دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۲ اسفند ۳, پنجشنبه

قصه کوتاه گوی مقدس اسماعیل وفا یغمائی


امروز صبح خیلی زود پس از رساندن مهمان مسافری به ایستگاه قطار، در بازگشت قدم زنان سری به مقابل خانه هدایت. شماره 37 خیابان شامپیونه  درپاریس هجدهم زدم.ساعت شش صبح بود هوا ابری بود وخیابان شامپیونه بنظر من هنوز یکی از غماورترین خیابانهای عالم است. و به یمن دشمنی ملا با هدایت حتی یک پلاک ساده بر روی دیوار نیست که نشان دهد نامدارترین نویسنده معاصر ایران در این خانه دست از جان شسته است کمی در کنار خانه درنگ کردم و در کافه فقیرانه همان خیابان و همان حوالی که تازه درش باز شده بود قهوه ای خوردم و این را نوشتم. فکر میکنم هنوز دوران هدایت ادامه دارد.......قصه کوتاه گوی مقدس اسماعیل وفا یغمائی 

۱۰ نظر:

ناشناس گفت...


Blogger Ahmad Amoezedi گفت...
goye mogadas nabod ke gooye moghadas bod
۱۷ فروردین ۱۳۹۳ ه‍.ش.، ساعت ۱۳:۱۵

ناشناس گفت...


Blogger Ahmad Amoezedi گفت...
goye moghadas nabod an balkeh gooye moghadas bod va vaye be man ke che kardam baraye in gooye moghadas

۱۷ فروردین ۱۳۹۳ ه‍.ش.، ساعت ۱۳:۱۷

ناشناس گفت...



دنيا
شاعر عزيز سلام . خسته بودم ارزوى خواب داشتم تيتر مقاله را ديدم و نتونستم نخوانده بخوابم . شروع كردم خواندم و اشك ريختم و لذت بردم موفق باشيد تا قدرت قلم در دست كرفتن داريد بنويسيد واين شارلاتانها را رسوا كنيد . اينها درد دل ما وبسيارى از انسانهائى است كه با اعتماد وصداقت با اينها همراه شدند وبا سر خوردكى وبى اعتمادى ابدى از اينها جداً شدند موفق باشيد شب وروزتان خوش
۱۷ فروردین ۱۳۹۳ ه‍.ش.، ساعت ۱۴:۰۷

سیما. فرانسه گفت...

چقدر تلخ چقدر تلخ و چرا دیشب یکساعت گریه کردم

حنیف حیدرنژاد گفت...

و این ما بودیم که بر آن گوی دمیدیم، مقدسش کردیم یا وقتی بر ما مقدسش ساختند نشوریدیم. وه که در چه خواب غفلتی آرمیده بودیم. با بانگ نفس های مملو از نا آگاهی ما بود که پُر شد و اینک تعفن ترکیدن بازدمش آواری شده بر سر خودمان و یارانی که بر پایش خون نثار کرده بودند. خونابه سیلابی که وقتی فرو نشینید، تازه مجالی برای هوای تازه باز خواهد شد.

ثزیا ریگی گفت...

درود بر شما یک نمایشنامه شاهکار فلسفی و ادبی .بسیار بسیار استفاده کردم هزار صفحه مطلب را در چند خط نوشته اید با ارزوی سلامت شما شاعر و نویسنده گرامی که برایش حقیقت برترین ارزش است

چابکسری گفت...

چرا بعضی ها این بوی تعفن و کثافت را نمی فهمند. واقعا آدم تعجب میکند تا کی؟

ناشناس گفت...

دنيا
جابكسرى عزيز بوى تعفن را استشمام كرده اند ومى كنند ولى منافعشان مانع است . ومسئله انها مردم وملت نيست بلكه رفاه وراحتى خودشان مطرح است . هيجكس نميتواند كتمان كند اين همه ظلم وستمى كه بر رشيد ترين وازاده ترين فرزندان مملكتمان رفت . اينها سقوط كردند وجائى بين مردم داخل ايران نه داشتند ونه دارند . ودر خارج هم همه ميدانيم با باج وخراج مردم را دور خودشان جمع ميكنند حكايت كبك است سرشون رو كردند زير برف ولى اينها بر خلاف كبكه ميدونن همه جيز ديكر براى مردم رو شده ولى باز مشغول دروغكوئى وتهمت زدن به اين وانند در اينده اى نه بسيار دور نتيجه را خواهيم ديد. خداوند يار وياور بجه هاى مجاهد باشد .

ناشناس گفت...

با اجازه حضرتعالی من از داستان شما اینطور می فهمم که یک دیو بیابان با زبان چرب و چیلی توانسته هر چه که جوان معصوم و پاکدل و نیکخواه مردم بوده، همه را توی شیشه کرده و از روح پاک انها تغذیه و مدفوع خود را در جان انها خالی کند که آرام آرام این زییایان را به رنگ خود دیو در می اورد.. بعد از مدتی یکعده شان مرده اند یکعده به پیرمرد و پیرزن های عبوس و پر از نفرت و طماع و تنهائی تبدیل شده اند که نمیتوانند حتی بین خودشان دوستی بورزند . به عکس های خندان و معصوم جوانی خود که نگاه میکنند می خواهند فریاد بزنند. نمیدانند آنهمه پاکی و معصویت و مهربانی و میل به فداکاری کجا رفت و اینهمه حرص و جوش برای سری توی سر ها در آوردن و شبیه دیو بیابان شدن از کجا آمد.البته دیو بیابان همه را تخریب و نابود میکرد. به احدی رحم نداشت. شاید فقط برخی گریختگان مثل بنی صدر توانستند به طبیعت خودشان وفادار بمانند و طول عمر با عزت را تجربه کنند. دیو بیابان با جان آن جوانان برومند خودش را پر کرده و مثل چس نمیشود او را خالی کرد چون چس خودش را در جان موجودات مرده نیم مرده خالی کرده

شامپولی

ناشناس گفت...

بزرگوار حیدرنژاد. مبدا مبادا با خود بستیزید و گمان برید اشکال از شما بوده. در اسطوره ها هم وقتی شیاد و حقه بازی با هوش ترین و پاک تریم انسانها را می فریبد، از دست انها کاری ساخته نیسن. هر بار شدت شیادی و حیله گری حقه باز خودنمائی میکند و او حقه باز تر و بی حیا تر میشود. خوشبختانه تعداد چنین موجودات دوزهی در تاریخ کم است. اینکه اینهمه نابکاری و بی عاطفگی را از کجا می اورند* نمیدانم. اما مکانیزمشان همین است که با رندگی و شادابی روح بقیه زندگی نند. چون خودشان فاقد زندگی هستند و باید ذره ذره آنرا از دیگران بدزدند.
حیله گریشان هم ساده نیست. آدمها را نسبت به خودشان بین خوف و رجا نگاه میدارند. هم سیگنال های مثبت می فرستند هم منفی. تا به دام افتادگان هرگر کاملا یقین نکنند با یک شیاد روبرو هستند. و حتی به خودشان شک کنند و در این حالت ندانم کاری روانی دست و پا بزنند و سقوط کنند . نمونه هایش را در فیلم ها دیده اید. در فرقه ها و گروه های مخفی. چون باید برای تسلط به گول خوردگان انها را هر چه دورتر از مردم آزاد نگاه دارند که فریادشان هم به جائی نرسد.
الغزض، بزرگوارا در خود تردید نکنید و از خود خشمگین نباشید و بر خود ببخشید.
پیرمرد