم است که ارزش پاسخ دادن ندارد و بگذاریم آینده قضاوت کند این چیزها اینقدر تکرار شده و مطمئنا تکرار خواهد شد که سائیده است.......... ایشان اگر در درون بودند میدانستند رفتن یا نرفتن به عملیات نه بر اساس بزدل بودن یا نبودن بل بر اساس تصمیم و صلاحدید تشکیلات و فرمان بود.در عملیات برادر من!از بالاترین فرماندهان تا عناصری مثل قوچعلی جنبر جوقی و سربازان سابق خمینی شرکت داشتند!بسیار کسانی که الان در خدمت وزارت اطلاعات آخوندی هستند یا بریده اند کارنامه دهها عملیات نظامی را بر دوش میکشند! محافظ اول رهبر، رسول خدا بنده که به ایران میرود و عراق و معرف حضور همگان است چریکی برجسته بوده و محافظ دیگرش (ناصر ز )که در سوئد زندگی معمولی دارد شیری خروشان در رزم بود، و محافظ دیگر (م. ت) که در کاناداست سمبل شجاعت و دلاوری بود و بسیاری دیگر،بنابراین شرکت کردن یا نکردن در عملیات معیار نیست. (((رفتگر)))

یاشار گفت...

سوم:
ایشان کوشش نموده اند که مرا به دلیل نرفتن به عملیات ترسومعرفی بفرمایند و در اینطریق اشتباهات متعدد مرتکب شده اند.من بر خلاف ایشان بر شجاعت طاهر زاده در نبرد صحه میگذارم ولی تاکید میکنم طاهر زاده حتی یکروز هم عضو مجاهدین نبوده اند وفقیر مراتب عضویت را از عضو ساده تا مسئول نهاد در سال هزار و سیصد وشصت سه و مرکزیت کامل درپایان سال هزار و سیصد و شصت وسه تا هزار و سیصد وشصت و پنج و سرانجام عضو شورای مرکزی در سال هزار سیصد و هفتاد و یک تا زمان اعلام خروج( شما بخوانید بریدگی) از سر گذرانده ام. راستی کدام گاو- مردی اگر اینسان که طاهر زاده میگوید من بزدل و فراری از مبارزه ام بر عضویت یک عنصر بزدل در بالاترین مدارج تشکیلاتی صحه نهاده است و هرگز بر عضویت طاهر زاده صحه ننهاده است!مگر اینکه صحه گذارنده خود نفس وحشت
وترس و فرصت طلبی بوده باشد.

یاشار گفت...

جناب وفا یغمایی گرامی خسته نباشی !

خدا وکیلی خوندن نامه و جوابیها شما جز بهترین لحظهای زندگیم میباشه !

تا به حال این اندازه نخندیده بودم ، زنده و با عزت باشی !

نادر اکیائی گفت...

اقای یغمائی من یک سئوال دارم واقعا اینها چرا اینطور هستند اصلا فکر وشعوری باقیمانده در اینها واقعا ادم تعجب میکند

esmail گفت...

دوست عزیزی که دست روی مسائل شخصی زندگی آقای طاهر زاده گذاشته و کسی که یک فحشنامه به انگلیسی ارسال کردید کامنتهایتان قابل انتشار نیست

ناشناس گفت...

Arash Pirouz
آنانكه دو دوزه باز تر و نان به نرخ روز تر وسوابق روشن ترى !!! دارند بيشتر و بيشتر مينويسند چون صواب ومزدشان را صفحه اى و كيلو ئى ميدهند بنويسند باز هم بنويسند اينها سند حقانيت و مظلوميت شماست إسماعيل عزيز تاريخ اين محبت ها را فراموش نخواهد كرد.

ناشناس گفت...


Hamid Nobarani
فقط میتونم بگویم حیف از وقت شما استاد وفا یغمائی که نامه اش خواندید و ذهنتان را اشغال کرد و پاسخی هرچند کوتاه نوشتید، وارد بیراهه مجاهدین نشویم بهتر است، هفت نفر در شرایط هولناکی بدتر از مرگ هستند، حتی لحظه ای اندیشیدن به موضوعی غیر از این عزیزان تا حصول راه حل، زیانبار است و اگر نا امید از کمک به ایشان که امید به یکایک ما دارند هستید برای تأمین امنیت سایر بازماندگان در اشرف و لیبرتی اقدامی کنید این نامه ها را نخوانده باید مهر برگشت زد. به همان میزان که خطر برای آن عزیزان جدی است بحث این موضوعات انحرافی و زائل کننده انرژی است، هر قطره از توانمان را در اختیار آن عزیزان قرار دهیم. از خون همین شهیدان برای لجن مال منتقدین از ساعتی پس از اعلام خبر از اولین اعلامیه استفاده خیلی خیلی خیلی بهینه نمودند تا به این لحظه ولی در این بیراهه نباید همراهشان شد، قضاوت مردم در دسترس و تنها پاسخ بهتر است همین باشد. همی شاد و سبز زی

زائریانی گفت...

سلام من هردوی شما را خوب میشناسم و نامه را خواندم فقط میگویم ادم بسیار بدبختی هست این طاهر زاده

ناشناس گفت...

Shams Farahani
bad bakhti in ke har ki az mojahedin enteghad dashte bashe, entrghadeshon ra ba kalamate zasht ve rakik javab midan, ager ham joda beshi az onha migan rejimi ve pasdar hasti, chenin balai sere man ham amade, vali baz der zaman sakhti ma iraniha hastim ke be yarishon mishetabim, ager in farhange ya ba ma ya ba doshmane ma, na bod, rahat mishod bashon kenar amad

ثریا ریگی گفت...

جمگ یک شاعر و یک موسیقیدان بسیار غم انگیز و زشت است لعنت به باعث و بانی اش جنگ پدر با پسر برادر با برادر برادر با خواهر پسر با پدر دوست با دوست زن با شوهر ای ننگ بر شما ای جغدهای شوم

سیما.فرانسه گفت...

حقیقت این است که کار بدون جانشین و کلیدی من که مطمئنا در آن روزگار از نظر مجاهدین بسا ارزشمند تر از نوای ساز تو بود،[با عذرخواهی از شما وبا تمام ارزشی که برای هنر شما قائلم برای بیان حقیقت و در مقابل یک دریا توهین شما،، بگذار تاکید کنم تا چیزی اشتباه فهم نشود،در زمانی که من در ایران و در خارج کشور اسماعیل وفا یغمائی، شناخته شده ترین شاعر جنبش مسلحانه با چهارده سال سابقه مبارزاتی مستقیم و همکاری با مجاهدین بودم و شما هنوز با نام معروف به حمید هندی به دلیل تحصیل در هندوستان نامبرده میشدید نه استاد طاهر زاده] موجب شد مرا به عملیات نفرستند و اگر میفرمودند میرفتم. بگذرم که خود ماجرا را بهتر از من میدانی و لازم به توضیح نیست.
درود بر شما اسماعیل عزیز و شرم برای دروغ و ناراستی

ناشناس گفت...

هزاران درود بر استاد بزرگ و انقلابی و مجاهد دکتر طاهر زاده حق نوشته ای و زیبا نوشته ای درود بر شجاعت و شرف انقلابی شما باشد و باشد تا وقتی ایم واماندگان ترسوسیاهرو بشوند
ایرانی

علي سالاري گفت...

هر دو نامه را با حوصله خواندم، فکر کنم از مهدي ابريشمچي سخني به اين مضمون شنيده بودم که شکوفايي تشکيلاتي و شکفتن کادرها تنها در بستر موفقيت استراتژيک و يا استراتژي موفق امکانپذير است. عکس اين را اکنون، متأسفانه سازمان تجربه مي کند. شکست تشکيلاتي و نهايتاً بسته شدن "کانون استراتژيک نبرد" يعني ارتش آزاديبخش و قرارگاه اشرف، باعث بهم ريختگي و تضادهاي تشکيلاتي نيز مي گردد. کما اينکه کادرهايي که در بستر يک استراتژي موفق مي توانستند بسيار ارزنده و مفيد باشند، همديگر را لاجرم در خوشبينانه ترين صورت، به باد انتقاد (مثل برخورد آقاي يغمايي) و در بدترين شکل (مثل برخورد آقاي طاهر زاده) به باد حمله و ترور شخصيت و لجن مال کردن مي گيرند. از انتقادهاي آقاي طاهر زاده فکر مي کنم که آنجا که در مورد سرودهايي که با اشعار شما شده درست مي گويد و آنچه را با اعتقاد و هزينهً سازمان براي سازمان انجام داده ايد متعلق به سازمان است و هرکدام از ما که از جان و مال و توانمندي هايمان در زمان حضور در مناسبات سازمان مايه گذاشته ايم، حق طلب آنرا و يا حتا پشيماني نداريم... بهايي است که پرداخت شده تا به نتيجهً فهم و درک و موقعيت امروز برسيم و همين ما را بس. دوم، در رابطه با مجاهدين بسيار مهم است که مرز منتقد و مخالف را قاطي نکنيم. اگر منتقديم، مخاطب انتقادهاي ما نيز صرفا مجاهدين نيستند، بلکه کل مبارزات مردم ايران براي آزادي و دموکراسي است که سهم مجاهدين در اين وادي متاسفانه به افول گراييده. بنابراين، نه مبارزات مردم ايران، و به طبع آن هويت مبارزاتي ما، منحصر به مجاهدين است که بدون آنان پايان يابد و نه انتقادي هم که درست و يا غلط مطرح مي کنيم ناشي از حب و بغض شخصي است که طرح آن منوط به کم و کيف رابطه ها باشد. نهايتاً و متأسفانه بر خلاف دستگاه ولايت فقيه که افرادش تا حدي در اتخاذ مواضعشان آزادند و از درون همين حد از استقلال فردي، احمدي نژاد و روحاني و موسوي و کروبي، با صداهاي متفاوت بيرون مي آيند. ولي متأسفانه در درون سازمان، عدم تحمل اين حد از آزادي هاي فردي باعث شده که افراد در درون مناسبات سازمان حرفي و موضعي بگيرند که حرف دلشان و موضع آگاهانه انان نباشد، بر اين سياق نامه هاي امثال آقاي طاهر زاده را بخشا بايد ناشي از اين روش و روند سازماني دانست.اينست که فکر مي کنم برغم لجن پراکني هاي مرسوم، مجاهدين و افرادي که در مناسبات سازمان هستند، براي خلاصي از شرايطي که خواسته و يا نخواسته، در آن گرفتار آمده اند، مستحق ياري بويژه فکري و اخلاقي اند تا از شرايطي که در آن گرفتار آمده اند نجات يابند.

esmail گفت...

آقای سالاری با سلام
من مدعی سرودهای سازمان نیستم من نمیخواهم شعرهای سرودها که زائیده هویت من است مورد استفاده قرار گیرد.سازمانی که شاعر این سرودها را از هضم رابع وزارت اطلاعات گذشته خطاب میکند و خروارها تهمت و توهین نثارش میکند تا وضعش این چنین است حق استفاده از اثار مرا ندارد. اینها را من نفروخته ام که مالکیت خاص داشته باشد شعر وابسته به سراینده است و توضیح بیشتر را در اعلام ممنوعیت و علل آن داده ام.بجز این خیلی از سرودها که بیان ضد جهانخواری دارد با مواضع کنونی اساسا قابل استفاده نیست

ناشناس گفت...

مازیار مازیار
بعد از چرخ آقای گنجه ای انتظار چرخ آقای طاهر زاده هم بهر حال می رفت . البته در مورد آقای طاهر زاده چرخ که چه عرض کنم باید بگویم بیشتر شبیه شیپور نوازی بود آنهم از سر گشادش !
خوب بهر حال این طفل معصوم!! هم راه پیشکسوتان آلترناتیو سوپر دمکراتیک ببخشید تنها آلترناتیو سوپر دمکراتیک را می رود.
تا ببیینیم چرخ بعدی را که خواهد زد!

ناشناس گفت...

بعد از اینکه «جمال بامداد» و «مهدی سامع» و «پرویز خزائی» عِرض خود بردند و از چشم غیر مجاهدین افتادند، ساز جناب طاهرزاده هم کوک شد !
برای کسانیکه جز تلویزیون مجاهدین را نمی‌بینند و جز به سایت آفتابگردان و همبستگی سر نمی‌زنند، البته فرمایشات و خرده فرمایشات ایشان و قبلی ها، خریدار دارد. اما برای مردم هوشیار و دردمند ایران جز ابتذال نیست و هیچ ارزشی ندارد و آنها را بیش از پیش به دوری از سازمان مجاهدین و شورا می‌کشاند.
خدا را شکر که هنرمندان با احساسی مثل خانم مرضیه (که حمید آقا را خوب خوب می‌شناخت و می‌دانست چقد صاف و پاک و صادق است!) و عماد رام و منوچهر سخایی رفتند و این روزهای تلخ را که دروغ و دغل و پاپوش دوزی و تهمت پراکنی باب شده، ندیدند.
الباقی اعضای شورا هم اگر مثل فیلابی و گنجه ای و طاهرزاده و سامع و خزائی موضع بگیرند، یقینناً جز اشمئزاز و انزجار برنمی‌انگیزند و خدا کند آنها این اشاره صمیمانه و دردمندانه را جدی بگیرند و قدر خودشان را بدانند.
محمد

ناشناس گفت...

بعد از اینکه «جمال بامداد» و «مهدی سامع» و «پرویز خزائی» عِرض خود بردند و از چشم غیر مجاهدین افتادند، ساز جناب طاهرزاده هم کوک شد !
برای کسانیکه جز تلویزیون مجاهدین را نمی‌بینند و جز به سایت آفتابگردان و همبستگی سر نمی‌زنند، البته فرمایشات و خرده فرمایشات ایشان و قبلی ها، خریدار دارد. اما برای مردم هوشیار و دردمند ایران جز ابتذال نیست و هیچ ارزشی ندارد و آنها را بیش از پیش به دوری از سازمان مجاهدین و شورا می‌کشاند.
خدا را شکر که هنرمندان با احساسی مثل خانم مرضیه (که حمید آقا را خوب خوب می‌شناخت و می‌دانست چقد صاف و پاک و صادق است!) و عماد رام و منوچهر سخایی رفتند و این روزهای تلخ را که دروغ و دغل و پاپوش دوزی و تهمت پراکنی باب شده، ندیدند.
الباقی اعضای شورا هم اگر مثل فیلابی و گنجه ای و طاهرزاده و سامع و خزائی موضع بگیرند، یقینناً جز اشمئزاز و انزجار برنمی‌انگیزند و خدا کند آنها این اشاره صمیمانه و دردمندانه را جدی بگیرند و قدر خودشان را بدانند.
محمد

هیچکاره گفت...

اصلا بگو برادر حمید این چه کاری هست که میکنی. مگر کسی مجبورت کرده بود چنین وچنان بنویسی. اسماعیل که کاری بهت نداشت وحتی علیه او امضا کردی آن بیانیه شورا را و بهت چیزی نگفت. در خیلی وقتها آدم باید اگر از چیزی اطلاع ندارد بهتر است خاموش باشد برادر. هر دو پایدار و موفق باشید.

ناشناس گفت...

شاعر گرامی

بعد از آقای گنجه ای انتظار "چرخ" آقای طاهر زاده هم بهر حال می رفت . البته در مورد آقای طاهر زاده چرخ که چه عرض کنم باید بگویم کار ایشان بیشتر شبیه شیپور نوازی بود منتها از سر گشادش و بهمین دلیل هم بسیار "خارج" از اصول اخلاقی نواخته و بداهه نوازیی نموده است بسیار بهم ریخته هم در فرم و هم در محتوی.
خوب بهر حال این طفل معصوم!! به فرمان پیشکسوتان آلترناتیو سوپر دمکراتیک اش ببخشید تنها آلترناتیو سوپر دمکراتیک اش به میدان آورده شده و می باید "بسان رهنوردانی" که پیش از او به میدان آمدند دروغهایی را تکرار و دروغهای نوینی را هم خلق و به آنها بیفزاید.
شاعر گرامی من هم شما را خوب می شناسم و هم اقای طاهر زاده را.جناب "حمید هندی" که تازه از هند به انگیس آمده بود اولین بار توسط س. ا. بعد از انقلاب ایدئولوژیک به شکری آورده شد تا با گروه مویسقی که آنزمان راه انداخته بودیم همکاری کند .از آن زمان بهر حال چه در شکری و چه در زائریان و چه در خانه "هفت" و البته در ضبط هایی که شما هیچوقت حضور نداشتید هم شما و هم اقای طاهر زاده را از نزدیک شناخته ام .
اینجا تنها باید اظهار تاسف کنم از اینکه آقای طاهر زاده به فرمان در متن در هم آشفته اش پا را بسیار بیشتر از حد خودش فرا نهاده و البته سطر به سطر هم دروغ نوشته است.
امیدوارم نتیجه اتو دینامیک این به میدان آمدن غیر اخلاقی و غیر شرافتمندانه خود اقای طاهر زاده را غرق در منجلاب فساد شخصیت ننماید.

تا ببیینیم چرخ بعدی را که خواهد زد!
با احترام
مازیار ایزدپناه

ناشناس گفت...

احمدى (هند )ازلندن
درود بر شما إسماعيل عزيز وشرم بر دروغ ناراستى
شكفتا ، وقتى او را دكتر طاهر زاده مى نامند ، اكر براى موسيقى است ،نمى دانم ، ولى ما با هم دانشجو در هند بوديم ايشان تحصيلات عاليه ندارند

محمد رضا روحانی گفت...

اسماعیل عزیز
وکلای ایران این افتخار را نداشتند که ساغر یغمائی رئیس هیئت مدیره کانون وکلای دادگستری مرکز باشند ایشان در ادوار گوناگون عضو هیئت مدیره کانون وکلای دادگستری بوده اند مظهری از ادب پاکدامنی و فروتنی بودند عمر پر افتخار این پیشکسوت بزرگوار دراز باد وسایه اش بر سر وکلای ایران بعنوانی یک نمونه مستدام باد ضمنا آقای دکتر طاهر زاده در مقام یک همرزم فروتن پس از شنیدن یکی از سخنرانیهای من در دفاع از مجاهدان اشرف قطعه ای نواخت و برای من هدیه فرستاد که از او سپاسگزارم اگر پشیمان شد میتوان ان را پس بگیرد

محمد رضا روحانی گفت...

اضافه میکنم که من وکیل و خقوقدان و از همکاران این مرد بزرگوار اقای ساغر یغمائی بودم

مینو گفت...

چه روزگاری است شاعر گرامی، همانگونه که از این نامه ها که دوستان دیروز و دشمنان امروز می نویسند، در رنج هستی، ما نیز می سوزیم و قلب از آتش اندوه میگدازد. آسمان هم از رنجی که برقلب تو می گذرد بی خبر نیست و رگبار باران است که می بارد اما درپس رگبارآفتاب می درخشد. آرزو می کنم که در سایه محبتی که دوستان به تو دارند و دوستی را فدای سیاست و سیاست بازی نم کنند، اندکی آرامش پیدا کنی. درهمدردی با تو که شاعرمان بودی و همچنان ارجمند و سرفراز باقی خواهی ماند. با درود! مینو

رکسان گفت...

شاعر
برگ درختان ترا شاعر کردند وصدای پرندگان و صدای جویبارها. بارانها ترا شاعر کردند و طلوع صبح و درخشش ستارگان. زیبائیها ترا شاعر کردند و زشتسها هم. بوسه ها ترا شاعر کردند و اشکها هم.مردم تراشاعر کردند ما ترا شاعر کردیم شاعر نگران نباش و به احمقها جواب نده

رضا ارجمند گفت...

آهای مردم ایران من اسماعیل را خوب میشناسم. خدا شاهد است که در هر کجای دیگر بجز ایران و ارض اسلام میبود تا بحال صد جایزه نوبل و قلم و دیگر برده بود. جوانمردییست مبارز, ادیبی است بی نظیر و شاعری بی همتا. اوست اکنون حافظ و شاملوی ایران و آفتاب آسمان هنر ایران. هر چه داشت از مال و جان و فرزند و همسر و دل و هوش را در راه این انقلاب گذاشت و میگذارد. فقیری است همطراز حلاج. بخدا کلامی به دروغ یا به تعارف نمیگویم. اسماعیل مرا نمی شناسد و اسمم هم به گوشش نرسیده.
آهای مجاهدین و وابستگان به مقاومت, یادتان هست که مسعود در اولین شماره مجاهد و در سرمقاله آن " سوگند به قلم" به کائنات قسم خورده بود که "هرگز" و "هیچ" قلمی از مجاهدین جز بر حقیقت و شرف نخواهند نوشت؟ ای وای بر شما اگر به اعتماد ما و عشق ما آن کنید که آن دجال گور به گور جمارانی کرد.
چند هزار بار طالقانی و گنجه ای و دیگر اشراف اسلام توحیدی انقلابی مثال آن زن یهودی و خلخالش و نامه علی را سر منبر جیغ کشیدند؟ چون پای عمل رسد آنکار دیگر میکنید؟ ای وای بر شما. وای بر شما. وای بر شما.
با یک چشم بر حماسه یکشنبه سیاه اشرف و آن قتل عام می گریم و با دیگری بر این همه ناجوانمردی جوانمردان.
خدایا تا بحال هرچه بلا می رسید امید به پرچم و خیمه سرخ مسعود بود, حالا چه؟ بار این درد کجا باید گفت و گذاشت؟ خدایا چه بایدم کرد؟

ر. الف گفت...

این جنگها جز به نفع ملاها نیست بس کنید بخدا اخر مگر مرض دارید تحریک میکنید . اقای طاهر زاده شما چه سودی میبرید اقای یغمائی از این جواب چه فایده ای دارد؟؟؟؟؟

ایوب گفت...

سلام: جناب مازیار ایزد پناه این بود آن دعوت به سوی همدلی را که مطرح نمودید؟ شما هم که برگشتید سر جای اولتان. خانم ریگی هم در این هیرو ویر بدنبال باعث و بانی این ماجرا می گردد و مثل ریگ هم فحش می دهد! این الم شنگه را ایرج مصداقی با آن همه اتهامات بغایت علمی و موثق شروع کرد و به سرعت فرار کرد و همین الان گوشه ای نشسته و می خندد!

ناشناس گفت...

این جنگ میان دو هنرمند خیلی تلخ است و واقعا مرا غمگین کرده است دکتر طاهر زاده اگر چه از سر احساس مسئولیت بخاطر جنبش ایران مطالب را نوشته ولی از پخش آن در رسانه ها چه سودی به دست می آید به نظر من فقط تضعیف این مقاومت خونفشان و رنجدیده بنظر من مسئولان بالا خودشان یک فکر درستی بکنند و به این جنگ و جدالها پایانی بدهند که اگر این نوع جنگ تمام نشود فی الواقع عاقبت خوشی نخواهد داشت
سیف الله

ایوب گفت...

سلام: از گفته ر الف بسیار خوشم آمد به خصوص " مگر مرض دارید تحریک می کنید". همه آدمها به نوعی در زندگی مرتکب اشتباه می شوند. خشتک یاران سابق را بادبان کردن کار درستی نیست! از هر سو که بگیریم. وقتی نوشته آقای طاهر زاده را خواندم آرزو می کردم که جناب وفا جواب ندهد و یا به دو سه جمله بسنده کند. جواب ندادن بسیار سخت تر است.

ناشناس گفت...

Nasrin Shahabi
mesle hamishe haghighat ra neveshtid shoma adame rastgu va sadeghie hastid shoma vodane bidari darid va man besiar tahsinetun mikonam vaghan shoma va aghaye mesdaghi kheli ensanhaye ba arzeshi hastid

تهمتن گفت...

آقای ایوب لعنت به آن دیوی که سر رشته این کارها در دست اوست. این آقای طاهر زاده نوشته بالاخره یک جوابی میخواهد و گرنه همه فکر میکنند تمام این چیزهای که نوشته درست است واین جواب لازم دارد ولی سر این طناب دست یکنفر دیگر است من به این مطمئن هستم

ناشناس گفت...

اقای یغمائی این نامه را هم همانکسی نوشته که نامه همسرسابق شما شرف رفته بر باد را نوشته است شما بروید و ان را دوباره بخوانید به نحو عجیبی به هم شباهت دارند
ماشالله

esmail گفت...

از انتشارشش کامنت که بعنوان ناشناس فرستاده شده و بیست و هشت کامنت توهین آمیز خود داری شد به تذکر در مورد کامنت گذاری توجه کنید. نه توهین به شخصیت فردی و وارد شدن به مسائل شخصی و نه بنام ناشناس کامن گذاشتن نامی حتی مستعار امنتخاب کنید. سپاس

ناشناس گفت...

از این نامه ها سرود بهار بزرگ گریه میکند سرود آمد بهار جانها سروده و ترانه های زیاد که میبینند دو دوست اینطور به هم حمله میکنند خیلی غم انگیز است
زهره

ناشناس گفت...

من یکی از اشناین و همکاران جناب ابوالفضل ساغر یغمائی هستم که لازم دانستم اطلاعاتی در این باره بنویسم.
جناب آقای ابوالفضل ساغر یغمایی در سال 1301 در خور به دنیا آمد بعد از پایان تحصیلات ابتدایی به همراه حسینقلی کلانتری به بیرجند رفته و در انجا تحصیلات متوسطه را با اخذ دیپلم به پایان رسانده و وارد دانشکده حقوق گردیده و پس از اتمام تحصیل در رشته حقوق فضایی در دادگستری شهر های تهران شاهرود بیرجند شیراز اصفهان و دامغان خدمت نموده است بعد از درخواست بازنشستگی به وکالت در دادگستری پرداخته و ادامه تحصیل خود را در یکی از دانشگاه های فرانسه گذرانده و در سال های آخر خدمتش نیز مشاور وزیر دادگستری بوده است. در سال 1327 با دختر حسن صهبا یغمایی یکی از شاعران بزرگ معاصر و از نوادگان یغما جندقی که ایشان نیز در وزارت دادگستری مشغول خدمات قضایی بوده اند و سال ها ریاست دادگاه استان و سمت دادستانی را به عهده داشتند ازدواج نمود. ابوالفضل ساغر یغمایی چند سالی مدیر روزنامه ارزشمند مسلک به سردبیری فرج اله لاهیجی بود ابوالفضل ساغر یغمایی یکی از وکلای برجسته و بسیار شریف کشور بوده است ایشان در امور خیریه مشغول انجام کارهای بزرگی بوده و هستند از جمله ساختن یک بیمارستان در شهر خور که آن را به مدت چند سال به صورت خیریه خود اداره کرده و هزینه آن را پرداخته اند و در سال 84 با اصرار دولت به دانشگاه علوم پزشکی اصفهان واگذار کرده اند . کمک به فقرا و مستمندان یکی از کار های خداپسندانه ایشان این فرزند خلف یغمای جندقی شاعر نامدار و آزاده است . برای راه اندازی دانشگاه پیام نور و علمی کاربردی خور نیز مبالغ قابل توجهی مساعدت نموده اند.نام ایشان همانطور که نویسنده بدرستی اشاره کرده اند اشتباها بعنوان رابط فلان انجمن ذکر شده است خداوند بر عمر و عزت این بزرگمرد بیفزاید
یکی از دوستان و همکاران جناب ابوالفضل ساغر یغمائی

ناشناس گفت...

در ضمن اطلاعات بیشتر را در باره این رجل گرامی در این کتاب و چندین کتاب دیگر که در مورد ایشان نشر شده است میتوانید جستجو بفرمائید
یکی از دوستان و همکاران جناب ابوالفضل ساغر یغمائی
.................

درخت تناور کویر: یادگارنامه ابوالفضل ساغر یغمایی
درخت تناور کویر: یادگارنامه ابوالفضل ساغر یغماییبه اهتمام : آل‌داود - مرتضی
محل نشر : تهران
تاریخ نشر : ۱۳۸۳/۰۱/۱۵
رده دیویی : ۹۵۵.۹۳۳۴
قطع : رقعی
جلد : شومیز
تعداد صفحه : ۲۶۴
نوع اثر : گردآوری
زبان کتاب : فارسی
شماره کنگره : DSR۲۰۸۵/و۶آ۷
نوبت چاپ : ۱
تیراژ : ۱۵۰۰
شابک : ۹۶۴-۷۸۱۶-۱۲-X
مجموعه حاضر به منظور بزرگداشت و ارج نهادن به زحمات انسان دوستانه ابوالفضل ساغر یغمایی در منطقه خور و بیابانک, تهیه شده و حاوی مقالاتی است در زمینه ایران شناسی و خود شناسی که به نامبرده تقدیم شده است. مقالات از این قرارند: یاد یار و دیار 'حبیب یغمایی'؛ ساغر یغمایی مرد ایثارگر/ دکتر محمدرضا جلالی نائینی‌؛ خورشید می ز مشرق ساغر/ دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی‌؛ از آبادی‌های ساحل زاینده رود تا آبادی‌های کناره کویر/ ایرج افشار؛ سفری به زادگاهم/ محمد معلم‌؛ مواجب رسمی یغما و فرزندانش از دستگاه دولتی عهد قاجار/ سید علی آل داود؛ تاریخچه آموزش و پرورش خور و بیابانک/ عبدالکریم حکمت یغمایی‌؛ از خانه تا بهشت/ دکتر مرتضی هنری‌؛ مراسم عزاداری در خور/ احمد امینی‌؛ طب, طبابت و بهداشت در ایران و خور/ مجتبی یغمایی‌؛ یغمای جندقی, آزاده نوآور قرن سیزدهم/ محمد میرزادی‌؛ یاریگری/ لسان الحق طباطبایی‌؛ حجه الاسلام فاطمی, روحانی پیشین خور/ ابوالحسن حکمت موسوی‌؛ من, هم کویر را می‌شناسم و هم ساغر را/ مسعود سعید وزیری‌؛ گویش خودی را دریابیم/ دکتر شهاب الدین طباطبایی‌؛ دیدار با استاد نقاش شیرازی/ دکتر محمد رضا خراباتی‌؛ بدایع السمر فی وقایع السفر/ سید مرتضی آل داود؛ اشعاری از محمد شایگان, اسماعیل امین, حسین یغمایی, محمد علی امامی نائینی. در پایان عکس‌هایی از ساغر یغمایی چاپ شده است.

ناشناس گفت...

اسماعیل جان. طاهر بدبخت مقصر اصلی نیست. آب از سرچشمه، خاک اره دارد.
کافی است ابوالقاسم رضایی که اسم بی مسمای حبیب را روی خود گذاشته، دست از کینه بردارد و او و بالاتر از او، ترمز کنند. لجن پراکنی ها می خوابد و بیش از این ایجاد نفرت نمی‌کند.
حمید

ناشناس گفت...

شما همه کسانی که دکتر طاهر زاده را انتقاد میکنید شرف و غیرت انقلابی ندارید بجای آخوند خامنه ای دارید به انقلاب حمله میکنید جدا شرف و غیرت ندارید شماها
ایرانی

ایوب گفت...

سلام: سیف الله می گوید " مسئولان بالا خودشان یک فکر درستی بکنند و به این جنگ و جدالها پایانی بدهند ". بسیار حرف درستی است. من هم آرزو دارم که وضع به حالت قبل برگردد . با این وضع میدا ن به دست عمله و اکره اینترلینکی ها افتاده و جولان می دهند و بسیار شادند. خود جناب وفا نیز در جایی و بیش از یک بار آرزوی پایان یافتن این وضع را کرده است.

ایوب گفت...

سلام: سیف الله می گوید " مسئولان بالا خودشان یک فکر درستی بکنند و به این جنگ و جدالها پایانی بدهند ". بسیار حرف درستی است. من هم آرزو دارم که وضع به حالت قبل برگردد . با این وضع میدا ن به دست عمله و اکره اینترلینکی ها افتاده و جولان می دهند و بسیار شادند. خود جناب وفا نیز در جایی و بیش از یک بار آرزوی پایان یافتن این وضع را کرده است.

ناشناس گفت...

مهناز ب حسينى
نوشته اقاى ارجمند تكرارش برايم جالب است:
اهاى مردم ايران من اسماعيل را خوب مى شناسم . خدا شاهد است كه در هر كجاى ديكر بجزء ايران وارض اسلام مى بود تا بحال صد جايزه نوبل و قلم و ديكر برده بود . جوانمرديست مبارز ، اديبى است بى نظير و شاعرى
بى همتا . اوست اكنون حافظ و شاملوى ايران وافتاب اسمان هنر ايران.
سلامت باشى شاعر عزيز

ایوب گفت...

سلام: ماشالله می گوید که این نا مه را همان کسی نوشته که شرف رفته بر باد را نوشته .من شک ندارم که او می تواند به لحاظ زبان شناختی دو مقاله را تجزیه و تحلیل کند مثلا به لحاظ نحوی ، بسامد واژه ها و از این قبیل و بعد از یک بررسی علمی به این نتیجه رسیده است. چه خوب بود که تحقیق وی در این باره را می دیدیم. راستی یادم رفت جناب، شرف رفته بر باد نیست شرافت به”يغما” رفته است!!

علی گفت...

یکی نیست به این آقای حمیدرضا طاهرزاده بگه لطفا شما دیگه "نطق" نکنید. همه میدانند که خود شما باصطلاح انقلاب ایدیولوژیک را نکشیدید و "بریده" مجاهدین محسوب میشوید!!!
پس بنابراین شما دیگر برای افرادی امثال آقای یغمایی و سایرین "لالایی" نخوانید!
به نظرم آقای یغمایی و قصیم و خانم اقبال و... خیلی شجاع، صادق و از قضا دلسوز همین اشرفیان از ته دل هستند. نه شماهایی که در خارج کشور نشستید و آتش بیار معرکه رجوی شده اید!

esmail گفت...

مهناز و رضا ارجمند گرامی از محبتتان ممنونم .میدانم از سر محبت نوشته اید . من کسی جز یک تبعیدی خود خواسته از ستم ملایان پلید نیستم که شعر هم میسرایم.دوستدار مردم و ذره ای ناچیز. اگر چیزی از شعرها ارزش داشته باشد میماند و گرنه نمیماندوچون رفتیم چه غبار راه باشیم چه شاملو برای خود ما یکسان است آنچه قابل توجه است چیزیست که بدرد مردم بخورد. از این جدال آزارنده هم بواقع آزرده ام ولی از انجا که سکوت میتوانست علامت قبول و رضا تلقی شود چیزی نوشتم. امیدوارم که سر رشته داران بخصوص خاتون اور بخود اید و بداند این راه که دارند میروند و با دائم پشت توپخانه بودن راه بجائی نمیبرد و باید راه و رسمی دیگر پیشه کرد امید که بداند.

ایوب گفت...

سلام: حمید جان شما می گویی طاهر زاده بدبخت ،برو یک بار دیگر نوشته جناب وفا را بخوان ببین چه تعریفی از شخصیت آقای طاهر زاده به دست داده. گوشه ای از این تعریف" .......وسالیان دراز است مثل یک راهب بودائی و مثل قدیسین بریده از زندگی و زن زندگی میکنی من در مقابل تو حرفی ندارم . در مقابلت به احترام می ایستم و کلاه از سر بر میگیرم و درود میگویم و نیز اعتراف میکنم که نه میخواهم نمیتوانم چون تو باشم." درود بر جناب وفا که علیرغم عصبانیت پا از دایره انصاف بیرون نگداشته است.

ناشناس گفت...

جناب ایوب با درود به شما
من دعوت به همدلی کردم اما بالافاصله امثال اقایان "جمال اکرامی" و محمد اقبال و غیره.. تا همین حمید رضا طاهر زاده (به غلط تیتر "دکترا"ی نداشته را سخاوتمندانه از جانب " تنها آلترناتیو دمکراتیک" به یدک می کشد ) نشان داده اند که متاسفانه آتش باری توپخانه مقر فرماندهی اورسور اواز ظاهرا خاموشی ندارد.

در اینجا من تنها بعنوان شاهدی ناچیز از بخشی از روزگار گذشته نوشتن این چند خط خطاب به شاعر گرامی را وظیفه اخلاقی و انسانی خود دانستم بی آنکه به توضیح پیرامون شخصیت آقای طاهرزاده بپردازم.
اگر چنین قصدر را داشتم بی تردید می توانستم بسیار بسیار بیشتر در باره او بنویسم.
اما من با طاهر زاده و امثال او دشمنی ندارم و بطور خاص طاهر زاده از روزی که با او آشنا شدم تا امروز که مزخرفاتش را خواندم شخصیتش هیچگاه و تاکید می کنم هیچگاه برایم جز احساس رقت بهمراه نداشته است .هم از اینرو ست که نوشتن درباره او را بیش از این بی ارزش می دانم.
با احترام
مازیار ایزدپناه

ناشناس گفت...

ایوب آقا
سلام
پاراگراف آقای اسماعیل وفا یغمایی درباره شخصیت آقای طاهر زاده را می بایستی به لحن طنز بخوانید و نه به بعنوان تعریف جدی از شخصیت آقای طاهر زاده.

فرهاد

ناشناس گفت...

این شعر را جناب وفا برای طاهر زاده سروده و در کتاب این شنگ شهر آشوب هم منتشر شده امشب این را میخواندم و متاسف شدم از اینکه این دوستی به اینج کشید واقعا بسیار متاسفم
سیف الله
«براي حميد رضا طاهر زاده و نواي تار و سه تارش»
باران تارت«طاهر» امشب خوش فرو ريزد
درجان من باران تو شعري تر انگيزد
هر زخمه ات چون قطره‌اي مي بر دلم لغزد
قلب من از هر قطره اش در رقص بر خيزد
«طاهر» بزن برساز خود شايد فرو بارد
باران شور وابر غم از سينه بگريزد
«طاهر»بزن در اين شب تاريك بر تارت
باشد كه با جان بيش ازين تاري نياميزد
اين دختر باران كه مي باري تؤاش از ساز
اين شنگ شهرآشوب كو با جانم آميزد
بامن بگو او از كدامين راه راز آلود
ميآيد و بر قلب من گيسو فرو ريزد
اين مست، اين ديوانه، اين روح اسير خاك
اين رند كو از كفر و از ايمان نپر هيزد
با من بگو او از كدامين ماهتاب ناب
مي‌آيد وبر هرجه هست و نيست آويزد
اين كيست كو در لحظه هاي سبز بيداري
مي آيد اما همچو رؤيا زود بگريزد
يك بوسه مي خواهم چواز او صد عتاب آرد
چون بر سر قهرم، به دل صد بوسه مي بيزد
«طاهر» ، «وفا» را ، تا سحرگاهان ممان خامش
جانت نيابد خامشي دستت بناميزد

ناشناس گفت...

جناب ایوب خان خود را به جهالت زده‌ای یا واقعاً جاهلید. آقای وفا یغمایی به صفت تمسخر آن موارد را برای طاهرزاده ردیف کرده است. در سجایای اخلاقی ایشان نگفته است.

دنیا دیده

شاهین از پاریس گفت...

من نمی فهم واقعا طاهر با این تنقاضات که با ان سالها زندگی می کند چطوری همچنان دوام آورده من طاهر را از نزدیک یک دوره کوتاه باهاش بودم به جرات می توانم بگویم که واقعا این طاهر نیست که خواسته قلبی خودش را می گوید این بیشتر فضای پیرامون انست که ان را ناچار می کند این چنان موضع بگیرد. این دیکته طاهر نیست. برای همین هم چند ماهی گذشت و تحت فشار هستند . چکار کند طاهر و طاهرها هنوز به ان نقطه نرسیده است که بخواهد بهایش را بپردازد. همه می دانیم که بیرون آمدن و برای همیشه با تناقضات خود صفر صفر کردن اسان نیست. یک طرف حل وفصل مسایل شخصی . دوم نیفادن در دهان اژدهای آخوندی که در کمین همه است و سوم فحش و مارک خوردن از سازمانی که همه چیز خودت را برایش گذاشتی . حل این تضادهادر چنته طاهر نیست. و توان بهای پرداختن به اینها را ندارد . طاهر ادم هنرمند در موسیقی است . ولی دارای اراده ای ضعیف است که سالهای سال با تناقضات خودش زندگی می کند و چه انتظاری است که در سن 57سالگی بخواهد تصمیم درستی بگیرد . و متاسفم برایش برای بهترین رفیق دوران خودش این چنان به پرت و پلا گویی افتاده ولی تکرار می کنم این طاهر هنرمند نیست که می نویسد این را برایش دیکته کرده اند حتی حدس می زنم که چه کسی ولی حیای سیاسی که متاسفانه اینهااصلا ندارند ایجاب می کند چیزی نگویم.

کورعلی گفت...

وای بر تو حمید طاهر زاده،حیف حیف که هنر اینچنین به آلودپی کشیده شده است،امّا باید بگویم که هیچ انتظاری نیست از همه شماها،از حافظ مدد می گیرم که فرمود :
ماهی از سر گنده گردد نی دم
فتنه از عمامه خیزد نی ز خم

وای بر جهل مقدس!!!!!!

ناشناس گفت...

فرهاد کوهستانی

این هم روشی دیگر از یک گردش کار تشکیلاتی رهبری مجاهدین است، براینکه که شخصا وارد تنازعات نشوند، البته بطور موقت.
افراد مختلف را، با توجه به شناخت ضعف های آنها، به معرکه وارد می کنند. و از این طریق نیز دو هدف را دنبال می کند؛ اول، افشای فرد مورد نظر؛
و در این مورد اخیر؛ آقای طاهر زاده، ولی این افشاگری توسط آقای یغمایی صورت می گیرد. چرا که این روش برای افشای آقای طاهرزاده از جانب مسئولین تشکیلاتی کم هزینه تر است ، چون که خودشان بطور مستقیم وارد نشده اند ولی در عین حال به هدف اصلی خودشان نیز درارتباط با آقای طاهر زاده نیز رسیده اند.
دوم، اینکه فرد مقابل ، و در اینجا آقای یغمایی را یک لحظه نباید آرام گذاشت،و همواره باید موی دماغش شد، و به این وسیله برایش مشغولیت ذهنی فراهم کرد.
به نظر من در این جا سوژه اصلی نه آقای یغمایی، بلکه آقای طاهرزاده است که افشا میشود.
تا آنجاییکه به شخص آقای یغمایی مربوط می شود؛ فکر نمی کنم، حرف ناگفته ای باقی مانده باشد، چرا که دبیرخانه شورا، طی یک بیانیه تفضیلی، و کمیسیون قضایی و ضد تروریسم نیز، به زعم خودشان هر در چنته داشتند رو کردند. در عین حال هواداران بیت مقام معظم رهبری نیز، همواره آقای یغمایی را از الطاف خود طی این مدت بی نصیب نگذاشته اند.
به همین دلیل، آقای طاهرزاده قبل از ورود به این چالش، آنهم با فردی نظیر آقای یغمایی باید دو بار به ابعاد مسئله توجه می کرد. یکبار با نگاهی به گذشته خود، و بار دیگر نگاه به حریفی که آنرا به چالش طلبیده است.

ناشناس گفت...


فرهاد کوهستانی

این هم روشی دیگر از یک گردش کار تشکیلاتی رهبری مجاهدین است، براینکه که شخصا وارد تنازعات نشوند، البته بطور موقت.
افراد مختلف را، با توجه به شناخت ضعف های آنها، به معرکه وارد می کنند. و از این طریق نیز دو هدف را دنبال می کند؛ اول، افشای فرد مورد نظر؛
و در این مورد اخیر؛ آقای طاهر زاده، ولی این افشاگری توسط آقای یغمایی صورت می گیرد. چرا که این روش برای افشای آقای طاهرزاده از جانب مسئولین تشکیلاتی کم هزینه تر است ، چون که خودشان بطور مستقیم وارد نشده اند ولی در عین حال به هدف اصلی خودشان نیز درارتباط با آقای طاهر زاده نیز رسیده اند.
دوم، اینکه فرد مقابل ، و در اینجا آقای یغمایی را یک لحظه نباید آرام گذاشت،و همواره باید موی دماغش شد، و به این وسیله برایش مشغولیت ذهنی فراهم کرد.
به نظر من در این جا سوژه اصلی نه آقای یغمایی، بلکه آقای طاهرزاده است که افشا میشود.
تا آنجاییکه به شخص آقای یغمایی مربوط می شود؛ فکر نمی کنم، حرف ناگفته ای باقی مانده باشد، چرا که دبیرخانه شورا، طی یک بیانیه تفضیلی، و کمیسیون قضایی و ضد تروریسم نیز، به زعم خودشان هر در چنته داشتند رو کردند. در عین حال هواداران بیت مقام معظم رهبری نیز، همواره آقای یغمایی را از الطاف خود طی این مدت بی نصیب نگذاشته اند.
به همین دلیل، آقای طاهرزاده قبل از ورود به این چالش، آنهم با فردی نظیر آقای یغمایی باید دو بار به ابعاد مسئله توجه می کرد. یکبار با نگاهی به گذشته خود، و بار دیگر نگاه به حریفی که آنرا به چالش طلبیده است.

کورعلی گفت...

من هر چه بیشتر این مطلب به اصطلاح افشاگرانه شما حمید خان را می خوانم،بر سر می کوبم که وای این سازمان مجاهدین ونفراتش چقدر افول کرده اند.ننگ ونفرین بر خامنه ای وهزاران لعنت بر خمینی که شما را به اینچنین خواری و بی فرهنگی کشانده است .واقعا جای گریه دارد!!!! دل ادم برای آن مردم بدبخت اسیر در چنگال آخوندهای حرام لقمه می سوزد که شما به اصطلاح تنها اپوزیسیون سازمان داده شده اش هستید.ننگ ننگ ننگ!!!!!!!!!

علي سالاري گفت...

با سلام و ضمن پوزش، چون آخر شب مطلبي که نوشته بودم اديت نکرده فرستادم اشتباهي در آن هست که اگر اصلاح شود ممنون ميشم. در جملهً "شکست تشکيلاتي و نهايتاً بسته شدن "کانون استراتژيک نبرد"... منظور شکست استراتژيک بود و نه تشکيلاتي. با تشکر و سپاس، علي سالاري

ناشناس گفت...

آقای طاهر زاده خيلی اشتباه ميفرمايند وقتی ميگويند طبق قوانين کشورهای
دمکراتيک آثار هنری (اشعار، سرود، .... ) آقای يقما يی در مالکيت مجاهدين ميباشد
چون مخارج ضبط، آهنگ و ... را پرداخت کرده اند. اگر آقای يقما يی و مجاهدين قرار دادی
امضاء کرده بودن که آن اثر هنری را به مجاهدين بخشيده بودن انوقت مالکيت آن اثر ذکر شده
در قرار داد به مجاهدين منطقل ميشد. ولی فکر نکنم همچين قرار دادی باشد اگر بود يکی
حتماً ميگفت. در فقدان چنين بخشيدنی يا قرار دادی آقای يقما يی مالک کليه آثار
هنری خود ميباشد. قوانين مربوطه از طرف دادگاها بسيار جدی گرفته ميشوند و خسارت
و جرايم بزرگی از خطا کار گرفته ميشود. وقاهت انجاست که تازه آقای يقماي را
متهم به دزدی آثار خودش ميکند!!؟ فکر ميکنم سازمان بايد خيلی به نجابت آقای يقما يی
مديون باشد که از سازمان شکايت نميکند، چون من خودم شاهد بودم که سازمان هنوز
از سرودهای آقای يقما يی استفاده ميکند. اگر چنين شکايتی به دادگاهّای اروپا و
امريکا برده شود آيا آبرويي برای سازمان ميماند؟
اين يکی از خصوصيات سازمان هست که خودشو مالک تمام هستی ا عضا و هواداران ميداند
حتی شيطان هم اينطور نيست چرا که او فقط روحت رو تصرف ميکند ولی رجوی همه چی را
ميخواد و اگر هم منتقد شدی آبرو و حيثييتت را ميخواد از بين ببرد آن هم با کمک
لشکر هميشه حاضر حاضر!! اگر هم موضوع بحث به کلا هبرداری و دزدی بکشد، ببخشيد
مصادره انقلابی!!، داستان زياد هست!!. حدس من در مورد انگيزه سازمان برای جدايی انداختن
بين يقما يی و همسرش هم فکر ميکنم انگيزه مالی داشته تا بتوانند پيشتر همسرش را
سر کيسه کنن و يقما يی را وابسته به سازمان .

حميد ع

ناشناس گفت...

این حملات مداوم بر علیه آقای یغمایی ناشی از سیاستهای نادرست مسئولین مجاهدین است. این چه سیاست غلطی است که از افراد شناخته شده خواسته شده بر علیه آقای یغمایی نوشته‌های موهن را امضا کنند. آمرین این عمل سخیف دنبال چه هستند؟ آیا بدنبال خوشنودی جلادان حاکم در ایران هستید؟ مسئولان مجاهدین! دشمن غدار در حال طراحی جنایت بعدی است و شما منتقدین دلسوز را زیر ضرب گرفته‌اید. به فکر حفظ جان انسانهای شریف گرفتار در عراق باشید.
محدث

الف. سهیل گفت...

بنظر من بیشتر نظرات با سوء نیت همراه میباشد و دکتر حمید رضا طاهر زاده از زمره هنرمندان با ارج و ارزنده ای میباشد که با تمام هنرش بارها جان خود را کف دست گذاشته و در صحنه نبرد علیه اخوندهای کثیف جمگیده و به دلیل احساس مسئولیت این مقاله را نوشته است. مخاطب آقای طاهر زاده هر چند ضد آخوند هم باشد به دلیل مواضعی که دارد وضربه زدن به تنها تشکیلاتی که الان بطور واقعی وجود دارد قابل انتقاد میباشد و باید به او یاد آوری نمود در صورت نابودی و ضعف این تشکیلات اخوندها هماوردی واقعی ندارند .من به آقای دکتر طاهر زاده درود میفرستم وامیدوارم که سلامت و رزمنده باقی بمانند و
درود بر تمام مبارزان راه آزادی ایران
الف. سهیل. بلژیک

ناشناس گفت...

حمید ع. اگر جرئت داری خودت را معرفی کن ولی من میدانم تو کی هستی. حمید عقرب هستی حتی بدتر از عقرب.کسانی مثل تو با این حرفهائی که مینویسند بواقع پست و بیشرفند. مجاهدین هیچوقت جنگی را جز بر ضد اخوند شروع نکرده اند ولی وقتی شما مثل سگ هار پاچه انها را میگیرید حق دارند با چوب بر سر سگ خطرناک بکوبند . شما اطمینان داشته باشید ابرو باخته میشوید و اطمینان داشته باشید مجاهدین پیروز میشوند و اگر هم مردم شما را ببخشند شما با وجدانتان چه میکنید
ایرانی

ناشناس گفت...

آن کسانی که نوشته اند دکتر طاهر زاده دکتر نیست اولا اشتباه میکنند دکتر طاهر زاده در هندوستان و انگلستان تحصیلات عالیه خود را تا مرحله دکتر در اقتصاد ادامه داده است و با بهترین نمرات موفق شده است بجز این ایشان یکی از برجسته ترین موسیقیدانان ایران در دوران معاصر است که اگر ایشان در اروپا زندگی میکردند مطمئنا از او مجسمه میساختند و او را همپایه موزارت و بتهوون و چایکوفسکی میدانستند. من خودم موسقیدان هستم و مقامات دکتر طاهر زاده عزیز را میدانم. استادان موسیقی ایرانی هرکدام که دکتر طاهر زاده را میشناسند به نبوغ ایشان اقرار دارند بنابراین در انتقاد دایره انصاف را رعایت کنید که یک زخمه دکتر طاهر زاده عزیز ما بر ساز و ان صدای زیبا و گرم به ده دکترا میارزد
یکی از دوستان دکتر طاهر زاده. المان

ناشناس گفت...

آقای طاهر زاده جناب یغمائی فعالان مجاهدین و شورا دشمن اخوند است این را میفهمید دشمن اخوند است فراموش که نشده
رهگذر

ناشناس گفت...

احمدى ( هند ) از لندن
جهت ياداورى به دوست اقاى طاهر زاده المان ،
من و اقاى طاهر زاده در هند ، رشته اقتصاد درس مى خوانديم و در يك انجمن فعاليت داشتيم ، بعد هر دو به فاصله كوتاهى به انكليس رفتيم ، و در
لندن و باريس فعاليت داشتيم ، و باز تكرار مكنم اقاى طاهرزاده تحصيلات عاليه ندارند ، البته اكر دكتراى موسيقى در سالهاى اخير از سازمان مجاهدين كرفته باشد اين را نمى دانم ؟

ایوب گفت...

سلام: این الم شنگه را ایرج مصداقی با آن همه اتهامات غیر مستند و مضحک شروع کرده . اتهاماتی از قبیل اینکه سبیل کسی را زده اند و او نشسته و های های گریه می کند!! و نیز آن طرف تر کسی با سر رفته توی شیشه و عربده می کشد وحریف می طلبد!! هر چه این طرف و آن طرف را نگاه می کنی آدمهای مسخ شده ای را می بینی که انواع عقده ها خصوصاَ جنسی از سر و رویشان می بارد!! این جمع اینجا برای چه نشسته اند؟ برویم جلو تر. خدای من باران تف است که معلوم نیست به چه دلیل بر سر و صورت هم می پاشند.فرار کنیم سرو صورتمان خیس شد!!
اراجیفی که به نظر من ارزش پاسخ گویی نداشت. نمی دانم الان کجاست . گاهی فکر می کنم برای گشت زنی بیرون رفته و سخت مشغول است! برق دندانهای همه شما را به خاطر حادثه غمناک اشرف می بینم.

ناشناس گفت...

آن دوست آقای طاهرزاده از آلمان که ادعا کرده است چیزی هم از موسیقی می فهمد و آقای طاهر زاده را با موزارت و چایکوفسکی و بتهوون مقایسه کرده خوب است یداند که آقای طاهر زاده تار خوب می نوازد و موسیقی ایرانی رااز طریق گوش خوب می شناسد اما او دانش موسیقی ندارد نت نمی داند سولفژ نمی داند درکش از ریتم بسیار ابتدایی و ضعیف است هارمونی نمی داند چیست . وقتی کسی به این شکل حتی در حد یک کودک هفت هشت ساله کلاس اول مدرسه موسیقی علم موسیقی ندارد چطور می تواند موزارت و چایکوفسکی و بتهوون بشود.

ضمنا اگر آقای طاهر زاده اقتصاد دان است چرا هیچگاه کسی یک مطلب مربوط به اقتصاد از او در هیچ نشریه ای و سایتی ندیده و نخوانده است و چگونه است که با وجود چنین متخصص اقتصادی همیشه مقالات اقتصادی مجاهدین را آقای حاج حمزه می نویسد؟

م ت

ایوب گفت...

سلام: جناب وفا در مورد استاد حمید رضاطاهر زاده می گوید " بدون شک استاد ی بزرگ در نواختن تار،سه تار، کمانچه، ویلن، گیتار، و دو سه ساز دیگرست." اما م ت اعتقاد دارد که او دانش موسیقی ندارد نت نمی داند سولفژ نمی داند درکش از ریتم بسیار ابتدایی و ضعیف است هارمونی نمی داند چیست . حتی در حد یک کودک هفت هشت ساله کلاس اول مدرسه موسیقی علم موسیقی ندارد.!!به این ترتیب آقای طاهر زاده یک نابغه موسیقی است!جناب وفا چند بار به اشکال گوناگون گفته پا را از دایره انصاف بیرون نگذاریم و خود به نظر من این را در مورد آقای طاهر زاده رعایت کرده است.

ناشناس گفت...

آقای ایوب شرم هم خوب چیزی است. این لینک شهادت کسی که با سر در شیشه رفته است. سند می‌خواهید. این هم سند. آدم زنده و حی و حاضر. اگر مزدور نیستید ، اگر شرافت اخلاقی در شما هست. از گفتارتان پشیمان شوید و پوزش بخواهید. ننگ بر کسانی که افراد را مجبور می‌کنند برای دفاع از خودشان با سر در شیشه بروند. من با گوش دادن به این گفتگو بر خود لرزیدم. این است بهشتی که وعده می‌دادید.

http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=60

فرامرز

بهروز. م. د گفت...

سلام اقای یغمائی من از دوستداران شعرهای شما و ساز و صدای آقای طاهر زاده هستم .من فکر میکنم که علت نوشتن این مقاله که بنظر من بفرموده می باشد در این شرایط علتش توجه کادرها را از مسئله کشتار و تخلیه اشرف به یک مساله فرعی می باشد.این یک تاکتیک قدیمی برای رهبران هوشیار این سازمان میباشد همیشه باید یک جنگ و چیزی وجود داشته باشد تا توجه افراد معترض به آن جلب بشود. الان صدها سئوال در ذهن رزمنده ها وجود دارد. چرا این کشتار وحشتناک و چرا بسته شدن اشرف تکلیف وعده و وعیدها بر پیروزی بر آخوندهای خونخوار چه شد و رهبران چه چیزی در سر دارند بجای اینها خوب است که دو شخصیت شناخته شده بجنگ هم بیایند تا حواس همه به انها بیفتد.من از مقاله آقای طاهر زاده تعجبی نمیکنم دچون عضو شورا هست و باید هرچه گفته میشود اطاعت کند ولی شما نباید در این دام میافتادید و جواب میدادید چون سر و صدا بیشتر میشود واین بیشتر به سودئ رهبران میباشد مطمئن باشید در روزهای آینده باز هم از این سر و صداها بیشتر میشود و بهتر است شما و دیگران در این دام نیفتید.

ناشناس گفت...

بقول آقا مازیار
چرخ میزن که چرخ خوش باشد!!!!
اصغر

سرگل گفت...

حضرت استادی میداند که دشمن مجاهدین نیستم فقط مثل او و دیگران شجاعت تحمل کشتارهای بی سرانجام را در امتداد راهی نا روشن و توجیهات مکتبی و شیعی ندارم .من فقط سئوال میکنم. سئوالاتی ساده،شما که مدعی هستید میخواهید سکان یک مملکت و ملت را در دست بگیرید چه کرده اید؟ جه میکنید؟ استراتژی تان را توضیح دهید؟ علل و فایده این کشتارها را توضیح دهید؟ چرا با منتقدان این چنین برخورد میکنید؟ چرا میخواهید منتقدان را لجنمال کنید و دهها سئوال دیگر. فکر میکنم سئوال و انتقاد گناه کبیره نیست. برگردم به نامه طاهر زاده. میتوان با صد صفحه و الصاق برخی مدارک و عکسها ،نکته به نکته را با زبانی خوش یا ناخوش توضیح داد. این را لازم نمیدانم ولی میخواهم فقط بر چند نکته از نکات بسیار و متاسفانه درهم و بر هم نامه آشفته ایشان روشنی بیاندازم.

ناشناس گفت...

اولا که ایشان همه چیز را در موسیقی ایرانی و خارجی میداند بهتر از بتهوون و این افراد که نامبرده میشود میداند چون در زمان ما موسیقی پیشرفت بیشتر کرده دوما ایشان دکتر هست و اینرا همه میدانند ولی گیرم که نباشد در دورانی که احمدی نژاد جلاد و اخوند روحانی و دکتر کریم قصیم و امثالشان دکتر هستند خاک بر سر دکتر بودن و بهتر است اصلا ایشان دکتر نباشند که اینقدر شماها زرت و پرت زیادی نکنید
ایرانی

نادر اکیائی گفت...

میگویند در آخر الزمان یک حیواناتی پیدا میشوند که گوش های انها چندین متر و دمبشان هم چندین متر است قابل توجه آقای ایرانی!!

خدابخش مشهدی گفت...

بله، من هم بگویم که حرفهای آقای حمید طاهر زاده از جنس تار و سه تار نبود، از جنس مار بود.. هنر در خدمت چاپلوسی چقدر مضحک می شود...آقای طاهر زاده دلم برای تاری که در دست داری سوخت.

ناشناس گفت...

نکته هایی برای توجه در مورد کامنت ها و یک یاد آوری اسماعیل وفا یغمایی
در کامنت ها نکاتی به نظرم رسید که فکر کردم خوب است آنها را برای استفاده بیشتر از کامنت ها و کامنت گذاری یاد آوری کنم.
بعضی از کامنت گذران، حضور مستمر دارند که اینها دو دسته اند، آنها که در نقش هوادران و مریدان متعصب مسعود رجوی ظاهر می شوند، آنها که منتقد و به حمایت از منتقدان ظاهر می شوند. در بین کسانی که در حمایت از منتقدان و خودِ اسماعیل وفا یغمایی ظاهر می شوند، من ندیده ام کسی مثل آن عوضی دهن دریده که به اسم «ایرانی» کامنت می گذارد، جز فحش توهین هیج حرف و نظرای ندارد برای گفتن ندارد. آن نکته یی که می خواستم به اسماعیل وفا یغمایی یاد آوری کنم این است که دوست ارجمند این رعایت آزادی بیان نشد که شما به یک آدم لات و بیشعور و بیسواد عوضی، که معلوم نیست کیست و تازه به دیگران هم حمله می کند که چرا خود را با اسم واقعی معرفی نمی کنند، تریبون بدهی که به دیگران فحش بدهد. خودت نگاه بکن به کامنت هایی که از این عوضی گذاشته ای ببین انصافا من درست می گویم یا نه. ببین که این آدم فقط فحش داده و توهین کرده شما هم همانها را گذاشته ای. این گونه فحاشی ها که اظهار نظر نیست. دیگر این که اعلام بکنید که کامنت هایی که با حرف لاتین نوشته می شوند، درج نخواهند شد، این مسخره است که با توجه به نرم افزارهای موجود در کامپیوترها کسی به جای خط فارسی از حرف لاتین استفاده کند، که خواندنش «زور» دارد. نکته دیگر این که «ایوب» از مریدان رجوی، که به نظر می رسد در محکوم کردن منتقدان و برچسب زنی و حرفهای مفت زدن کم آورده است، به اسماعیل یاد آور شده است که «جواب ندادن مشکل تر از جواب دادن است»، پاسخ این است که نه جناب، مساله طاهر زاده اینجا مطرح نیست، مساله یک خط قلدرمنشانه و خط نفس مخالف و منتقد را بریدن، با لگد مال کردن حرمت و حیثیت منتقد، و جوّ ارعاب و نسق گیری را حاکم کردن مطرح است که رهبری مجاهدین سالهاست به کار گرفته اند، تا کسی جرأت انتقاد نداشته باشد. بنابر این وقتی کسی آلت و ابزار چنین سیاستی است باید چنان گوشمالی داده شود که، به کلی خاصیت مفید بودن و استفاده مجدد را از دست بدهد و با این اقدام رهبری مجاهدین هم گوشی دستشان بیاید که با عربده کش به میدان فرستادن برای حاکم کردن جوّ نسق گیری،ضرر می کنند و از کار خود نتیجه یی جز«تف سربا» انداختن، نخواهند گرفت مریدان و مواجب بگیران و بادمجان دورقاب چینانِ کارگزار خود را هم به گند خواهند کشید. همچنان که هر که در این عرصه به میان آمد تا خدمتی به جوّ ارعاب و برچسب زنی بکند، خود را به گند کشید، مثل مهدی سامع، جلال گنجه ای، مسلم اسکندر فیلابی، خزایی و... دیگر این که آقای علی سالاری هم نوشته باید به مجاهدین کمک کرد، باید پرسید چگونه باید کمک کرد؟ کسانی که اننقادات درونی و محترمانه سالیان دراز همکاری صمیمانه شان مطلقا مورد توجه قرار نگرفته و بعد وقتی هم استعفا می دهند اینطور بیشرمانه هدف اتهام و برچسب زنی قرار می گیرند، جز با انتقادات صریح و با تهاجم به دهن دریدگیها و بیشرمی ها و واداشتن رهبری مجاهدین به انتقاد از خود و قبول شکست استراتژی و تغییر روش و رها کردن آویزان شدن از دامن امثال جولیانی و ژنرالهای بازنشسته و رؤسای سابق سازمانهای جاسوسی غربی و تلاش برای یافتن حامیان بیشتر از میان ایرانیان ممکن است.
زوبین آذرخش

ایوب گفت...

سلام: به قول نیابتی وای به روزی که خود شیفتگی همنشین بلاهت گردد. جناب فرامرز من اصلا هیچگاه این مسئله لات بازی و با سر توی شیشه رفتن را رد نکردم و در عین حال نپذیرفتم.چرا؟ به عبارت دیگر جامعه پنج هزار نفری به نوعی انعکاس فرهنگ و جامعه ایرانی است.ما باید انتظار داشته باشیم که یک همچین آدم بی سواد،فاسد، لمپن وبه اعتراف خود قاچاق فروش و معتادی نیز در میان آن جمع راه یابد و حقا که با ایرج مصداقی و همنشین بهار از یک جنس است. مصداقی می گوید که این دوست شفیق و نازنین من است که به او بسیار علاقه مندم .کبوتر با کبوتر باز با باز.

ایوب گفت...

«می خواهند نباشید!» م. ساقی

می خواهند نباشید
آنان،
سرود زندگی
و طلوع آشتی را بر نمی تابند
می خواهند
عشق ممنوع باشد
و سکوت و سیاهی
استوار گردد
می خواهند نباشید!.

04.09.2013

ایوب گفت...

سلام: بیژن نیابتی می گوید "وای از آنکه خودشیفتگی همنشین بلاهت گردد . اینجاست که دستاوردهای یک زندگی پرفراز و نشیب بسا ارزان به حراج گذاشته می شود."
جناب فرامرز من این گفتگو را گوش نداده بودم از شما بسیار ممنون هستم .اینجانب تاکید می کنم که هر کس به مسائل سیاسی علاقه مند است حتما به این گفتگو گوش دهد.برای شناخت این دو نفر بسیار ضروری است.

ایوب گفت...

سلام: من اصلا وهیچگاه این مسئله لات بازی و مسائل دیگر را رد نکردم و در عین حال نپذیرفتم.چرا؟ چون این جامعه سه چهار هزار نفری در ابتدا تافته جدا بافته ای نبوده و به نوعی انعکاس فرهنگ و جامعه ایرانی است.ما باید انتظار داشته باشیم که یک همچین آدم بی سواد،فاسد، لمپن وبه اعتراف خود قاچاق فروش و معتادی نیز در میان آن جمع راه یابد و حقا که با ایرج مصداقی و همنشین بهار از یک جنس است. مصداقی می گوید که این دوست شفیق و نازنین من است که به او بسیار علاقه مندم .کبوتر با کبوتر باز با باز.

ایوب گفت...

سلام:من فقط به طور کلی می پذیرم که به قول نیابتی
" دراین میان اقلیت کوچکی هم هست که همواره "خلاف جریان" شنا می کند ، ایدئولوژی و ارزش هایش را خود انتخاب میکند ، راه و راهبرش و دوست و دشمنش را خود برمی گزیند و زندگی و مرگش را نیز. از همه مهمتر چگونه زیستن و چگونه مردنش را که این خود حکایتی دگر است . در یک کلام تن به نظم حاکم نمی دهد. در این عرصه ارزشی ، در فراروی این اقلیت کم شمار همواره نبردی پایان ناپذیر درجریان است . هر روز ، هرسال ، هر گاه ."

ایوب گفت...

م. ساقی
باید برخیزیم
و بشتابیم
میدان حمایت را
آی راهیان رهایی
عشق تان را به صحنه آورید
آی جنگ ستیزان زمان
فرصت کوتاه است
آی آزادگانِ زمین
فریادتان رساتر باد
باید برخیزیم
و بشتابیم
میدان حمایت را
باید ویرانی متوقف شود
و خشم وخشونت تعطیل گردد
باید برخیزیم!

ایوب گفت...

م ساقی
می خواهند نباشید
آنان،
سرود زندگی
و طلوع آشتی را بر نمی تابند
می خواهند
عشق ممنوع باشد
و سکوت و سیاهی
استوار گردد
می خواهند نباشید!.

ایوب گفت...

م ساقی
می خواهند نباشید!
آنان،
عدویِ بهاران اند
می خواهند زیبایی نباشد
و شوق را خشمگین اند
می خواهند نباشید.
***
می خواهند راه نباشد
چراغ وماه نباشد
شادی وآبادی نباشد
یعنی آزادی نباشد
می خواهند نباشید.
***
می خواهند نباشید
و آشیانه ی میهن
خالی از امید باشد
می خواهند نباشید.

ایوب گفت...


سلام: آری اگر آنها نباشند بایستی به دنبال روحانی و امثالهم روان شویم تا شاید نواله ای نصیب شود.به قول بیژن نیابتی
"سپهر سياست ايران بدون سازمان مجاهدين به بيابانی بی آب و علف می ماند که درختانی
چند در جای جای آن جلوه می کنند . بدون حضور راديکاليسم ضروری اين سازمان ، توازن قوا به سرعت
به نفع رفرميسم پوشالی برهم خواهد خورد و صحنه سياسی ايران ناگزير بدنبال بخشی ازهمين رژيم روان
خواهد شد. بسا بدترازآنچيزی که درجريان جنبش کذايی سبز شاهد آن بوديم . اين ننگ جاودان از سر
نيروهای انقلاب دمکراتيک ايران دور باد . آری دغدغه من اينست" .

دریچه زرد گفت...

تذکر به آقای ایرانی
.حرف آقای آذرخش درست است.از این به بعد کامنتهای شما همچنان که دو کامنت اخیر شما به دلیل استفاده از بیان و فرهنگ نادرست درج نمیشود اگر حرفی دارید میتوانید بصورت درست بنویسید.با تشکر
دریچه زرد

ناشناس گفت...

بنده زمانی در تهران دبیر بودم. در یکی از کلاسهایم هر گاه نظر شاگردان را درباره مطلبی می پرسیدم در میان شاگردانی که برای جواب دادن دست بالا می کردند نو جوانی بود که پدرش قصاب بود و هر باز از او می خواستم جواب بدهد همیشه اینطور شروع می کرد " آقا بابای ما می گوید.."
مثلا یکبار پرسیدم فرق جمهوری با سلطنت چیست او دست بالا گرد و گفت " آقا بابای ما می گوید جمهوری هم همان سلطنت است منتها شاه هر چهار سال عوض می شود" و ...
بلاخره یک روز بمحض اینکه گفت "آقا بابای ما... حرفش را قطع کردم و گفتم من کاری به بابای تو ندارم و نظر او برایم مهم نیست. اینجا می خواهم بدانم نظر خود تو چیست نه نظز بابای تو!
حالا حکایت جناب ایوب است که در هر کامنت می نویسید نیابتی گفت"..."
جناب ایوب نظر نیابتی برای ما مهم نیست لطفا بفرمایید نظر خودتان درباره حرفهای آقای طاهر زاده چیسست.

تروتسکیست

بایرام گفت...

من فقط میخواهم بگویم آقای حمید رضا یک قدری هم به روزی فکر کند که نوبت خودش برسد انوقت باید منتظر باشد از شرق و غرب دنیا بر سرش بریزند و چندین مقاله برایش بنویسند که چه بوده است و از جمله همین نامه را برایش منتشر بکنند که تو چه نوشته ای و چه بوده ای چون در این دنیا آسیاب به نوبت میچرخد

ناشناس گفت...

برای من روشن شد که شما استقلالی ندارید و به آزادی هم معتقد نیستید و مانع افراد میشوید تا همانطور که شما تعیین میکنید کامنت بگذارند .خودتان خیلی خوب خودتان را افشا میکنید
درود بر مجاهدین خلق
ایرانی

ایوب گفت...

سلام: جناب وفا خواهش می کنم که جناب زوبین را به عنوان استاد امور تربیتی ،اخلاق و ادب رسما معرفی نمایید که بقیه آدمها کامنت های ایشان را سر مشق قرار دهند!از آن جایی که خط مرز بسیار مشخص و دقیقی برای واژه ها و به کار بردن واژه ها نیست من اجازه می خواهم که کامنتهای ایشان را به عنوان الگو درنظر گیرم! ایشان در دو کامنت از واژهایی استفاده کرده است که من بخشی از آنها را اینجا می آورم. عوضی دهن دریده، لات و بیشعور و بیسواد، عوضی، حرفهای مفت زدن، عربده کش، مریدان و مواجب بگیران، بادمجان دورقاب چینانِ ،گند، بیشرمانه ،دهن دریدگیها، بیشرمی ها، دوزیست(ذوحیات)،تو دهن منتقدان زدن، رذالت، تا مغز استخوان فاسد شده، نامردمیهای بیشرمانه!!

ایوب گفت...

سلام: آقای ذوبین آذرخش در یکی از کامنتها گفت "«فرزندان میهن» خیلی وقت است عوضی شده اند. از کارها و رفتارشان پیداست."

ایوب گفت...

سلام: یکی از کامنتهای بسیار زیبای جناب ذوبین آذرخش "درود بر شاعر صدیق و برد بار. دشمنانت خاک برسرانند و دجالان. بسرا ضد استبدا اهریمنی، بسرا بر علیه دجال گری و فرصت طلبی و گندم نمایی جو فروشی، پرده و نقاب از چهرها موذی خودخواه گندیده مغر خودفروش پایین بکش و افشاکن که خوش سرودی
یکصد هزار یوسف،در چاه مرگ مردند
تا رونق بساط این پیرهنفروشان"

معصومه.ا.ل گفت...

من هم مثل آقای ایوب معتقد هستم که آقای طاهر زاده نمونه کامل یک انسان والا در مسائل اخلاقی و صداقت هستند و در این راه مطمئنم طهارت و پاکیزگی اخلاق را از اقای مسعود رجوی آموخته اند و واقعا شاید بیشترین فردی باشند که از نظر پاکی اخلاق به آقای رجوی نزدیک هستند تا رشمنان این استاد روسیاه شوند

ناشناس گفت...

درود هر آزاده
به استاد طاهر زاده
ایرانی

ایوب گفت...

سلام:جناب تروتسکیست، آقای بیژن نیابتی می گوید که سازمان مجاهدین خلق برخورد ماکسیمالیستی می کند به عبارت دیگر برخورد حد اکثری در ربطه با دیگران دارد.و این رابطه را نه بر مبنای حد اقل های مشترک که بر پایه مطالبات حد اکثری خود تنظیم کرده است. بیژن نیابتی به آنها انتقاد دارد اما انتقاد هایش از این دست است . نه اینکه چرا یک نفر در طول سی سال در میان شما خود کشی کرده ؟آقا ببخشید تلاش کردم که با کلمات خودم حرفهای ایشان را نقل کنم. اجازه هست؟!!

ایوب گفت...

سلام:جناب تروتسکست ، نظر من نسبت به آقای طاهر زاده همان نظر جناب وفانسبت به ایشان ست!! ایشان می گوید که" من در مقابل تو حرفی ندارم . در مقابلت به احترام می ایستم و کلاه از سر بر میگیرم و درود میگویم و نیز اعتراف میکنم که نه میخواهم نمیتوانم چون تو باشم."

بایرام گفت...

من میخواهم به این آقای ایوب بگویم بحث آقایبیزن نیابتی که محلش در اینجا نیست که شما مرتب مینویسی اینجا در باره نامه آقای حمید طاهر زاده و پاسخ اقای یغمائی باید بنویسید نه اینکه آقای نیابتی لطفا به این توجه بکنید

ناشناس گفت...

با هزار درود به خواهرم خانم معصومه من میخواهم بگویم تمام نامه شاعر سابق بخاطر حسادت بسیار زیادی است که به مقام و جایگاه آقای دکتر حمید رضا طاهر زاده دارند چون ایشان الان در میان هزاران و صدها هزاران هواداران مقاومت ایران دارای بالاترین احترام میباشند و در کنار رهبر مقاومت ایران خانم رجوی در خدمت انقلاب میباشند ولی آقای یغمائی دچار تنهائی شدید هستند و همه از او رو برگردانده اند بنابر این طبیعی است که در نامه خودش اینطوری بنویسد
درود بر مقاومت ایران درود بر مسعود و مریم رجوی درود بر استاد بزرگ و هنرمند والا دکتر طاهر زاده
مرگ بر خامنه ای و تمام پیروان خارجی و داخلی اش
ایرانی

تهمتن گفت...

به آقا یا خانم ایرانی و خانم معصومه
عاقلان دانند!!

دریچه زرد گفت...

خانم فریده نیویورک. آقای بهزاد.تیمور.وعلی احمدی کامنتهای شما به دلیل توهین و توضیح مسائل شخصی افراد قابل انتشار نیست. با پوزش

ناشناس گفت...

شاعر واقعا که باز هم گل کاشتی. پاسخت خیلی ناجوانمردانه و فرافکنانه است. آن همه مطلب در این مقاله آمده و شما چسبیدی به مچگیری بر سر تاریخ بریدنهای پیاپیت از مجاهدین. این آقا حرفهای خیلی خوبی زده و من هم که اصلا با مجاهدین و غیرمجاهدین و هر چه که با دین سروکار داره سروکار ندارم کنجکاو شدم و بر اصولی بودن اظهارات ایشون گواهی میکنم. شاعر عزیز آقای سایه که شما یک انگشت کوچک او هم در شعر و شاعری محسوب نمیشوید الان سالهاست که دیگر شاعری نمیکند یعنی حرفی برای گفتن ندارد. شما یقینا استاد نظم و قافیه و عروض هستی اما از روح شاعری آن هم در کادر مبارزاتی تهی شده ای و بس . خدا به همه ما رحم کند!!!!! فریبرز اصلانی

ناشناس گفت...

سلام به ایوب و همه کسانیکه این یاداشت را می‌خوانند.
برادر عزیز من فرض میکنم شما واقعاً هوادار مجاهدین هستی (و غریبه نیستی.)
اگر چنین است عزیز من، با اینگونه نظرات زشت و پلید، داری آنها را پردافعه تر از اینکه هستند، نشان می‌دهی و این خدمت به مجاهدین نیست. خودشان به اندازه کافی ایجاد فاصله کرده اند. شما ها این جدایی را بیشتر و بیشتر نکنید.
برادرانه می‌گویم. قبل از نوشتن کمی مکث کن عزیز و از دستگاه کثیف هرزه نویسان و پیمان کاران سایت پر از آفتاب بیرون بیا. کسانیکه تو به آنها تهمت می‌زنی خواهران و برادران تو هستند و مثل تو از قاتلین مجاهدین بیزارند.
ایوب جان مرور زمان خیلی از دوستان و سروران شما هم نشان خواهد داد که پرونده سازی و برچسب زنی دیگر اثر ندارد.

در مورد آقای حمید رضا طاهرزاده، نظر من این است که واقعش کار خوبی نکردند. نمی‌بایست با برچسب زنی، تار خود را می‌شکست. حیف آن تار و آن همه شور و استعداد که این چنین بی قدر شد.
البته برخلاف برخی نظرات، ایشان صفات ارزنده ای هم دارند و به همین دلیل انتظار نمی‌رفت (و نمی‌رود) پا روی وجدان خویش بگذارند.
ایوب، حتماً می‌دانی نامی که برای خودت انتخاب کرده ای اسم یکی از پیامبران الهی است که پا روی حقیقت نمی‌گذاشت.
ازت پوزش می‌خواهم و امیدوارم به دل نگیری.
محمد

کامران باقری گفت...

ایوب آقا..ما هم در هلند یک ایوبی داشتیم که مسعول انجمن مجاهدین بود در گذشته های دور (نام مستعارش) و ایشان هیچ وقت از خود نظری نداشتند و همه اش می گفت برادر گفته...خواهر فلان گفته...و او همه اش از هواداران طلبکار بود و اگر یکی یک تلویزیون بزرگ می خرید او توهین که کرد که به خون شهدا خیانت کرده ای ..تلویزیون کوچک باید می خریدی! خلاصه او به عراق رفت و نمی دانم الان کجاست. این را نوشتم که ایوب مرا به یاد ایوب انداخت. زنده باد زندگی

ناشناس گفت...

خطاب بنده در این کامنت آقایان و خانم های اعضا و هواداران مجاهدین هستند که در صفحه آقای یغمایی ویا در سایتهای مجاهدین تنها به قصد آزار واذیت می نویسند.
درست مثل بچه هایی که در حیاط همسایه سنگ پرتاب می کنندو شیشه ای می شکنند و بعد هم خندان پا به فرار می گذارند.!
شما آقایان و خانمهای عضو و هوادار مجاهدین فراموش نکنید که مسئولیتتان بسیار بسیار بیشتر از امثال من و ماست.
شما علی القاعده می بایستی وارث خون چند ده هزار شهید باشید و و بنا بر این می بایستی که در کردار در گفتار و اندیشه مظهر و زنده گر اخلاق و خصلتهای نیک آن شهیدان باشید .
آی کاش شما آقایان و خانمها در هنگام نوشتن تنها یک لحظه به این مسئولیت خطیر که بر دوشتان هست توجه کنید.
شما و بطور کلی سازمان مجاهدین سالهای سال بدون توجه به این مسئولیت با رفتار نا مناسب باعث دوری و رنجش و فراری شدن بخش های بسیاری از هموطنان و نزدیکان خود شدید و کار به اینجا رسیده است که امروز حتی در این جنایت بزرگ ضد بشری بی سابقه در فرهنگ و تارخ ایران که دل هر انسانی را پر خون می کند کسی جرات نزدیک شدن به شما حتی برای عرض تسلیت و همدردی را ندارد! از بس که به سر و روی همه تف کرده اید از بس که به همه فحاشی کرده اید از بس که بد همه را گفتید و از بس خود را تافته جدا بافته دانسته اید و دیگران را حقیر شمرده اید.

بسیاری شهیدان مجاهدین انسانهای خوب و مردم دوستی بوده اند. همه ما از ویژگی های انسانی بسیاری شهیدان مجاهدین خاطزه ها داریم اما شما با این عداوتهای حقیرانه تان با این ذهن بسته و کوچکتان همه آن سرمایه و پشتوانه عظیم انسانی و مردمی را به هدر داده اید و هر روز هم بیشتر تتمه آن یادگار های پر ارزش راا لگد کوب کینه و نفرت حیوانی خود می کنید.
من اینجا بحثم بطور خاص در رابطه با عکس العمل ها و مقالات و کامنتهای زشت و احمقانه شما در رابطه با آقای اسماعیل یغمایی است.
آقای یغمایی انسان درد کشیده ای است که سالها جوانی و عمر خود را بپای سازمان شما ریخته است. او سالها با شما همراه و یار و رفیق غم و غصه و شادیهایتان بوده برای شما و مبارزه و شهیدان و زندگان و رهبرانتان شعر سروده و نوشته است. امروز اما او دیگر به این راه به این شیوه مبارزه و به این رهبری اعتقادی ندارد.
اصلا زندگی یعنی همین. اگر کل یوم هو فی شان است پس هر انسانی در زندگی اش حق دارد تغییر کند انتخاب گذشته اش را به زیر سوال ببرد آن را نقد کند نفی کند و با آن مخالفت کند.
معنی زندگی همین است. چرا بخاطر تغییر عقیده باید او راآماج کینه حیوانی قرار دهید؟
مآنهم شمایانی که قرار بوده نگاهبان رنج اسیران و خون شهیدان باشید؟
آیا هدف و انگیزه شهیدان جز تضمین آزادی برای هر انسانی بوده است؟

چرا باید اینچنین یک هنرمند و یک شاعر هدف هتاکی های کودکانه و ابلهانه شما وارثان آن شهیدان قرار بگیرد؟
نام آقای یغمایی با سروده هایش در تاریخچه ادبیات مبارزاتی مردم ایران در این دوران سیاه ثبت شده است. شما چند تا شاعر و هنرمند مانند آقای یغمایی در سراسر ایران سراغ دارید؟ زمان و نسلهای آینده هم در باره شما که با بلاهت او را "از هضم رابع وزارت اطلاعات گذشته" می خوانید و مزدور می نامید و هم درباره او قضاوت خواهند کرد.
اگر باور ندارید یک لحظه برگردید وبه سه دهه گذشته نگاهی بیندازید.
فحاشی ها و هرزه درایی های شما هیچ چیز ثمره مثبتی برای شما نداشته است جز منفعل شدن هر چه بیشتر.
متاسفم که امروز خود را مجبور می بینم که به وارثان حنیف نژاد و موسی خیابانی چنین تذکراتی را بدهم.
بنده ترجیح می دادم که امروز از شما درسهایی از انسانیت افتادگی و مهر فرا بگیرم.
تروتسکیست

دریچه زرد گفت...

دوستان گرامی
با عرض پوزش سی و دو کامنت شما از آنجا که بجای بحث سیاسی و نقد روی مسائل خصوصی و شخصی زوم شده بود منتشر نشد. باز هم تاکید میشود کامنتهای توهین آمیز و کامنتهائی که مسائل شخصی زندگی افراد را محور قرار میدهند در دریچه زرد منتشر نمیشود و اگر منتشر شود سایت تبدیل به محل افشای میائل شخصی افراد میشود که در دریچه جائی ندارد به این مساله توجه بفرمائید

esmail گفت...

تروتسکیت گرامی
ممنون از لطف و توجهت ولی بگذار هرچه میخواهند بنویسند.برای من اهمیتی ندارد این آتشفشان بیشتر با فوران دشنام و سرپائی و تیغ و چماق و تهمت و بهتان و امثالهم هم ذات خود را نشان میدهد که اتشفشان نیست بل فوران مکنونات ذهنی یکمشت خرده بورژوای مفلوک و غیر انقلابی است که خودشان فکر میکنند بزرگترین پدیده تاریخند. بگذار بنویسند و آنقدر تا خسته شوند.تاریخ بطور تاکتیکی به نفع نامردی در بسیاری اوقات میچرخد ولی داوری استراتزیک و نهائی اش عالی است
ممنونم و موفق باشی

ناشناس گفت...

سخنی با اسماعیل یغمایی
آقای یغمایی با تاسف از اینکه در این اوضاع و احوال تباهی و خونریزی دوستان به روی هم تیغ میکشند. من دردنامه آقای طاهرزاده و پاسخ شما را بدقت مطالعه کردم. من تا حدودی با مسائل دردناکی که سازمان مجاهدین با آن درگیر است آشنایی دارم. از نکات قوت و ضعف آنها به سهم خودم بعنوان یک محقق امور حامعه شناسی تطبیقی آشنایی دارم. این قربانیان رژیم ایران الان شرایط خطیری را میگذرانند. سعی میکنم مسائل شما را هم بعنوان یک عضو قدیمی این سازمان که خواهان تغییر اتی در درون آنها هستید درک کنم. با همین نگاه موضوع جنجال برانگیز استعفای دکتر کریم قصیم و آقای محمد روحانی را بررسی نمودم. به موضوعاتی که عنوان کرده بودند توجه عمیق کردم . اما راستش را بخواهید استدالات آنها بهیچ وجه گویا و پذیرفتنی نیست. سئوالی که ذهن مرا گرفته این است که این آقایان که از بالاترین مسئولین شورای مقاومت بوده اند و آن همه در سخنرانی ها و نوشته هایشان مدافع سرسخت مجاهدین بودند به نحوی که گاه این احساس به من دست میداد که این آقایان گرامی در زمره اعضای مجاهدین تلقی میشوند، چگونه هر دو با هم بر این ائتلاف دیرین نقطه پایان مینهند؟ بهر روی تصمیم با آنهاست و باید به اراده آنها احترام گذاشت. نوشته آقای استاد طاهرزاده را هم که بدرستی دردنامه اش راجع به بهترین دوست قدیمش که شما باشید بدقت مطالعه کردم. نکات زیادی را ایشان مرقوم کرده بودند که تصویر دقیقی از روابط و مناسبات دیرینه شما با آقای رجوی و اعضای مقاومت را در مقابل دیدگان خواننده روشن میکرد و بسیاری مطالب دیگر که بیشتر جنبه مبارزاتی داشت و در کادر همین موضوعات فی مابین تشکیلاتی و هنری و غیره مطرح شده بود که بدرستی شما از آن بعنوان رنجنامه یاد کرده اید زیرا که این قبیل نوشته ها بیشتر رو سوی دوست دارد تا دشمن. متاسفم که نویسنده شتاب زده عمل کرده و در مورد برادر شما که بعنوان کسی که با ارگانهای دولت جمهوری اسلامی رابطه دارد و شما هم بر آن صحه گذاشته اید به اشتباه نام دیگری را ذکر کرده و یا برخی تناقضهایی که شما روی آن انگشت گذاشته اید و اصلاح نموده اید. اما من با خواندن پاسخ سرکار احساس کردم که از همان اول به جایی که شما به نقد مطالبی که آقای طاهرزاده در مورد شما عنوان کرده بپردازید بسرعت بر پاره ای از خصلتها و مسائل دیگر از قبیل کوبیدن شخصیت و تمامیت پرسونالیته کلیه نویسندگانی همجون او که علیه شما چیزهایی به غلط یا درست نوشته اند متمرکز شده اید. و جالب اینکه من بعد از خواندن پاسخ شما دوباره مطلب آقای طاهرزاده راه مرور کردم. هر چه دقت کردم مطلقا کمترین اشاره ای روی مسائل اخلاقی شما و چیزهایی از این قبیل نشده است! بقول وکلا که بنده هم زمانی در این کسوت مشغول بودم این کار شما نوعی فرار به جلو و انحراف از مسیر بحث است و در امر دفاع شما نه تنها کمک کارتان نیست بلکه چهره شما را هم بشدت مخدوش میکند و خالی بودن چنته متهم را به نمایش میگذارد. ایشان نکات مشخصی را با سبک و سیاق عاطفی در مورد رفیق سابقش عنوان کرده که شما خوب بود در مقام پاسخ محتوایی به آنها برمیامدید تا خلط مبحث کنید. تمام بحث استاد طاهرزاده روی جنبه های به زعم ایشان پسرفتهای مبارزاتی شما متمرکز است ولی شوربختانه شما بر طبل دیگری میکوبید و نوای دیگی میزنید و از قدیس و طهارت اخلاق و انقلابی گری و عدم فرصت طلبی و نیکنامی و زندگی شخصی نویسندگانی را که در رد شما نوشته اند دم میزنید که بهیچوجه جایز و قابل قبول نیست. من استاد را هرگز از نردیک زیارت نکرده ام ولی مثل شما از هنرشان که متاسفانه به وفور در دسترس هم نیستند عمیقا فیض میبرم و میدانم که هنرمند ممتازی است که خودش را وقف مقاومتی کرده که مقوله هنر هم خیلی این روزها بکارش نمیخورد!. این که ایشان چند بار ازدواج کرده و یا چگونه زندگی میکند مسائل و حریم خصوصی افراد است که نباید به آن وارد شد . هر کس هم که این کار را کرده ولو اینکه رهبر هر جنبش و سازمانی هم که باشد پذیرفتنی نیست. او در مورد شما این کار را نکرد. من قصه جام شما را خوانده ام . شما در آنجا تصویر عریانی از روابط و مناسبات اخلاقیتان با زنان متعددی را در طول زندگیتان مطرح میکنید. شما نویسنده هستنید و این اختیار را دارید که در مورد خودتان به تاکید بگویم فقط خودٍ خودٍ خودتان به جزئیات امور محرمانه زندگیتان بپردازید وبس . شما زیرکانه اما غیرمسئولانه به این پرنسیپال اخلاقی پشت پا زدید و این نقص عمده کار شماست . من وقتی به شاهکار بهار بزرگ گوش میدهم افسوس میخورم که شاعر و آهنگساز آن امروز رو در روی سازمانی که به غلط یا درست آنرا برای مبارزه با حکومت اسلامی میستودند قرار دارند . من بقدر کافی در مورد این استاد تحقیق کرده ام و در علن و در غییت او، خلاف اظهارات حضرتعالی را شنیده ام.

ابراهیم برومند

ناشناس گفت...


... ادامه پیام قبلی
اما کلام پایانی من این است که واقعا حیف شما و بقیه دوستان نادیده ام در مقاومت ایران و احساسات و وقت و انرژی تان که باید علیه یکدیگر صرف بشود. من میفهمم که شما با آقای رجوی و سازمانش اختلاف دارید و معتقدید که آنها به خطا رفته اند. آیا میخواهید اصلاحشان کنید یا مثل آقای مصداقی بنا به فرمایششان از عرش به فرش بکشانیدشان؟ اگر فکر میکنید که این کار باعث تسربع سرنگونی جمهوری اسلامی میشود درنگ نکنید. اما من چنین تصور نمیکنم. متاسفانه عقب افتادگی جامعه فرهنگی ایران باعث شده که یک نیروی مذهبی آوانگارد این مبارزه بشود . چرا سکولارها و روشنفکران، هنرمندان میهن بدبخت و فلک زده ما بخود نمیایند و دستی به کمر نمیزنند و همتی نمیکنند تا بعنوان یک تشکل قدرتمند در صحنه جهانی علیه این ملایان بی مغز و آدمکش و مملکت ویران کن عرض اندامی کنند: همبستگی تنها راه چاره است. از تفرق بپرهیزید . کلام قدرتمندتان را مجددا با نوای طاهرزاده همساز و هماهنگ کنید و بسرایید و بخوانید تا هر چه زودتر این مردم فقیر و محروم ایران نابود شده طعم آزادی و دمکراسی را بچشد.
یاری اندر کس نمیبیم یاران را چه شد؟ ...
ابراهیم برومند

esmail گفت...

حضرت ابراهیم برومند معذرت میخواهم رفیق شما از مرحله کاملا پرتید همین. ولی میتوانید بر این اعتقاد باقی بمانید حقتان است من اگر میخواستم مثل حضرتش بنویسم خودش میداند چه میشد بگذرم و خدا یارت
در ضمن جناب برومند من میدانم شما کیستید برادر! مقادیر زیادی از کامنتها را باحترام سرکار منتشر نکردم منجمله حدود دوازده صفحه نوشته کسی را از امریکا و نیویورک که بسیار جالب بود!بیش از این وقت خود را تلف نکنید که فقط یکنفر می تواند این چنین بنویسد و از این بزرگوار دفاع کند و او......درباره اینکه چرا وارد برخی مطالب نشدم این بود که خودتان هم میدانید بنحو بسیار بیشرمانه ای سراپا دروغ بود و مزخرفاتی که از بی پرنسیبی و انحطاط زائیده شده بود و ارزش جواب دادن نداشت اگر من میخواستم مقداری جدی تر به مساله بپردازم بد میشد وقبلا نوشته ام اگر روز ما به حوالی نقاط بی اخلاقی اینها رسیدیم آنوقت از نوشتن بسا چیزها پشیمان خواهید شد. تهدید نیست. واقعیت است

ناشناس گفت...

آقای ابراهیم برومند که فرموده‌اید وکیل مدافع هم بوده‌اید!‌ می‌شود از شما بپرسم آقای مصداقی در کجا گفته است می‌خواهد مسعود رجوی را از عرش به فرش بکشد؟ البته به نظر من این کار ضروری و واجب است. همانطور که خمینی از ماه به چاه آمد. اما من مطلب آقای مصداقی را خوانده‌ام در جایی چنین ادعایی که شما می‌کنید را ندیدم. اگر همین یکی را به من نادان نشان دهید من بقیه حرف‌های شما را هم می‌پذیرم.

فرامرز

بایرام گفت...

ادمی که باصطلاح استاد جامعه شناسی تطبیقی است ولی تفاوت یک قصه را با واقعیت نمی فهمد یک دروغگو و یا یک نادان صد روی صد میباشد من بارها قصه جام را خوانده ام و این قصه یک شاهکار فلسفی جالب است که روی مدارهای مرگ و انسان و جاودانگی با زبان طنز سخن میگوید و ان وقت اقای جامعه شناس نمیفهمد

بایرام گفت...

همچنین به این استاد بیسواد و کله گیج جامعه شناسی تطبیقی میگویم که جواب اقای یغمائی مثل همان قصه جام با طنز بسیار قوی امیخته بود و از اسم مطلب دردنامه تا تکیه بر روی ستایشها از آن استاد همه و همه جز طنز نبوده.من هم اقای اسماعیل وهم استاد را خوب میشناسم و خیلی خوب طنز این نامه را میفهمم واطمینان هم دارم در اطرافیان هم این مسئله بسیار برایشان روشن میباشد

ناشناس گفت...

اقای یغمائی من یک سئوال دارم چرا شما مسائل شخصی یک فرد سیاسی را که عضو یک تشکل سیاسی است و خودتان نوشته اید که هفده صفحه علیه شما نادرست و دروغ نوشته شخصی میدانید. چرا کامنتهای کسانی را از جمله خود مرا کهبه برخی از مسائل این اقا اشاره کرده ام منتشر نمی کنید.مگر در امریکا و اروپا وقتی یک شخصیت سیاسی در کادر زندگی شخصی اش کار غلطی میکند افشا نمی کنند و از کار برکنارش نمی کنند.مگر رهبر انقلاب مجاهدین آقای مسعود رجوی مسائل شخصی مترجم عربی خودش قربان را به شدیدترین شکل افشا نکرد به همین علت من به منتشر نشدن کامنتهای خودم اعتراض دارم
مهناز.ج. امریکا

حسن.م فرانسه گفت...

در باره مسائل خصوصی برای نمونه بیل کلینتون در امریکا بود که وقتی مسئله اش مشخص شد که با مونیکا لوینسکی کارآموز جوان کاخ سفید که از سال ۱۹۹۴ به تدریج با بیل کلینتون رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا رابطه نزدیکی برقرار کرده بود، اقدام به برقراری رابطه جنسی پنهانی می‌کند. جمهوری‌خواهان از طریق کنت استار دادستان ویژه، بیل کلینتون را تحت تعقیب قرار دادند. وی در ابتدا منکر هرگونه رابطه نامشروع با لویینسکی شد اما در پی افشای مدارک غیر قابل انکار، سرانجام در مقابل دوربین‌های تلویزیون به گناه خود اعتراف و از مردم ایالات متحده آمریکا عذرخواهی کرد. نمونه دبگر مسائل خصوصی مساله رابطه دومینیک اشتروس‌کان، رییس صندوق بین‌المللی پول و کاندیدای احتمالی حزب سوسیالیست فرانسه برای انتخابات آیندۀ ریاست جمهوری بود که در نیویورک به اتهام خشونت جنسی و اقدام به تجاوز به یک زن، بازداشت شد. و از انتخابات و تمام پستها حذف شد و از حزب هم اخراج شد نمونه های سوئ استفاده مالی برلوسکونی و اتهامات اخلاقی سوئ استفاده تخست وزیر اسرائیل و تایلند و چندین نومنه دیگر خیلی خوب نشان میدهد که مساله خصوصی برای دنیای سیاست خصوصی نیست و نباید مخفی شودحسن. م

بهمن گفت...

هرزنامه طاهر!! زاده را خواندم . گویا برخی از هموطنان خشمگین از چرندیات این فرد برآنند که با افشای برخی از اعمال پاکیزه ایشان طی سفرهای قاره ای متعدد این فرد که از کیسه پر فتوت خلق قهرمان هزینه میگردد، ایشان را رسوا کنند. در این رابطه باید گفت برای رسوایی این فرد هیچ سند و مدرکی از این نوشته هذیان گونه ایشان، گویاتر نیست. به حق باید گفت که این هرزنامه، در دریدگی و خباثت و رذالت همه مرزهای شناخته شده را پشت سر گذارده است. و این واقعا جای تبریک فراوان به ایشان و رهبر عقیدتی ایشان دارد. توصیه من این است که برادر حبیب اولا این متن را خود، جهت ارتقای سطح دانش سیاسی و تشکیلاتی چندین بار بخواند و سپس آنرا به عنوان متن آموزشی در اختیار افرادی نظیر محمد اقبال و جمال از ایران، جمال بامداد و برادر حسین بازجو و غیره قرار دهد!!
براستی که از کوزه همان تراود که در اوست! و براستی باید بر احوال خلقی گریست که یک چنین تحفه هایی مجاهدان آزادی ستانشان باشند.آنچه که بیش از هر چیز حیرت مرا بر میانگیزد عمق سقوط اخلاقی و انسانی این جماعت است! بدون شک استارت این سقوط در سال ٦٤ با کودتای ایدولوژیک و برچیدن آخرین بقایای رهبری جمعی و تبدیل مجاهدین خلق ایران به سربازان مسعود و مریم زده شد و از ان پس رهبری غیر پاسخگو! از پس هر بن بست و شکستی فرار به جلو را انتخاب کرد و به توهم دامن زد. سخن حکیمانه ای از حضرت علی داریم که میگوید خطاها همچون اسبان سرکشی هستند که راکبان خود را به جهنم نیستی و نابودی میکشانند.
دوستان! یقین داشته باشید که این انفجار زشتی و پلشتی و دروغ نه تنها نشانه قدرت و اعتماد به نفس نیست بلکه از درونی آشفته و بحرانی و در بن بست مطلق خبر میدهد.
آن ابلهانی که افسار امثال طاهرزاده را در دست دارند باید بدانند که چاره کار در لگد پراکنی و لجن پراکنی نیست که اینکار خود بر عمق بحران می افزاید. آب از سرچشمه گل آلود است فکری به حال ان بکنید!
تاریخ نشان داده است که پیروزی و شکست نظامی ، دو روی سکه هر مبارزه ای است. اما آنچه که سمبلهای مبارزه برای آزادی و مقاومت را جاودانه میسازد برتری اخلاقی و انسانی آنان بر مرتجعین و مستبدین است. نگاهی به رفتار این گونه سمبلها در تاریخ بیاندازید دوست و دشمن به احترامشان کلاه از سر بر میگیرند. نگاهی به پیرامون خود و میزان محبوبیت و مقبولیت خود بیاندازید و باور کنید که فحاشی و دروغ و تهمت و افترا نشان از شکست اخلاقی و سیاسی دردناک و فاجعه باری دارد. و باز کلامی از علی که روزی وی را پیشوای عقیدتی خود میدانستید: برترین کار و بهترین ان نزد خداوند اصلاح امور درونی است. امروز هم برای این کار دیر است اما فردا بمراتب دیرتر است.
باور کنید اسماعیل و ایرج و روحانی و قصیم دوستان شمایند و طاهر زاده ها و جمال ها و سایر چماق گردانان، تیشه زنان بر ریشه هایتان هستند و دوستیشان همان حکایت دوستی خاله خرسه است.
بهمن

ایوب گفت...

سلام: محمد عزیز، من نمی دانم که به چه کسی تهمت زده ام. تهمت یعنی نسبت دروغ به کسی زدن. خواهش می کنم یک مورد آن را بگویید. فرامرز در بالا مرا ارجاع داد به گفتگویی. رفتم و گوش کردم و حیرت زده شدم و گیج. ایرج مصداقی و همنشین بهار از کسی تعریف می کنند و با آب و تاب ازاو نقل قول که به زبان خودش ، بماند خود شما برو تا به آخر گوش بده و ببین این دو نفر از چه جنسی هستند. اگر شما مورد مشخصی را می توانید بگویید خواهش می کنم مطرح نمایید ولی اگر مورد بالاست که من تاکید می کنم تهمت نزدم و واژه هایی که به کار بردم بیانگر شخصیت آن فرد بود.

ناشناس گفت...

توجه بفرمائید که این هردونفر که بلاشکاستادان شعر و موسیقی بوده و هر دو نیز انسانهای مبارز و شریفی میباشند علیرغم اختلافات نشانه و هدف رزیم کثیفی هستند که میخواهد از این اختلافات استفاده نموده و فتنه ایجاد کند و بعید نیست بعنوان هوادار مجاهدین هم مطلب بنویسد بنظر من همان روش دوستانه در نقد و انتقاد و بستن دست مرتجعان و فتنه گران و نیز احمقها شیوه درستی میباشد
سیف الله

پری سیما احمدی مقدم.واشنگتن گفت...

من پیشنهاد میکنم اولادر رسانه های عمومی مثل سایت و نشریات نباید وارد مسائل زندگی اشخاص شد کار آقای مسعود رجوی در افشایانحراف اخلاقی مترجمش چه راست یا دروغ یک کار بسیار نادرست و زننده بود که تاثیر خیلی منفی داشت که یک شخصیت سیاسی بیاید و با نفرت و عصبانیت دست روی انحراف یک فرد بگذارد که هفتاد سال ادار و چهل سال اواره و بی کس بوده است دوما مسئولین بیاین و یک صندوق پستی باز کنند و اعلام کنند این صندوق پستی مخصوص شکایت افراد از اعضای مقاومت چه مجاهدین و چه عضو شورا و چه هواداران نزدیک است وبرای آگاهی فقط مسئولین میباشد ونوشته ها افشا نخواهد شد انوقت میتوان فهمید که درستکار یا نادرست کی هست

ناشناس گفت...

حتما داستان همسر عارف نامی شیخ ابوالحسن خرقانی را شنیده اید که چه ها بر سر این پیر خرآباد می آورد و او را در پیشگاه مریدان خرفت مینامید. صبوری مسعود در تحمل آقای یغمائی در طی سالیان گذشته که استاد طاهر زاده نیز به آن اشاره کرده است شبیه همان رابطه شیخ ما با همسرش است با این تفاوت که ظاهرا همسر شیخ عامی بود ولی شاعر ما نامی. عضو خانواده ما بود و در درون ما تار و پود حقیقی داشت و دارد و نمی توانستیم از او دل بکنیم. به ایشان به دفعات گفتم حیف از شما. در آینده دور کسی رساله ای در مورد نویسندگان گمنام نمی نویسد ولی نام شما ماندنی است حیف است که به ننگ تسلیم و خیانت آلوده شود.
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=3362
برای عبرت گرفتن بخوانید
ایرانی

ناشناس گفت...

به نظر می رسد آشپز سایت زرد کرده یا برای جلب رضایت و خوشایند رهبر مصداقی و وزارت اطلاعات باز هم شروع به جفتک زدند کرده و یا در حال خیز به سوی تغیر رنک است. و غافل از سناریوی که مصداقی و اطلاعات رژیم برای ایشان پی ریزی کرده اند. سؤال این است که آیا رژیم مصداقی از تله گذاری برای حذف فیزیکی فردی و مقصر جلوه دادند مقاومت و گل آلود کردن آب ابایی دارد؟ حداقل شناخت از رژیم و مصداقی کاملاً تأیید کننده این سناریو گثیف است.
بعد از نامه 230 صفحه ایی مصداقی که انرژی لازم جهت دفع دو قلو های شورایی از شورا و زمینه ساز سیاسی حرکت های تهاجمی رژیم علیه مقاومت از قبیل چاپ کتاب مصداقی و ارسال آن برای خانواده اشرفی ها و … ،رژیم به تکاپو افتاد و امروز دیدیم حمله نظامی به اشرف را هم زمینه‌ساز شد. در این رابطه هموطنی ضمن افشای سناریو از پیش تعین شده مصداقی با وزارت اطلاعات رژیم و دنائت مصداقی ، در تماس تلفنی با سیما ،از سوز دل جمله " بند از بندش جدا می کنیم " را بکار برد.
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=3355
دوستان مطالعه کنند بسیار گویا میباشد
ایرانی

احمد رضا گفت...

عجب واقعا این ایرانی کی میخاد بفهمه .چرا باید فکر کنی که مسعود رجوی اسماعیل وفا را تحمل میکرده ؟؟مگه سازمان مجاهدین پرورشگاه بوده این امثال ما و یغمائی بودیم که سی سال مسعود و مریم رجوی را تحمل کردیم متاسفانه در ضمن این ایرانی بنظر من مادزاد یک مشکل فهم داره

دریچه زرد گفت...

دوستان
قبلا تاکید کردم کامنتهای غیر سیاسی و شخصی منتشر نمیشود شانزده کامنت بر این روال قابل انتشار نیست در صورت علاقه میتوانید نظرات این چنینی خود را برای استاد طاهر زاده بفرستید ایشان حتما میل علنی ونیز فیس بوک دارند و قابل دسترسی هستند با پوزش
دریچه زرد

ایوب گفت...

سلام: جناب محمد ، قرار بود و از شما خواهش کردم تهمتی را که به کسی زده ام مطرح نمایید. من منتظرم! با تشکر.

ایوب گفت...

سلام: جناب فرامرز آقای ابراهیم برومند از عرش به فرش کشیدن سازمان از طرف اقای ایرج مصداقی را بیان می کند. در صفحه سیزده از غروب سپیده می خوانیم "تلاش کرده ام تا در کنار افشای جنايات رژيم خمينی، زندانی سياسی و گروه های سياسی را نيز از عرش به فر ش آورم و در ميان مردم و در کنار آن ها قرار دهم. چرا که زندانی سياسی و گروه های سياسی تافته ی جدا بافته ای از مردم نيستند." البته گمان می کنم که در جای دیگری هم همین را به نوعی مطرح کرده باشد.

دریچه زرد گفت...

احمدی گرامی
در باره ان دو نفر از هند آمده یاداشتت را خواندم اجازه بده منتشرش نکنم چون اگر ابن منتشر شود خیلیهای دیگر هم صف کشیدهاند که چرا مال ما منتشر نشد
با پوزش

ناشناس گفت...

جناب ایوب آیا شما خودتان را به آن راه زده‌اید یا واقعا در درک زبان فارسی مشکل دارید؟ آقای مصداقی در مورد زندانیان سیاسی و گروه‌های سیاسی صحبت می‌کند و به درستی می‌گوید آن‌ها در آسمان‌ها سیر می‌کنند و تأکید می‌کند « "تلاش کرده ام تا در کنار افشای جنايات رژيم خمينی، زندانی سياسی و گروه های سياسی را نيز از عرش به فر ش آورم و در ميان مردم و در کنار آن ها قرار دهم. چرا که زندانی سياسی و گروه های سياسی تافته ی جدا بافته ای از مردم نيستند.» او خودش را هم مستثنی نمی‌کند و می‌گوید ما باید در میان مردم و کنار آن‌ها باشیم. برای همین نقاط قوت و ضعف خود و دیگران را نیز می‌گوید. معلوم است رهبر عقیدتی شما حاضر نیست در کنار مردم و در میان مردم باشد. معلوم است شما خودتان را تافته جدابافته می‌دانید.
آقای «دکتر طاهرزاده» که در جلد «ابراهیم برومند»‌ رفته و به خودش دسته گل می‌دهد مدعی شده است « شما با آقای رجوی و سازمانش اختلاف دارید و معتقدید که آنها به خطا رفته اند. آیا میخواهید اصلاحشان کنید یا مثل آقای مصداقی بنا به فرمایششان از عرش به فرش بکشانیدشان؟»
کجای مطلب آقای مصداقی صحبت از مسعود رجوی و سازمانش و ... است؟ آقا جان شما درست بشو نیستید.

فرامرز

ناشناس گفت...

احمدى (هند) از لندن
با درود ، اقاى يغمايى لطفا مورد را منتشر كنيد تا دوستان بهتر اقاى دكتر را بشناسند،ط

esmail گفت...

احمدی عزیز
با پوزش قبل از این نوشتم چرا این کامنت منتشر نشد لطفا دلیل و پوزپ مرا بپذیر

خیر خواهی گفت...

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه!
پیشنهادی از سر خیرخواهی و دردمندی برای ختم این دوئلهای بیهوده و دشمن شاد کن!
من واقعا از این گونه برخوردهای نازل بین انسانهایی که داعیه آزادیخواهی و مبارزه برای دموکراسی در ایران دارند بحال اشمئاز افتاده ام. اصلا توجه نمیکنیم که مملکت ما در چه وضع فلاکتباری در تب و تاب است. در آنسوی مرز ایران ،پناهندگان ایرانی وابسته به مجاهدین را در عراق قتل عام میکنند. در داخل کشور هم که جهنم بیداد میکند. فقر و گرسنگی و فحشا و اعتیاد و ووو/ حالا این نیروهایی هم که مدعی مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی هستند شب و روز به سرو کله همدیگر میزنند و یکدیگر را به سیخ میکشند.بهمین دلیل و درست در کادر همین نگرش یه مسائل اولیه جاری از دوستان میخواهم واقعا آتش بس بدهند. آخر ببینید که سطح بحثها چقدر نازل شده که افراد یقه همدیگر را میگیرند که مدرک فلانی جعلی است و یا اصلا آن دیگری موسیقی میداند یا خیر؟ در حالی که آخوندها دارند به ریش همه ما میخندند که این صورت ما را به جان همدیگر انداخته اند. خواهش میکنم که به مصالح کلی جنبش آزادیخواهانه مملکتمان متمرکز شویم و نگذاریم که آنها ما را مضحکه و بازیچه خودشان قرار بدهند.
در مورد این مقاله اقای دکتر طاهرزاده باید صراحتا بگویم که ای کاش طبق همان نگاه بالا این مطلب نوشته نمیشد و آقای یغمایی هم درصدد پاسخ برنمیامد. خوب این چه پلمیکی است که هیچ نتیجه سازنده ای ندارد جز اینکه مشتی آدم فرصت طلب دروغگو هم میایند تا از فرصت سواستفاده کرده و خرده حسابهایشان را با هم تصفیه و تسویه کنند! من در سالهای 1363 و 1364 با آقای طاهرزاده در کویینز مری کالج لندن همکار بودیم. هر دو دانشجوی دوره فوق دکترای اقتصاد Post Doctorate بودیم و بشکل نیمه وقت چند ساعت در این دانشکده هم تدریس میکردیم. از آنجایی که او با مجاهدین در ان زمان خیلی نزدیک بود و من بدلیل اینکه آن زمان هنوز پناهنده نشده بودم سعی میکردم فاصله ام را کمی حفظ کنم. پس از چندی دکتر طاهرزاده کار و بار و دوره فوق دکترا را رها کرد و رفت . من دیگر خبری از او نداشتم تا اینکه بعد از سالها برای اجرای برنامه با مرحوم مرضیه خانم به آلبرت هال آمده بودند. در پایان برنامه سراغش رفتم و با هم خیلی گپ زدیم و حقیتا او مرا نیکی نواخت . بعد از جدایی از او وجودم را غم سنگینی گرفت که یک انسان با استعدادی مثل او زندگیش را چگونه بقول خودش برای آزادی فدا کرده . شاید از نظر من و شما او را خطا رفته اما تا امروز که این مطلب را نوشته بهر دلیل با آن مانده. پش بیایم برای نظریات و اعتقادات یکدیگر ارزش و حرمت قائل شویم. ایکاش که این دو هنرمند مبارز مثل گذشته در کنار هم خروش آزادی سر میدادند . اما افسوس دستهای نمی گذارد که همبستگی ملی بمعنای دقیق کلمه شکل بگیرد. از استاد یغمایی هم استدعا میکنم که این قائله را شخصا با همت خود وسعه صدر یک شاعر رنجدیده فیصله ببخشد و قال قضیه را بکند و این آخرین کامنتی باشد برای حسن ختام این ماجرای بسیار دردناک نازیبا. ارسلان – م
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
.چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
..صوفیان رقص کنان ساغر شکر انه زدند
آتش آن نیست که ازشعله اوخندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقا ب
تاسر زلف سخن را به قلم نشانه زدند

ناشناس گفت...

جناب خیر خواه
این دیگر چه نوع خیر خواهی یکطرفانه است که از یک آدم دریده وقیح دروغگوی بر داشته ای یک صفحه تعریف بیجا کرده ای و بعد از آقای یغمایی می خواهی که به این داستان خاتمه بدهد!
نکند شما باز همان آقای برومند کذا هستی که جلد عوض کرده ای؟
مرد حسابی مگر آقای یغمایی این هجوم سر ا پا دروغ و تهمت و افترا را شروع کرد؟
چطور شما که اینقدر خیر خواه هستی یک کلمه درباره دروغهای غیر شرافتمندانه عیر اخلاقی طاهر زاده که برای بسیاری از ما که او را می شناسیم و شخصیتش و نقاط تاریک اخلاقی اش رو شده است شده ننوشتی و محکومش نکردی؟
شما ظاهرا یا قدرت تمیز دادن ندارید و کور و کر هستید و یا اینکه عمدا مهاجم و کسی که از خودش دفاع کرده است را یکسان می بینید و به یک چشم نگاه می کنی!
عجب روزگار کثیفی ست واقعا
حضر آقا
در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته؟

فرهاد

ناشناس گفت...

استادحمیدعزیزشماکه دراین پانزده صفحه توهین به شاعر,مقاومت آقای وفایغمائی ودکترکریم قصیم وآقای محمدرضاروحانی وایرج مصداقی نمودیدآیابهترنبودیادی نیزازشهادت,مظلومانۀشهیدقهرمان مجاهدقبادسعیدپورکه اوهم همچون شماازهواداران,سازمان مجاهدین درهندوستان بودندامابرعکس,شمااعطای دکترشدن رابه لقایش بخشیدند.....وخون,پاک,خویش رانثار,رهائی,خلق,درزنجیر,ایران نمودنیزاشاره ای ویایادی میکردید ؟؟

استاد,گرامی!چرایک سری ازشریفترین اعضاوهواداران,مجاهدین دراینجاوآنجادرمحیطی بسته یابازباگشاده دستی بایدگوشت,دم,توپ,آدمخوران,ملاعلی,جنایتکارویاچماقداران,گمنام,کرایه ای,ملاحسنی وشرکاویاسابجکت,به جماقداری,مخلوط بشوند؟وچراهردلال,تبهکار,بدنام,متجاوزویاهررمال,بیمار,مقاربتی مثل,آب خوردن سر,همتان شیره میمالند؟واگرکسی نقدی یانظر,متفاوتی داردگله ای همچون چماقداران,همیشه درصحنه سعی درحذف وبه لجن کشیدنش رادارید؟

حمیدعزیز!شماانسان,آزاده ای که هم دکتروهم استادوهم عضو,شوراوهم...هستیدواحتیاجی نداریدکه بهردروغ ونیرنگی متوصل شویدوحقیقت وعدالت راقربانی,نون بنرخ,روزخوردن نمائید.

البته که خلاف,جریان,آب شنانمودن وجلو,چماقداران,سیستماتیک,انحصارطلب,ضل اللهی ایستادن درهیچ زمانی کار,ساده ای نبوده ونخواهدبودوبخصوص درشرایط,شیرتوشیر,امروزبنظر,من جسارت وشهامت,انسانهای,آزاده وشریفی همچون وفاوقصیم وروحانی ومصداقی ستودنی است!

کافیست که دریک رابطه نظر,متفاوتی باسهامداران,عمدۀشهداوسازمان و... که سهل است حتی نظر,متفاوتی بادامداری,حرمسرای,مافیائی,دلالان,همایونی داشته باشیدآنروزخواهی دیدکه تمامی,همین گله های,هار,چماقدار,بسازوبفروش چکونه چوب درآستینتان خواهندنمود!امتحانش مجانیه .......

حمیدعزیز!اجازه ندهیدکه عصبانیّت تان باعث شودکه ازجادۀعدل ومروت وانصاف عدول نمائیداین جاه ومقام ومدارک ورده ودرجه و...... به کسی وفائی نکرده که شما هم بخواهیددومینش باشید!

درخاتمه باتشکرازشمابخاطر,اینکه برعکس,ملا مملی ازاسترالیاتکلیف,بندازبندجداکردن رامشخص نمودیدونوک,نیز,حمله اتان رانثار,ایلغار,متجاوز,آدمخوران,سلطنت,فاشیستی,خامنه ای جنایتکارنمودیدعاجزانه ازشماتقاضامی کنم که دفتری یافردی یاکومیسیونی ویا.........جائی رامقررنمائیدکه مردم بتوانندآزادانه تظلم خواهی ودادخواهی بنمایندوحرفشان رابزنندکه هرننه قمر,بیمار,جویای,نام,بیمقداری نتواندتنهابه قاضی برودوراضی هم برگردنندوسر,بقیه رامثل,آبخوردن به سنگ بزنند!

درپایان باآرزوی,سلامتی وموفقیت برای شمانمونه ای ازچماقداری های سیستماتیک,کسانیکه سوراخ دعاراگم نموده اندراضمیمه می نمایم برای,نمونه مشتی ازخراوار :

Saeedpour Siamak نه بابا اینها یه مشت پیر زن و پیر مرد هستند, ترس ندارن که .رژیم از آقا ایرج قهرمان و نابغه زندان !.اسماعیل لومپن یاوه گو و حرام لقمه همنشین پاسدار و از حرامزاده ترینشان ,(حیدر نژاد خالی بند) دایی جان ناپلئون که در خواب با دست خالی و با چنگ و ناخن و دندان از پس همه مهاجمان بر میاید و مانند اشرفی ها ترسو و بزدل نیست و قایم نمیشود و فرار نمیکند !!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ترس و هراس دارد و به خاطر ترس از آنهاست که اشرفی ها را کشته و خواسته رد گم کنه تا کسی نفهمه که از این جانوران همه چیز خوار میترسه .تف و لعنت بر جاده صاف کن های قاتلین اشرف .

Saeedpour Siamak bahrame aziz bebakhshid. az dishab ke maghale in hanife heydarnezhade haramloghme ra dar pezhvak khandam waghean az inha sad bar motenafertar shodam nesbat be khode ghatelin. wa bisharaftar az wey iraje mesdaghist ke inha ra dar saytash tarwij mikonad.lanat bar anha.

16 hours ago · Like

Bahram Mavaddat bale,ruh o jesm ma hamegi be dard amdeh ast.lanat ba bonyan gozar in tafakor zed bashari.az kuchek ta bozorg,az fahash nevis ta ghatel ,hameh az jens wa rang khomeni wa khameneh ii hastan

Unknown گفت...

استادحمیدعزیزشماکه دراین پانزده صفحه توهین به شاعر,مقاومت آقای وفایغمائی ودکترکریم قصیم وآقای محمدرضاروحانی وایرج مصداقی نمودیدآیابهترنبودیادی نیزازشهادت,مظلومانۀشهیدقهرمان مجاهدقبادسعیدپورکه اوهم همچون شماازهواداران,سازمان مجاهدین درهندوستان بودندامابرعکس,شمااعطای دکترشدن رابه لقایش بخشیدند.....وخون,پاک,خویش رانثار,رهائی,خلق,درزنجیر,ایران نمودنیزاشاره ای ویایادی میکردید ؟؟

استاد,گرامی!چرایک سری ازشریفترین اعضاوهواداران,مجاهدین دراینجاوآنجادرمحیطی بسته یابازباگشاده دستی بایدگوشت,دم,توپ,آدمخوران,ملاعلی,جنایتکارویاچماقداران,گمنام,کرایه ای,ملاحسنی وشرکاویاسابجکت,به جماقداری,مخلوط بشوند؟وچراهردلال,تبهکار,بدنام,متجاوزویاهررمال,بیمار,مقاربتی مثل,آب خوردن سر,همتان شیره میمالند؟واگرکسی نقدی یانظر,متفاوتی داردگله ای همچون چماقداران,همیشه درصحنه سعی درحذف وبه لجن کشیدنش رادارید؟

حمیدعزیز!شماانسان,آزاده ای که هم دکتروهم استادوهم عضو,شوراوهم...هستیدواحتیاجی نداریدکه بهردروغ ونیرنگی متوصل شویدوحقیقت وعدالت راقربانی,نون بنرخ,روزخوردن نمائید.

البته که خلاف,جریان,آب شنانمودن وجلو,چماقداران,سیستماتیک,انحصارطلب,ضل اللهی ایستادن درهیچ زمانی کار,ساده ای نبوده ونخواهدبودوبخصوص درشرایط,شیرتوشیر,امروزبنظر,من جسارت وشهامت,انسانهای,آزاده وشریفی همچون وفاوقصیم وروحانی ومصداقی ستودنی است!

کافیست که دریک رابطه نظر,متفاوتی باسهامداران,عمدۀشهداوسازمان و... که سهل است حتی نظر,متفاوتی بادامداری,حرمسرای,مافیائی,دلالان,همایونی داشته باشیدآنروزخواهی دیدکه تمامی,همین گله های,هار,چماقدار,بسازوبفروش چکونه چوب درآستینتان خواهندنمود!امتحانش مجانیه .......

حمیدعزیز!اجازه ندهیدکه عصبانیّت تان باعث شودکه ازجادۀعدل ومروت وانصاف عدول نمائیداین جاه ومقام ومدارک ورده ودرجه و...... به کسی وفائی نکرده که شما هم بخواهیددومینش باشید!

درخاتمه باتشکرازشمابخاطر,اینکه برعکس,ملا مملی ازاسترالیاتکلیف,بندازبندجداکردن رامشخص نمودیدونوک,نیز,حمله اتان رانثار,ایلغار,متجاوز,آدمخوران,سلطنت,فاشیستی,خامنه ای جنایتکارنمودیدعاجزانه ازشماتقاضامی کنم که دفتری یافردی یاکومیسیونی ویا.........جائی رامقررنمائیدکه مردم بتوانندآزادانه تظلم خواهی ودادخواهی بنمایندوحرفشان رابزنندکه هرننه قمر,بیمار,جویای,نام,بیمقداری نتواندتنهابه قاضی برودوراضی هم برگردنندوسر,بقیه رامثل,آبخوردن به سنگ بزنند!

درپایان باآرزوی,سلامتی وموفقیت برای شمانمونه ای ازچماقداری های سیستماتیک,کسانیکه سوراخ دعاراگم نموده اندراضمیمه می نمایم برای,نمونه مشتی ازخراوار :

Saeedpour Siamak نه بابا اینها یه مشت پیر زن و پیر مرد هستند, ترس ندارن که .رژیم از آقا ایرج قهرمان و نابغه زندان !.اسماعیل لومپن یاوه گو و حرام لقمه همنشین پاسدار و از حرامزاده ترینشان ,(حیدر نژاد خالی بند) دایی جان ناپلئون که در خواب با دست خالی و با چنگ و ناخن و دندان از پس همه مهاجمان بر میاید و مانند اشرفی ها ترسو و بزدل نیست و قایم نمیشود و فرار نمیکند !!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ترس و هراس دارد و به خاطر ترس از آنهاست که اشرفی ها را کشته و خواسته رد گم کنه تا کسی نفهمه که از این جانوران همه چیز خوار میترسه .تف و لعنت بر جاده صاف کن های قاتلین اشرف .

Saeedpour Siamak bahrame aziz bebakhshid. az dishab ke maghale in hanife heydarnezhade haramloghme ra dar pezhvak khandam waghean az inha sad bar motenafertar shodam nesbat be khode ghatelin. wa bisharaftar az wey iraje mesdaghist ke inha ra dar saytash tarwij mikonad.lanat bar anha.

16 hours ago · Like

Bahram Mavaddat bale,ruh o jesm ma hamegi be dard amdeh ast.lanat ba bonyan gozar in tafakor zed bashari.az kuchek ta bozorg,az fahash nevis ta ghatel ,hameh az jens wa rang khomeni wa khameneh ii hastan

ایوب گفت...

سلام: فرامرز در مورد عرش به فرش رساندن می گوید آقای مصداقی در مورد زندانیان سیاسی و گروه‌های سیاسی صحبت می‌کندو ربطی به سازمان مجاهدین و رهبرش ندارد. روشن است که این جمله سازمان مجاهدین خلق را نیز در بر می گیرد با توجه به اینکه سازمان دیگری نمانده. خود مصداقی می گوید بعد از بیرون آمدن از زندان اگر سازمان دیگری بود به آن می پیوستم نه به شما.

ناشناس گفت...

ارسلان عزیز سلام بر شما
من ازتون خواهش میکنم عین نظر خودتان را برای سایت همبستگی ملی و سایت آفتابگردان ارسال نمایید و از آنها خواهش کنید اگر «مقاله بسیار متین و وزین استاد حمید رضا طاهرزاده» را از سایت خودشان بر نمی‌دارند ، نوشته خود شما را عیناً درج کنند. (عیناً درج کنند)
چنانچه درج شد ، خود به خود پاسخ دندان شکنی است به کسانیکه مدعی هستند آب از سرچشمه (از اورسورواز و...) گل آلود است
و اگر درج نشد، کمی فکر کنید باعث و بانی این بازی‌ها که فقط به نفع رژیم تمام شده و میشود، کیست؟
ما همه منتظر اقدام شما و درج نظرتان در آن دو سایت می‌مانیم.
با احترام: محمد

ناشناس گفت...

جناب خیرخواه یا بهتر است بگویم «استاد طاهرزاده» فوق دکترا پیش‌کش ، این که کاری ندارد شما مدرک دکترایتان را انتشار دهید تا سیه روی شوند کسانی که به شما تهمت می‌زنند. اگر تدریس در کالج هم که کرده باشید فبها‌المراد به سادگی می‌توانید از کالج مورد نظر گواهی بگیرد. مطمئن باشید دوایر دولتی و خصوصی اروپایی مانند مجاهدین نیستند که منکر دانشجویی و مدرک دکترا و تز دکترا و تدریس شما در دانشگاه شوند. این جعلیات مسخره را کنار بگذارید. شما هم شده‌اید مثل عوامل رژیم که هرکدام به دکترای نداشته‌شان می نازند.

دنیا دیده

ناشناس گفت...

آقای احمدی و دیگرانی که در مورد حمیدرضا طاهرزاده مطلب می‌نویسید و آقای وفا یغمایی به خاطر معذوراتی که دارند از درج آن خودداری می‌کنند، مطالبتان را به سایت‌های دیگر بدهید تا در آن‌جا ها منتشر شوند. چرا به ایشان اصرار می‌کنید؟

دنیا دیده

ناشناس گفت...

ooooooooooooooo

ناشناس گفت...

یاد پدرش بخیر چه مرد بزرگی بود جناب یدالله طاهر زاده خداوند رحمتش کند این نامه که را خواندم . گفتم چطور از پدری به آن خوبی یک چنین ادمی بوجود آمده است انشالله خداوند هدایتش کند
م. کرمانشاهی

ناشناس گفت...

ولش کنید مهم نیست به او دستوری داده اند و این بدبخت هم رفته یک چیزی نوشته است
اتریش رادمنش

لیلا گفت...

بهتر بود مینوشتید زرد نامه نه دردنانه بیشتر بهش میخوره
لیلا

esmail گفت...

دوستان گرامی با سلام لطفا دیگر در باره استاد طاهر زاده میل و پیام نفرستید او چیزی نوشت و پاسخی گرفت و ماجرا عجالتا تمام شد مدارک و شواهدی را که علاقه دارید مورد اطلاع قرار گیرد برای خود او بفرستید. با تشکر از توجهتان