دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۳ اسفند ۲۷, چهارشنبه

فقط دوازده خط و نیم .شماره 8 مهیب تر از مبارزه مسلحانه نبرد فلسفی است.اسماعیل وفا یغمائی




«فقط دوازده خط و نیم» یاداشتکهائی است که از این پس در دوازده خط و نیم مینویسم. اینها تجربیات و باورهای من پس از سی سال تلاش تئوریک وچهل سال آوارگی و مبارزه و تجربیات عملی است. میتوانید بخوانید بپذیرید یا نپذیرید ولی تاکید میکنم هریک از این دوازده خط و نیمها حاصل روزها کار و تلاش است،حاصل دردها و عرقریزان روح است و اندیشه در حد توان من. قصد من توضیح نیست تلنگر زدنست برای اینکه خودتان ادامه دهید. اگر فرصت دارید کمی به این دوازده خط و نیمها بیندیشید. بقولی بی ضرر نیست!.
مهیب تر از مبارزه مسلحانه نبرد فلسفی است
مهیب تر ازمبارزه مسلحانه و نبرد انقلابی  مبارزه فلسفی است. نبرد دردنیای اندیشه است. شاید باور نداشته باشید ولی واقعی است. کسانی که درجنگیدن
  در میدانهای نبرد مسلحانه و جانباختن، زندان کشیدن، شکنجه شدن رها کردن زن و فرزند و شوهر، وتردید نمیکنند و چون شیر میتازند ، اکثر آنها جرئت ورود به جهان واقعی یک نبرد فلسفی و نفی جهان ذهنی کهن و ورود به جهان نوین را ندارند.بگذارید حتی اگر بمن میخندید بگویم اینکار نیروئی پیامبرانه میخواهد.ظاهر قضیه ساده است. گویا حکایت ، حکایت کنج اتاق و دود چراغ و کتاب و کاغذ و بحث و فحص است اما اینها ظاهر قضیه است روح قضیه، نفی جدی فلسفی و واقعی یک جهان کهن و نیرومند و مرئی با میلیاردها پیرو ،و جرئت عملی ورود به دنیائی نوزاده شده و هنوز نه نیرومند و گاه ناروشن است.در نبرد مسلحانه اگر رویاروی یک رژیم ایستاده ای و میرزمی،اینجا رویاروی میلیونها و میلیاردها نفر باید بایستی و پایت نلرزدآ.اینجا باید رودر روی «خویشتن کهن خویش» بایستی واز جنازه خود عبور کنی.اینجا باید خدای کهن را با تمام عظمتش بر زمین افکنی با تمام عظمت تاریخی اش با تمام فرهنگ عظیم ش با میلیاردها پیروش، با جهان این دنیایش و جهان پس از مرگ، بانویدها و تهدیدهایش.و باید پا بر سینه اش گذاری و رو به جهان نو صدای خرد شدن استخوانهایش را بشنوی و عبور کنی و به سوی چیزی دیگر، «خدائی دیگر» و شایسته خدائی! یا «لاخدائی» دیگر بروی، و وارد جهان نوین بشوی. اینجاست که من اعتقاد دارم  از خمینی که نگاهبان برج باروهای کهن است گذشته، نه دکتر علی شریعتی آن مرد بزرگوار و شریف! نه حنیف نژاد شجاع و دلاور و پاکباز و نه مسعود رجوی و نه...هیچکدام چیز تازه ای نیاوردند. آنا ن با «تائید جهان کهن»،«با رنگ آمیزی و هرس و پیراستن خیرخواهانه جهان کهن» و با نهایتا «تسلیم و خضوع در مقابل اعتقادات مشترک عمومی»، «گاه تسلیم و از نفس افتادان در مقابل اعتقادات عقب مانده ترین اقشار جامعه» شروع کردند. آنان هرگز مانند اصحاب رنسانس و کسانی چون ولتر وارد یک جهان فلسفی نو نشدند . چالش آنا ن ،با رویه نازک،  چالش فلسفی نبود !!، فقط یک چالش سیاسی و اجتماعی بود و بس....
هجده مارس 2015

۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

باید به دوران ماقبل ارتدوکسی بازگشت و همه چیز را از کفر و ایمان، و حلال و حرام، و وحی و نبوّت، و حق و تکلیف و فقه و کلام را از نو سیّالیّت بخشید. ( سروش)
..
حال سئوال اینجانب از سرکار این است که ایا شما ان نسخه ای را که برای دیگران پیچیده اید ، خویش عمل می کنید. شمایی که ، دکتر علی شریعتی و حنیف نژاد و رجوی را در یک ردیف قرار می دهید.
..
نکند برین باورید که " برج باروهای کهن "را درنوردید و وارد جهان فلسفی نو شدید ؟ یا برین باورید که تمام اندیشه های گذشته به گذشته تعلق دارد و غیر قابل استفاده ؟
دوست گرامی، شما هم به مانند من و ما هستید، البته با ادبیاتی قوی و هنری خدا داد، که بیش ۳۰ سال این هنر را برای یک شخص خرج می کردید، زمانی دورود بر رجوی می گفتید و ایران برای سرکار از کانال رجوی معنی و مفهوم داشت، الان هم باهمان فرهنگ به رجوی "نه "گفتید ، تکرار می کنم، با همان فرهنگ اکتسابی.
..
البته نگارنده از تلاش های سرکار برای نیل به ازادی و بیان مسایل و حقایقی پیرامون اقای رجوی تشکر می کنم،
اما با نگاه از ما بهترین سرکار موافق نیستم.
نیما

esmail گفت...

نازنین نیما
من ادعا ندارم رسیده ام فقط میدانم اینکه هست قابل قبول نیست و دل کنده ام این خودش خوب است
من این افراد را در یک ردیف قرار نمیدهم ولی از زاویه اینکه همه شال و قبای اسلام والله را هریک به سهم خود دارند نام بردم طبعا ذات ها متفاوت است
من از شما میخواهم اگر ایده خوبی دارید مرا راهنمائی کنید
من نگاه از ما بهترین ندارم چون این نگاه خودش سد است
از شما ممنونم

ثریا ریگی گفت...

درود بر شما استاد عزیز یغمائی واقعا از این همه گفته های نغز شما استفاده میکنم امیدوارم بتوانید این افکار روشن و ارزنده را هر چه بیشتر منتشر کنید باز هم درود

ناشناس گفت...

در تائید صحبت های اسماعیل: علل شکست ما حداقل در ۱۵۰ سال گذشته برای نیل به آزادی و عدالت ریشه در این حقیقت دارد که فرهنگ و خلقیات عمده ما ایرانیها عمیقا اسلام زده، منحط و سردر گم بوده است. و این در مورد تمام اقشار اجتماعی ما صادق است اعم از چپ، راست، کمونیست!، سوسیالیست، مجاهد، فدایی، علی حضرت همایونی، بغال سر کوچه، عمه و خاله، موسیو هامپارسون عرق فروش، القانیان یهودی، ... تا برسد به آخوندهای حوزه و استخر و ....

با همه اینها اسلام بعد از حمله مغول و تسخیر بغداد (قرن ۱۲ میلادی)، هیچگاه در قدرت نبود تا سال ۵۷! چون ریشه این سرطان وجود داشت، دوباره در فرصت مناسب فعال شد! این بار اما تفاوت برجسته و بارز مدرنیته و انسان محوری با اسلام و واقعیت سرسخت حکومت اسلامی در ایران ما ایرانیان را از خواب ۱۴۰۰ ساله بیدار کرد و بر ان شدیم که مساله را بطور ریشه ای بررسی کنیم!
آنچنانکه اسماعیل گفت پرداختن به این سرطان ۱۴۰۰ ساله که بخشی از هویت ما بوده و هنوز برای بعضی ها هست، کار بسیار دشواری است. نیاز به شجاعت و از همه مهم تر میل به تغییر، آزادی و رهایی دارد!
فرشید

ناشناس گفت...

استفاده از کلمات مهیب و نبرد بای جستجوگری فلسفی، باز به همان عوالم نبردجات و رزمیات و ما همه رستمیم و کوه خوار و اقیانوس تف میکنیم و غیره متعلق است. تنسان قبل از جستجوگری فلسفی باید از تواضع و ابراز نادانی آغاز کند بعد برود سر کاوش که البته در تاریخ ما اینهم انجان شده، گواهش عین اقضا ت ها و حلاج ها و ابن سینا هاو....باز هم بشمارم؟

نوروز

جواد برلین گفت...

زنده باشی و قلمت نور افشان در دل تاریکیهای جهل و تعصب

هه هه هه هه هه گفت...

حالا شما ببخشید که این کلماتو بکار بردن!

ناشناس گفت...

جناب یغمایی عزیز دستمریزاد! این جملات و کلمات زیبا از شما برای همیشه به یادگار خواهد ما ند !
نفی جدی فلسفی و واقعی یک جهان کهن و نیرومند و مرئی با میلیاردها پیرو ،و جرئت عملی ورود به دنیائی نوزاده شده.در نبرد مسلحانه اگر رویاروی یک رژیم ایستاده ای و میرزمی،اینجا رویاروی میلیونها و میلیاردها نفر باید بایستی و پایت نلرزد.اینجا باید رودر روی «خویشتن کهن خویش» بایستی واز جنازه خود عبور کنی.اینجا باید خدای کهن را با تمام عظمتش بر زمین افکنی با تمام عظمت تاریخی اش با تمام فرهنگ عظیم ش با میلیاردها پیروش، با جهان این دنیایش و جهان پس از مرگ!

حمید

ناشناس گفت...


مهیب تر ازمبارزه مسلحانه و نبرد انقلابی مبارزه فلسفی است.... اینکار نیروئی پیامبرانه میخواهد. نیاز به کامپوتر و موش و کیبورد دارد. باید بیکار باشی و به خود اجازه زجر کش کردن کلمات را بدهی. باید بایستی و پایت نلرزد. باید که باتری زاپاس داشته باشی که اگرخدای نکرده باتری موش ات تمام شد, بتوانی آنرا عوض کنی و به کار پیامبرانه ات ادامه بدهی. پا که هیچی, دستات هم هنگام تعویض باتری نباید بلرزد. ...

ح

ناشناس گفت...

استاد یغمائی گرامی
مردم ایران با اسلام قرنها زندگی کردند ولی این اسلام از اخوند است اخوند همه چیز را خراب کرد این شعر را نمیدانم چه کسی سروده ولی بهترین شکل توضیح میدهد با عرض معذرت کمی بقول معروف بی تربیتی است ولی حرف حق است
اواره عالم
شیخ آمد و ناگاه دوا را گائید
زآن بعد مریض بینوا را گائید
در کوزه بجای آب شاشید و سپس
بر سفره مردمان غذا را گائید
گفتا که حرامست در اسلام غنا
در هر گذری شور و نوا را گائید
بر خنده و شادی بسپوزید و سپس
هر جا که صفا داشت صفا را گائید
این تخم حرام ظلمت آباد، ز ظلم
قندیل و چراغ و روشنا را گائید
انداخت براه جنگ و کشتار و سپس
یک میلیون تن ازشهدا را گائید
در دست خلائق او مفاتیح و به لب
صوت خوش و خوب ربنا را گائید
بیزار نمود خلق را از مسجد
از بعد نماز او دعا را گائید
از کله عمامه بر گرفت و با آن
نعلین و عبا و هم قبا را گائید
شاشید به هر چه اعتقاد و ایمان
از قم ، مشهد، و کربلا را گائید
از اورشلیم بود بیزار ، چرا
او مکه و بعد ازمنا را گائید
شق فرمود و پس از منا و مکه
درمهبط وحی او حرا را گائید
گفتند که جبرئیل در رفت ولی
گویند که پیک کبریا را گائید
از بسکه مقدسات را محمل کرد
او حرمت جمله اولیا را گائید
از حیثییت حضرت آدم تو بگیر
تا شان جناب مصطفی را گائید
القصه جناب شیخنا آمد و از
این خاک بگیر تا فضا را گائید
هفت عنصر و شش جهت، و نه سیاره
بگذار بگویمت چها را گائید
ملا نه فقط ما و شما را گائید
مام وطن و ارض و سما را گائید
ای وای که بر بستر دین در ایران
با نام خدا خود خدا را گائید