دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۲ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

از رشحات قلم این اقایان. اسماعیل وفا یغمائی. تازه ترین

اقای محترمی بنام عارف شیرازی مقاله ای در سایت محترم آفتابکاران قلمی فرموده که به بهانه پاسخ به اقای محمد رضا روحانی و دکتر قصیم است ولی در آن مرا و چند تن دیگر را نواخته و رسما«لباس شخصیهای حکومتی» خوانده است مقاله را در این لینک بخوانید(حقوقدانِ مُخبّط در ترازوی «ولایت» جهت سنجش «صداقت»).من پیش از این اشاره کرده ام که وزارت اطلاعات تنها نقطه اتکا اهرم دستگاه سیاسی رهبر عقیدتی است و همانطور که مرحوم ارشمیدس فرموده بود :نقطه اتکائی به من بدهید من کره زمین را جابجا خواهم کرد! نقطه اتکا این دستگاه هم وزارت اطلاعات است که با آن مخالفان را  بجای نقد و به چالش کشیدن (که از آن سخت درمانده اند) جابجا میکند! . من نکته دیگری ندارم جز دو اشاره کوچک: اول اینکه من این نوع برخورد را مستقیم وروشن ناشی از دستگاه فکری و عقیدتی وتربیت شخصی و سیاسی رهبری عقیدتی میدانم و نه هیچکس دیگر و منشهای نهان این بزرگوار است که در این مقالات میتراود و گرنه کنترل «حیوانات وفادار اطراف آبادی» با یک «چخ  تشکیلاتی ایدئولوژیک» کاملا مقدوراست دوم اینکه فقیر نگران سلامت روانی نویسنده این مقاله هستم بخصوص قسمت پایانی اش که گویا روان برافراشته یک نقال عهد عتیق در ایشان با شدت و حدت بیرحمانه ای دخول فرموده وایشان به پارگی تاندون های مغز و منطق و در نتیجه   به هذیانی مقفی و سیاسی -مکتبی واداشته است.برای سلامت ایشان وهدایت رهبر عقیدتی واقعا دعای خیر میکنم. و امیدوارم این حماقتها در پرتو شعور به نقد درست و چالش سیاسی تبدیل شود. اسماعیل وفا یغمائی.....برخی از سایر مقالات این آقایان 

۲۸ نظر:

داوود گفت...

هردم از این باغ بری میرسد
تازه تر از تازه تری میرسد
واقعا باعث حیرت است

ناشناس گفت...

با سلام به آقای یغمایی و شما که این سطور را می خوانید
به دلیل برخوردهای سخیفی که در سنت مجاهدین نبود اما مدتهاست باب شده، نه تنها روز به روز ایجاد دافعه می‌شود و رهبران مجاهدین با ندانم کاری همه را از خود دور و دورتر می‌کنند (جز این)،
واکنش نابخردانه آنان، همه ما را هم سر کار گذاشته و به خود مشغول کرده است و این دقیقاً همان چیزی است که هرزه نویسان می‌خواهند.
زیباترین واکنش در برابر این برخوردهای جاهلانه به اصطلاح توحیدی و شریف(که توسط بالاترین اعضای مجاهدین صورت می گیرد) سکوت است و سکوت است و سکوت.
این سکوت پر از خشم و فریاد، نه علامت رضاست و نه نشانه درستی آن برخوردهای ناجوانمردانه.
خواهش میکنم بیش از این بازار نابخردان را گرم نکنیم.
با احترام
سائل

حميد ع گفت...

" شما (پشت کنندگان به مقاومت) در میدان شناعت، سوار بر مرکب لئامت با بهره گیری از حداکثر قساوت و با تاختن در مسیر خیانت، همسنگر با اوباش «وزارت» به منظور خوشنودی مقام «ولایت» با بلاهتی فوق حماقت، گوی رذالت را در مسابقۀ دنائت، با کمال فضاحت، از آنِ خود کردید و با آماده سازی سیاسی کشتار و جنایت، با شقاوتی همراه با وقاحت، یعنی بی هیچ شرم و خجالت برای اظهار چاکری و ارادت، یا بریدگی و ندامت، یعنی همان «صداقتِ» مورد پسند مقام «خلافت» و با قباحتی مخفی زیر نام وکالت و یا طبابت، به مشروعیت دادن به قتل و شرارتِ سپاه جهل و ضلالت، اقدام نمودید. "
-------
اول اینکه من این نوع برخورد را مستقیم وروشن ناشی از دستگاه فکری و عقیدتی وتربیت شخصی و سیاسی رهبری عقیدتی میدانم و نه هیچکس دیگر و منشهای نهان این بزرگوار است که در این مقالات میتراود و گرنه کنترل «حیوانات وفادار اطراف آبادی» با یک «چخ تشکیلاتی ایدئولوژیک» کاملا مقدوراست دوم اینکه فقیر نگران سلامت روانی نویسنده این مقاله هستم بخصوص قسمت پایانی اش که گویا روان برافراشته یک نقال عهد عتیق در ایشان با شدت و حدت بیرحمانه ای دخول فرموده وایشان به پارگی تاندون های مغز و منطق و در نتیجه به هذیانی مقفی و سیاسی -مکتبی واداشته است.برای سلامت ایشان وهدایت رهبر عقیدتی واقعا دعای خیر میکنم. و امیدوارم این حماقتها در پرتو شعور به نقد درست و چالش سیاسی تبدیل شود

ناشناس گفت...

وقتی شما فحش و بد وبیراه میدهید انتقاد است و خوبست . وقتی آنها فحش و بد وبیراه میگویند وضع روانیشان خراب است ؟ ابوالعجب

ناشناس گفت...

راستش رو بگو شاعر
تو آینه که نگاه میکنی، خودت نمیترسی؟

گمنام

ناشناس گفت...

اهو
سلام شاعر عزيز دستتان درد نكند من ديشب اين بلاهت نامه را در سايت افتابه داران خواندم وبه جاى رهبر عقيدتى كلى خجالت كشيدم خوب توجه بفرمائىد حاميان اين به قول دوستى ( كوتوله ) به حدى درمانده وبدبخت شدهاند كه راهى غير از فحاشى وهتاكى برايشان باقى نمانده است باور كردنى نيست در برابر اين همه ادب ونزاكت وخير خواهى اين همه بى شرمى ارزو دارم ميفهميدم اينها تراوشات مغزى رهبر است يا دست اموزهايش . با ارزوى نابودى همه ديكتاتور هاى روى زمين و ارزوى سلامتى وسر بلندى واستقامت شاعر عزيز وروحانى وقصيم ووووووووx و y موفق باشيد

ناشناس گفت...

مانى
تنها يك كلمه خطاب به مسعود رجوى .
خجالت بكش

فروزنده رحیمی گفت...

حرف حق تلخ است اما بر شیرین دارد
حرف آقای شیرازی در محتوا کاملا حق است کوشش کنید درک کنید که او واقعا میخواهد خطر را بشما گوشزد کند

دریچه زرد گفت...

حاج مهدی گمنام
چهارکامنت تو قابل درج نیست
باارزوی هدایت

ناشناس گفت...

ایراندوست
دستگاهی مدعی «الترناتیو دموکراتیک» رژیم بودن است، باید چنان ظرفیتی در برابر انتقاد و پاسخگویی به آن و حتی در برابر تحمل فحش خوردن داشته باشد که بتواند اعتماد و احترام مردم را به خود جلب بکند. دستگاهی که در آن خانمی از خانواده متشخص سیاسی، عموی خود را که اهل قلم و از چهره های سیاسی مخالف رژیم ساه و خمینی بوده است، به شکل علنی و آشکار در برابر افکار عمومی فرومایه خطاب می کند مورد اهانت و توهین قرار می دهد، نمی تواند چیزی جز سیستم ارعاب و وحشت و دیکتاتوری فردی برقرار بکند. مدل دلخواه مجاهدین چیزی مثل سیستم بعثی عراق است. دیگر این که در پاسخ به آن سائل که گفته سکوت بهترین پاسخ است باید گفت که نه خیر قربان سکوت بدترین واکنش به این قلدرمنشان و سگان زنجیر گسیخته بارگاه ولایت رجوی و اهدا کاپ برنده به فرد «ناشریفی» است که مدیریت ارعاب و سرکوبگری در داخل و خارج سازمان مجاهدین را به عهده دارد. برخورد با اینها باید مثل همان «زدن لگد به دهان» این دهن دریده ها باشد. نکته آخر این که این عارف شیراز به احتمال قریب به یقین کسی جز شاعر پیه بسته، حمید نیست. ننگ و نفرت بر او باد که اینچنین بر کوره لمپنیسم می دمد و اینچنین به ابزار ارعاب و افترا و اتهام و اهانت به دو انسان که سی سال از عمر خود را به امید گشودن راهی برای رهایی مردم از استبداد در کنار رهبر عقیدتی و به اسم او تلاش و تبلیغ کردند و حالا که دریافته اند راهی که پیموده اند خطا و باقیماندشان جز ادامه بیراه و تقویت بلاهت و استبداد رهبری سازمان نیست کنار کشیده اند و انتقاد به قصد اصلاح را پیش گرفتند، شده است.

دریچه زرد گفت...

با سلام به ایراندوست
دوست گرامی به احتمال زیاد در باره نویسنده این فحشنامه اشتباه میکنید. این نثر او نیست و نیز او نهایتا باید با نام واقعی خود موضع بگیرد تا کارائی داشته باشد این اسمهای مستعار کارساز نیست با تشکر

نازنین گفت...

کدام سر مقاومت؟؟؟ شماها سالهاست که دیگر سر مقاومت نیستید. با اشتباهاتتان مقاومت را از بین بردید. اگر دهسال مخفی شدن مقاومت است و فحش دادن به مخالفان مقاومت است واقعا مقاومید. کمی خجالت بکشید ملت دارد رنج میکشد

ناشناس گفت...

باقر
من در تابستان سال ٥٧ در محاكمه دانشجويان طرفداران مجاهدين كه به دليل غارت دسته جمعى ميشدندحاضر بودم خانم زهرا مريخى كه در ان زمان دختر جوانى بود همراه من وعده ائى از همشهريان به انجا امده بود ، دفاع انسانهائى مانند اقاى روحانى باعث تبرئه انها شد حالا همانها سزاى اورا ميدهند بى شرمى در نزد اينان حد ومرز ندارد

چابکسری گفت...

واقعا وای برما

ناشناس گفت...

کریم صفوی
رهبر عقیدتی بخواند و عبرت بگیرد اگر که او خود عبرت روزگار است .
مشروعيت و قدرتى كه اين نقطه، اين فرديت فلسفى وايدئولوژيك اقناع شده واما ارضا نشده، براى صاحب خود ايجاد مى كند اعجاب انگيز و اعجاز انگيز است! با اتكا به اين فرديت ايدئولوژيك هر كار نامشروعى توجيه شده و مشروع است. بر مسند مقدس اين فرديت ايدئولوژيك، او هرگز از رنگ باختن وجانباختن ديگران دچار تناقض نمى شود!او رنج ديگران را در اساس نمى تواند بفهمد!. او عواطف ديگران را نمى تواند بفهمد ، اوهيچ انتقادى را نمى پذيرد وهيچ اشتباهى تا هنگامى كه سرانجام سيلى سنگين تاريخ هوش و عمامه را از سرش نپراند وفعليت يافتن آياتى را كه احتمالا خودش بارها بر سر مسند و منبربراى ديگران خوانده يعنى:
« فمن يعمل مثقال ذره خير يره ومن يعمل مثقال ذرة شرا يره»
(اگر ذره و مثقالى بدى يا خوبى بكنيد به خودتان بر خواهد گشت)، را به چشم نبيند، او را به خود نمى آورد!. مى توان گفت در بسيارى موارد حتى آن سيلى سنگين هم او را به خود نمى آورد.

ناشناس گفت...

اقای یغمائی عزیز
با سلام خدمت شما
من واقعا از شما میخواهم عمر عزیز و گرانبهائی را که صرف آموختننموده اید و در این زمینه بواقع به نقطه والائی رسیده اید بر سر بحث و جدل با نویسندگان اینگونه مقالات بی ارزش و سخیف تلف نکنید. دریغ از فرصت و اوقات ارزشمند شما که میتواند به شعر و ترانه و سرود و تحقیقات تاریخی وادبی تبدیل شده و چراغ خرد را برافروزد. اینها خار و خاشاکهائی بیشتر نیستند که خودشان افشاگر خودشانند و اگر اینچنین نبودند عناصر ارزشمندی چون شما و دکتر قصیم و آقای روحانی وپرفسور مهابادی و بسا کسان دیگر جایشان در شورایملی مقاومت خالی نبود. به این افراد نپردازید اینها خودشان متاسفانه دارند تیشه به ریشه خود میزنند و مشتی انسان نمای غیر مسئول هم در اطرافشان هستند که با تشویقهای خود اینها را به سوی سرنوشتی بسیار بد به جلو میکشند. شما همانطور که در آخر نوشته ذکر کرده اید برایشان دعا کنید و بس
با عذر خواهی از سرکار
بمانید برای ملت ایران وفرهنگ ایران
یک دوست قدیمی

م.الف.د گفت...

شاعر
بر قلمت بوسه باید زد. آیا کسی میتواند بهتر از این مختصات رهبر عقیدتی را در مقاله امامواره ها ترسیم کند.هرگز.هرگز خدایت از جور بدان حفظ کند ای مرد عزیز
....
امامواره شيعى پس از آن «دوازده قديس» در هر كجاى دنياكه باشد نمى تواند خود را «نقطه اصلى وجود» و «برترين» و «عقل كل» نداند.

اوبه هيچ وجه نمى تواند به دموكراسى و آزادى وآزاد انديشى با برداشتهاى خاكى وپست و حقير! دنياى ما انسانهاى پست و حقير!!( البته به نظر او) انسانهائى كه به گفته «عطار» در «منطق الطير» «چونان كرم زرد» در تكاپوى حيات مبتذل خويشن اند و به دنيا مى آيند وزندگى خود را در پى كسب مال و منال و سماع و جماع سپرى مى كنند و مى ميرند اعتقادى داشته باشد!.

صدهزاران خلق چونان كرم زرد

هر زمان ميرند در دنيا به درد

فرديت امامواره شيعى ( بخصوص از نوع جدى و صادق آن) با هيچ فرديتى قابل مقايسه نيست، نه با فرديت موجهى كه پس از سپرى شدن دوران فئوداليزم و در هم شكستن قدرت فرديت خوار خان و فئودال سر و كله اش پيدا شد، نه با فرديت هنرمندى كه از پشت اين فرديت به خون جگر ساخته شده جهان خود را مى نگرد و زبان خود را مى يابد ونه حتى فرديت شاهى كه در اقتدار مادى براى خود رقيبى نمى شناسد.

فرديت امامواره هاى شيعه فراتر از تمام اينها آنچنان گسترده و قوى و هولناك است كه باور آن براى اكثريت پيروان و مقلدان و مريدانى كه در كام گشاده وسيرى ناپذير امامواره زندگى مى كنند بسيار مشكل است.

فرديت اوفرديتى معمولى و صرفا شخصى نيست و به همين علت شناخت آن و موضع گرفتن در برابر آن مشكل است. فرديت او« فرديتى ايدئولوژيك» است ، فرديتى «توجيه شده و فلسفى» ، كه در برابر خود هيچ فرديتى را بر نمى تابد وبه تعبير عرفاى ما آن نهنگ پر عطش دريا نوش است كه با نوشيدن درياها دائم نعره «هل من مزيد؟» ( آيا باز هم هست؟) مى زند.

اگر توان ذهنى انديشمند و روانشناس بزرگى چون اريك فروم را داشته باشيم و بتوانيم آناتومى شخصيت اين گونه افراد را ترسيم كنيم و در حوادث نهانى زندگى آنها به سفر برويم خواهيم ديد كه بدون ترديد:

درزندگى اين «امام واره ها» يا« امامگونه ها» پس از طى پروسه اى كمى، كه به طور حتم از دوران نوجوانى و جوانى آنها آغاز شده، وريشه در ساخت و بافت شخصيت آنها در دوران كودكى دارد، در كشاكش حوادث و ماجراها، لحظه اى يا زمانى وجود داشته كه آنان به نقطه كيفى زندگى روحى خود رسيده و با نوعى تصعيد ، خود به خويشتن خويش، ايمان آورده! و خود را به عنوان يك «وجود برتر و متفاوت با ديگران» و « تافته اى جدا بافته» پذيرفته اند! ودردنياى درون از ديگران فاصله اى فلسفى و ايدئولوژيك گرفته اند. بر اين امامواره ها اگر چه مانند بودا و مسيح و محمد و بودا ومانى فرشته اى نازل نشده و رسالت آنها را ابلاغ نكرده! ولى امامواره ها خود فرشته ابلاغ كننده رسالت خويشند! آنان در معراج گونه اى روحى، كه در نهانى ترين زوايا شخصيت آنها را تغيير داده، به خود ارتفاعى الهى داده اند و به همين علت فرديت مستحكم ايدئولوژيكشان ماهيتى «خرد كننده» ودر بسيارى موارد «غير قابل مقابله» يافته است . بايد باور كنيم كه مقابله با كسى كه «خود به طور مطلق به خود ايمان دارد» و در « جايگاهى مناسب نيز از نظر تاريخى و اجتماعى» قرار گرفته بسيار بسيار مشكل است.

ماهيت فرديت چنين پديده اى كه رنگ فلسفى و الهى خورده است! و چون آهنربائى غول آسا و پر عطش سوداى جذب همگان را دارد ، مى طلبد كه تمام پيرامونيان او يا مقلد و مريد تمام و كمال او بشوند و يا رنگ ببازند ويا اگر مانع و مزاحمند خرد بشوند ودفع بشوند ومورد توهين وتحقير قرار بگيرند و به مثابه فضولات از بين بروند تا سيماى امامواره فارغ از هر ابر و هر حجاب و بدون آنكه حتى ستاره اى كوچك با سوسوى خود حواس ديگران را از خورشيد به خود معطوف كند، چون خورشيدى درخشان بدرخشد. به زبان ديگر چنين فرديتى در عمق، به او مقام امام و فاعل مطلق را مى بخشد و روشن است كه در مقابل فاعل مطلق مگر مفعول مطلق كه مى شود اسم سنتى اش را مقلد يا مريد گذاشت قابل قبول نيست و بيهوده نيست كه اين ضرب المثل طنز آلود ودقيق در ايران، و از زبان علما و اماموارگان مشهور است كه:

يك مريد نفهم( در اصل ضرب المثل ، خر) از هفت ده ششدانگ ارزشمند تر است.

فرديت عظيم و آسمانى چنين امامواره اى جز در حصار مقلدان و مريدان صد درصد، احساس امنيت و آرامش ايدئولوژيك ندارد و لاجرم اودر سيماى هركس كه مقلد و مريد او نيست، هر كس كه انديشه اش با انديشه او زاويه دارد، هر كس كه جور ديگرى فكر مى كند، كمابيش خصمى و مخالفى بالقوه و يا بالفعل را مشاهده مى كند و در تمام گوشه هاى تاريك و غير قابل دسترس بيرونى و درونى زندگى مادى و ذهنى اطرافيانش كمينگاهى عليه فرديت خود مى بيند.

م.الف.د گفت...

مشروعيت و قدرتى كه اين نقطه، اين فرديت فلسفى وايدئولوژيك اقناع شده واما ارضا نشده، براى صاحب خود ايجاد مى كند اعجاب انگيز و اعجاز انگيز است! با اتكا به اين فرديت ايدئولوژيك هر كار نامشروعى توجيه شده و مشروع است. بر مسند مقدس اين فرديت ايدئولوژيك، او هرگز از رنگ باختن وجانباختن ديگران دچار تناقض نمى شود!او رنج ديگران را در اساس نمى تواند بفهمد!. او عواطف ديگران را نمى تواند بفهمد ، اوهيچ انتقادى را نمى پذيرد وهيچ اشتباهى تا هنگامى كه سرانجام سيلى سنگين تاريخ هوش و عمامه را از سرش نپراند وفعليت يافتن آياتى را كه احتمالا خودش بارها بر سر مسند و منبربراى ديگران خوانده يعنى:

« فمن يعمل مثقال ذره خير يره ومن يعمل مثقال ذرة شرا يره»

(اگر ذره و مثقالى بدى يا خوبى بكنيد به خودتان بر خواهد گشت)، را به چشم نبيند، او را به خود نمى آورد!. مى توان گفت در بسيارى موارد حتى آن سيلى سنگين هم او را به خود نمى آورد. ساوونا رولا قديس مرتجع ايتاليائى( نمونه يك امام تمام وكمال در ايتاليا) چند لحظه قبل از مجازات، و شيخ فضل الله نورى در زير طناب دار در حقانيت انديشه و جايگاه الهى خود شكى نداشتند و پرخاشگرانه مردم را مقصر و گمراه مى دانستند و مطمئن باشيم كه آيه الله خمينى در هنگام مرگ فكر نمى كرد كه در طول امامتش كار خلافى انجام داده است و با اميد به رسيدن به بهشت موعود وديدار پيامبر و امامان و لقاى الهى چشم از جهان فرو بست.

او ظرفيت شگفتى دارد ودر حاليكه مثلا در دوران طلبگى اش حتى راضى به كشتن مگسهاى اتاقش نيست به راحتى مى تواند دستور كشتارهاى بدون محاكمه و جمعى را صادر كند و بر خاك افتادن ميلونها جسد را در ميدان جنگ تحمل كند!. او مى تواند با بى رحمى ايدئولوژ يك تمام، كسانى را كه تا دو روز قبل جانشين او و اميد امام و امت بودند خانه نشين كرده و لقب آيه اللهى او را تبديل به آقا كند(ماجراى آيه الله منتظرى) و كسى را كه صادق جان خطاب مى كرد به جوخه اعدام بسپارد( تيرباران صادق قطب زاده) وحتى تصميم به كشتن نوه خاطى اش بگيرد( تصميم آيه الله خمينى براى تيرباران نوه اش).

كارى كه براى ديگران جايز نيست براى او جايز است. او مى تواند در حالى كه به شاه براى كار كردن كودكان در كارگاهها تذكر مى داد در دوران خودش گله گله كودكان خردسال را تفنگ بر دوش روانه ميدانهاى جنگ كند و در حاليكه به رقيب خود براى رشد فحشا هشدار مى داد از به فحشا كشيده شدن چند ده هزار زن مسلمان در سراسر ايران خم به ابرو نياورد و آن را توجيه كند ومشروعيت بهره بردارى جنسى از زنان و دختران محكوم به اعدام را صادر كند. كثرت كشتگان و شهيدان هميشه مايه استحكام پايه هاى قدرت مادى و معنوى اوست . در مقابل كوهى از اجساد وپيكرهاى متلاشى شده و غوغاى شهيد و شهادت و ولوله سوگواران و وسعت يافتن گورستانهائى كه ازبلعيدن دمادم اجساد جوانان

م.الف.د گفت...

پروار شده اند كسى را سر پرسش از او نيست .افزايش اقتدار مرگ با افزايش اقتدار او رابطه اى مستقيم دارد. بدبختى و فلاكت جامعه تا وقتى كه جايگاه او استوار است و منبر امامت به لرزه در نيامده چندان مسئله اى نيست!. اوست كه نقطه اصلى اتكاى پرگار وجودست و ديگران در رابطه با اوست كه معنا و مفهوم مى يابند. همه چيز در كنار او و با او مشروع است. او نقطه اصلى مشروعيت است و بنابراين همه چيز مى تواند خوراك بقاى او بر سرير امامت باشد.

معيار اوست.معيار سياست و مكتب و حركت، اوست. معيار حقانيت و عدم حقانيت اوست. آنچه او مى انديشد و انجام مى دهد همان درست است. معيار درستى و راست و دروغ اوست و راست و دروغ ورياكارى و صداقت به خودى خود اصالتى ندارند .دروغى كه به نفع او باشد بهتر از راستى است كه او را تضعيف كندو آن رياكارى كه منبر او را استحكام بخشد بهتر از صداقت است. او مى تواند ضد و نقيض حرف بزند و چيزى را كه امروز گفته فردا زير پا بگذارد. چون نقطه مشروعيت همه چيز اوست ضد او ضد و نقيض او نقيض نيست!.

او مى تواند مانند شاه اسماعيل ( مرشد و امام و سرانجام مدعى حلول در خدا) دستور كشتن زنان زناكار را بدهد و در عين حال در ورود به تبريز و پس از كشتارهاى اوليه، پسران زيبا را به بستر كشيده و از آنان كامجوئى كند.

او مى تواند مانند مبارز برجسته حسن صباح در عين شورش بر عليه حاكمان وقت ، فرزند خود را به خاطر نوشيدن شراب در زير شلاق بكشد.

او مى تواند آمريكا را شيطان بزرگ بداند و اسرائيل را خصم اسلام اما در همان حال دستور ارتباط با آمريكا را بدهد واز اسرائيل اسلحه بخرد.او نه فقط يك رهبر سياسى كه پيش از آن يك امام است و در نقطه اى قرار دارد كه نه به هيئت دولت ، يا مجلس يا مردم بلكه فقط در برابر خدا پاسخگوست و سرانجام وقتى كه جبر روزگار او را به مقدارى نرمش مجبور مى كند با بيان «آبروى خود را با خدا معامله كردم» از پاسخگوئى مى گريزد.

او شبان الهى است و انسانها گله اى كه او مى بايست آنها را هدايت كند و او اجازه دارد در رابطه با اين گله و هست و نيست و جان و مال و ناموس آنان هر تصميمى مى خواهد بگيرد . او اگر هم بخواهد نمى تواند برتر نباشد و ميليونها سال نورى ازمقلدان و پيروانش فاصله نداشته باشد! او مجبور به برتر بودن است و اين برتر بودن در دستگاه فكرى او نه يك امتياز بلكه وظيفه اى است كه اراده الهى بر دوش او گذاشته و او مجبور است بار سنگين آنرا را تا آخرين لحظه زندگى چون صليب مسيح و يا سنگى كه سيزيف بر دوش مىكشيدند!! تحمل كند و بيرحمانه كسانى را كه مى خواهند در حمل ايدئولوژيك يا سياسى اين بار!! با او شريك شوند يا قدرت او را براى حمل اين بار تضعيف كنند زير پا له كند.

مقولاتى مثل پلوراليزم، دموكراسى، تعاطى فكر، روشنفكر، فرهنگ مترقى، هنر و امثال اينها را در جايگاه كسى كه نهايتا در اتحاد با خدا قرار مى گيرد، وتكيه بر جايگاه كسانى زده است كه با وراثت عمودى به پيامبر و سرانجام خدا متحدند اساسا راهى نيست. اين مفاهيم بازيچه هائى پوك و مبتذل و حرفهائى مفت و بى ارزش بيش نيستند كه مى شود براى شيره ماليدن بر سر ديگران از آنها استفاده كرد ولى آنها را به طور ايدئولوژيك باور نداشت . ملاك واقعى قوانين مذهبى است كه او شاخص آنست.
دنباله
توجه داشته باشيد كه سخن در گام نخست بر سرافراد (از شاه اسماعيل صفوى گرفته تاآيه الله خمينى) نيست! بحث بر سر يك دستگاه فكرى و يك تئورى واقعى «اما مواره زا» و «امامگونه توليد كن» است كه تاريخ و جامعه وفرهنگ ما و خود ما را با سم خود آغشته و در موارد بسيارى موجب كندى و فلج شده و متاسفانه هنوز، هم درزير چنگال آن اسيريم،وهم به عنوان يك خطر بر سر راه ما قرار دارد.

ناشناس گفت...

ایراندوست

آقای یغمایی این نثر او نیست یعنی چه؟ اگر شما قرار باشد فقط فحش بار کسی بکنید و توهین بکنید، اثری از «نثر» شما در آن می ماند؟ شما کافیست به دیدگاه این آدم در شعرهایش علیه منتقدان نگاه بکنید تا متوجه بشوید که این «نثر» می تواند نثر همان آدم باشد که مستعفیان منتقد و دیگرانی مثل شما را خائن می نامد و به علاوه من خوب یادم هست که بعد از این که ایرج شکری مقاله یی در رد نظر دکتر هزارخانی در مورد رویداد فاجعه بار فرودین 90 نوشته و مجاهدین را آرمانگرا نامیده بود، ایشان در سایت خودشان به کمانت زیر یکی از نوشته هایشان نظری را درج کرده بود که طرف ضمن هتاکی ها نوشته بود «تف به ایرج شکری و ایرج شکری ها»(این را شکری در مقاله ای مورد اشاره قرار داده بود) حالا می فرمایید این نثر او نیست؟ طرف داره درون خودش را بدون ظاهر سازهای «عارفانه» بیرون می ریزد. حالا ممکن همین. اگر چه احتمال را هم به طور مطلق نمی شود رد کرد که نویسنده کس دیگری باشد، اما نه با این استدلال که «این نثر او نیست».

ناشناس گفت...

آقای گمنام! کسانیباید توی آینە نگاه کنند و بترسند کە خون بهترین جوانهای ایران رو برای خودشون دکان کردند ، باپول و خون آنها حرمسرادرست کردند و حاضرنیستند یک کلمە به خودشون انتقاد کنند . آقای یغمایی در آینە نگاه می کند و جز شرف و پایمردی چیزی نمی بیند . شما نگران مسعود رجوی باشید کە هیچ سوراخ نریدەای در این دنیا باقی نگذاشتە...

لقمان

ناشناس گفت...


دو نوشته من را در رابطه با آقای شکری و مصداقی درج نکردید، تهمت و دشنام هم در نوشته من نبود. شما صاحب اختیار دریچه و تصمیم شما. زمان خروج من از دریچه فرا رسیده.
از خوانندگان خداحافظی می‌کنم. امید است جبهه مردم در برابر رژیم به پیروزی برسد و آزادیخواهان کمک یار دوستان زیر تیغ باشند با هر تفکر و انتقاد به کوری چشم اراذل اوباش رژیم.
موسی‌ احمدزاده

بهمن گفت...

به نظر من اینکه چه کسی این هرزنامه را از خودش در کرده است چندان مهم نیست. این لجنها تنها میتواند تراوش یک ذهن معیوب و کاملا ذوب شده در رهبر عقیدتی باشد. همه کسانی که پروسه ای را تحت قیمومت این سیستم گذرانده اند به خوبی میدانند که عمق فاجعه و سقوط بسیار بیش از این است که اینک همچون کوه یخ, گوشه ای از آن از زیر آب بیرون زده است. رهبری عقیدتی طی بیست سال گذشته موفق شده است , باندی از عناصر لمپن, قلدر و بی پرنسیپ و آماده از هم دریدن هر معترض و منتقدی را پرورش دهد. سرکردگی این باند مخوف و سرکوبگر با عنصری بظاهر شریف و مجذوب ابریشم است که امثال شعبان بی مخ و رمضان یخی و سردار قاسمی باید در محضرش دو زانو نشسته و فحاشی و هرزه گویی و پرده دری بیاموزند.
به قول اسماعیل, تعارف را کنار بگذاریم, این حجم شگفت انگیز از لجن تنها میتواند در سیستمی شبه فاشیستی تحت زعامت امامواره ای همچون خمینی و یا رجوی تولید شود. بنابراین این مهم نیست که این سند سقوط آزاد و پوسیدگی یک سیستم شبه فاشیستی, تولید کدامیک از سربازان گمنام یا نامدار رهبر است مهم آن است که این جریان امروز در اوج درماندگی و ورشکستگی سیاسی و ایدئولوژیک, از روی زیبا و مبارکش پرده بر میدارد, ویترین آزادیخواهی و دموکراسی طلبی و حقوق بشر را به کناری پرتاب میکند و عربده کشان, کف بر دهان به میانه میدان میشتابد و چهره واقعی خود را به جهانیان می نمایاند. پس ای صاحبان چشم عبرت بگیرید! این است سرانجام خیانت به اعتماد یک خلق و یک نسل.
شگفتا که نسل ما چه امواج سهمگینی را یک به یک از سر میگذراند و بدون شک آینده روشن است.

esmail گفت...

جناب موسی احمد زاده
کامنتهای شما علیه آقایان مصداقی و شکری توهین آمیز بود و توهینها جنبه شخصی داشت و منتشر نشد. این نوع کامنتها منتشر نمیشود بخصوص که شکری و مصداقی هیچ نوع توهین شخصی به شما نکرده اند که جواب مجاز باشد. توهین علیه خود من منتشر میشود ولی علیه دیگر نویسندگان منتشر نخواهد شد مگر جنبه چالش و نقد سیاسی داشته باشد
موفق باشید

داود گفت...

موسی احمد زاده به سلامت و دست رهبر مفقود شده عقیدتی‌ به همراهت!! شما باید در سایتهای آشغال کاران و ضد همبستگی بنویسید. اینجا جای روشنگران و آزاد اندیشان است. به امید آزادی مردم ایران از چنگال خونین ولی‌ فقیه و رهبر عقیدتی‌

ناشناس گفت...

آرمان

کامنت های آقای احمد زاده همیشه آمیخته به تحریف نظرات و نوشته نویسندگان مورد کینه ورزی ایشان بوده و تکبر مکتبی رهبر عقیدتی که به مریدان هم تلمبه شده تا باد شوند و خودشان را مثل رهبری که شعارش ایران- رجوی رجوی ایران بود، بزرگ به پندارند، در ایشان هم دیده می شود. ایشان بهتر است آخرین نوشته ایرج شکری با عنوان«بحران روحی مسعود رجوی...» و نیز ایرج مصداقی در استفاده تبلیغاتی فرصت طلبانه و مزورانه دستگاه رهبری مجاهدین از مرگ میناچی را بخوانند و کمی فکر کنند و لااقل به این فکر کنند که دیگران هم عملکرد رهبری مجاهدین را می بینند و هم نوشته ها و انتقاداتی از طرف کسانی مثل ایرج شکری و مصداقی و اسماعیل وفا یغمایی را، شاید تلاشهای متعصبانه و خود برای تحریف حقیفت و نیز اهانت به دیگران تجدید نظر بکنند

صادق گفت...

داود شما و دوستانتان باید به دنبال این باشی که حرف مخالف را هم بشنوی نه اینکه مثل پهلوان پنبه میدان را خالی ببینی و شلنگ بیاندازی و خوشحال از کارت که همه حق باشماست. شما خودت باید بگویی که نه آقا در همین جا بمان مگر اینکه به دنبال عقده گشایی باشی و بس. راستی خسته نشدی از بس به این و آن فحش دادی؟

داود گفت...

سالهای سال رجوی و اطرافیانش و بسیجیهای طرفدار ایشان هر چه خواستند گفتند و نوشتند و تهمت زدند و توهین کردند و سرکوب نمودند و صداهای منتقدین را خاموش نمودند و هنوز هم ادامه میدهند و نظر یک مخالف را در هیچ رسانه وابسته به خودشان منتشر نمیکنند و خودشان میگویند و خودشان هم محکوم میکنند و خودشان هم...... یک بار هم امثال ما که هم آخوند صدای آنها را خفه نموده هم رجوی و دار و دسته اش بگذار به یک بسیجی‌ بگوید به سلامت و آرزوی همراهی دست رهبر خاص و الخاص و نائب امام زمان برای بسیجی‌ مذکور بنماید!! سالهای سال رجوی عقده گشایی کرد و از خودش تعریف نمود و خودش را رهبر آنقلاب نوین خواند و نام خودش را مترادف نام ایران کرد و مانند یک فرمانده نظامی (که البته هیچ چیزی از نظامی گری نمی‌‌فهمید) از ارتش خودش سان میدید و خلاصه در عالم توّهم و خیال عقده‌های سرکوب شده و فرو خورده خودش را التیام می‌بخشید. یک بار هم ما عقده گشایی کنیم، چطور رهبر عقیدتی‌ میتواند ده‌ها هزار جوان را به قتلگاه بفرستد و خودش فرار کند و با فیروزه و مریم نرد عشق ببازد و .....آنوقت ما نمیتوانیم یک عقده گشایی ساده بنماییم!!!