دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۴ اردیبهشت ۳, پنجشنبه

محمد علی اصفهانی.دعوت به باز خوانی صفحات ويژه ی ليبرتی و اشرف

با توجه شرایط جديد پيش آمده در ماجرای تجاوز عربستان سعودی به يمن، و بازی کثيف رهبر بی مسئوليت مجاهدين خلق در اين ماجرا با جان مشتی گروگانِ تحت محاصره از بيرون و درون، خوانندگان گرامی را به بازخوانی مقالات صفحات ويژه ی «ليبرتی و اشرف» دعوت می کنم.اين که آن ورشکسته ی ماليخوليايی، کسی و کسانی را که در نشست های «ايده ئولوژيک»، سراپای وجود خود را لجن مال می کنند و دشنامی نيست که به خود نمی دهند به دشنامگويی به ديگران نيز وا می دارد، نه عجيب است و نه تازه است و نه نشانه ی
چيزی است به جز عينيت تبلور يافته ی آن ايده ئولوژی گندیده يی که کرامت انسانی پيروان خود را اينچنين از آنان دزديده است و می دزدد.آن هرزه درآيی ها، قطراتی  هستند از بشکه يی پر از لجن که محتويات آن را رهبر، از بالای چهارپايه، در کوچه و خيابان، و در برابر ديدگان حيرت زده ی مردمان، ملاقه ملاقه و سطل سطل، بر سر و روی خود فرو می ريزد تا شايد  شَتَکی هم به کفش  و لباس رهگذران اصابت کند!ناگفته ها و نانوشته های فراوانی هستند که در صورت لزوم با همگان مطرح خواهند شد.اما حتماً تذکر مختصری را هم که در پاورقی مقاله ی «شمشير عربستان، ايران را نشانه گرفته است نه يمن را» در اين باب آورده ام بخوانيد.
محمد علی اصفهانی
۲۴ فروردين ۱۳۹۴


۹۸ نظر:

همایون بنی آدم گفت...

جناب اصفهانی

دست برداریید برادر. دشمن مست از پیروزی اتمی و خندان ز کلاه گشادی که سر جهان گذاشته، از خوان تحریمها هم گذشت. چنانچه قبلا از جنگ با عراق و جنگ داخای شصت و غیره گذشته.

حالا شما شیپور را از سر گشادش گرفته و انگشت اتهام به سوی دشمن دشمن ما و شما میگیریید؟

بس کنید آقا، گناه است اگر مسائل ایران را از زاویه دوستی و دشمنی فردی نگاه کنیم. خانه در آتش ایست. به جهنم که یکی از آتش نشانان پالانش کج است. اینها خودشان ده سال است کت بسته در قفس رژیم گرفتارند. دکتر و دوای خودشان را نمی توانند برسانند ، دشمن آنطرف سالی صد بیلیون دلار هزینه میکند و شرق و غرب را رنگ کرده و ولایتش از کابل تا بیروت در امتداد است، حالا شما و روحانی و بقیه یاران مبارز دیروز دق و دلی در می آوریید.

آخر من و شما که تا بحال دو نفر را سازمان ندادهایم و با سایه خود هم نمی توانیم کنار بیاییم و یک دکه آدامس فروشی را هم نتوانسته بگردانیم، آیا واقعاً می توانیم با اینها درس سازماندهی و مقاومت بدهیم؟

یک کلام بنویسید برخورد مجاهدین با شما و سایر جدا شدگان از سازمان و شورا غیر انسانی و مردود است. اگر مردیید و اهل عمل از اینها یک شکایت چند میلیونی بکنیید و دهن دشنام و افترا را برای همیشه گل بگیریید. اما نیایید و در مسائل اساسی سیاسی از مواضع و دلگیری های گذشته رای بدهید. تمام انرژی ما دارد صرف جنگ با مجاهدین میشود.

اینقدر هم ننویسید رجوی فرار کرده، فردا که فیلمهای و عکس ایشان چاپ شد تمام وجه سیاسی خود را از دست داده و سیاهی بدیوار نشسته می شویید.

محمد علی اصفهانی گفت...

بعد از نوشتن مقاله ی جديد من «شمشير عربستان، ايران را نشانه گرفته است نه يمن را»، مثل مورد دو مقاله ی ديگرم در ارتباط با داعش و «عشاير انقلابی» کذايی، هرزه درآيی هايی چند عليه من دوباره از سر گرفته شده اند.
رهبر ابله انتظار دارد که حتی در سرفصل های کيفی خيانت های پی در پی اش هم کسی گريبانش را نگيرد و او را به جلوی مردم نبرد و نگويد:
ـ تماشايش کنيد، تماشايی است!

و تازه، من که چيزی ننوشته ام. فقط نقطه نظر های دو روزنامه نگار و کارشناس برجسته ی امور خاورميانه ـ رابرت فيسک و عبدالباری عطوان ـ را در باره ی جنگ يمن منعکس کرده ام. و البته در پای مقاله هم توضيح داده ام که تعارف کردن يک مشت قربانی پر و بال بسته به پادشاه آل سعود، به عنوان پياده نظام عربستان سعودی در يمن، تنها نتيجه ی واقعی يی که می تواند داشته باشد، تحريک ملايان و عوامل آن ها در عراق است به قتل عام های جديد در زندان ليبرتی.

بلاهت هم درجاتی دارد، و فکر نمی کنم که بلاهت رهبر تا آن درجه باشد که واقعاً گمان کند که حتی يک احتمال در صد هزار هم وجود داشته باشد که در شرايط کنونی منطقه، به او اجازه ی چنين خوشخدمتی يی داده شود.
پس هدف واقعی او از پيشکش این هديه ی چندش آور به سعودی ها (و قبل تر هم در دستگاهی ديگر و در موردی ديگر به «عشاير انقلابی» در عراق، و قبل تر از آن هم به النصره و ارتش آزاد و مزدوران دیگر عربستان در سوریه، و قبل تر از قبل تر هم به اعليحضرت پادشاه بحرين و وزير خارجه ی او) چيست؟
(البته غير از مبارزه با بنيادگرايی از طريق عربستان سعودی و قطر و شيوخ مترقی منطقه که همچون بانو رسالت تاريخی اين مبارزه را بر عهده دارند!)

ناشناس گفت...

دوستان و رفقا اگه دقت کرده باشین رجوی اولش می گفت بچه هااز اشرف خارج نمی شن در حالیکه همه عالم و آدم میدونستن اونجا حاک عراقه و بروبچه ها رو به زور هم که شده رژیم شیعه و دوست خامنه ای عراق از اونجا بیرون می کنه!

اما وقتی در طی چند درگیری تعدادی از برو بچه ها رو به کشتن داد اکثراً از اشرف خارج شدند. کسانی که با تشکیلات رجوی کار کرده باشن میدونن که افراد بالا و مورد اعتماد رجوی رو جایی که خطرناک باشه قرار نمیدن! با این حساب همه میدونیم که اون بروبچه هایی رو که رجوی رذل با دست خالی به جنگ ارتش مرتجع عراق فرستاد همه گوشت دم گلوله بودن و بجز خونشون ارزش دیگه ای واسه رجوی نداشتن که هیچ بلکه مایه دردسرش هم میتونستن باشن!

بعد هم که بزور و با دادن چند ده کشته از اشرف اخراج شدن، رجوی که هیچ الاغ هم اگه هم تا اون موقع نمیدونست حالا دیگه باهاس می فهمید که با دست خالی نباید بروبچه ها رو به جنگ گرگهای عراقی بفرسته! اما اون مردیکه 100 نفری دیگه رو به بهونه حفاظت از داراییهای رجوی رذل دست خالی میون گرگهای اونجا رها کرد و 52-53 نفر رو مفت ومسلم به کشتن داد! ای تف به شرف ناداشته بعضیها!

باز هم همه ماهایی که از نزدیک با تشکیلات رجوی کار کردیم میدونیم اگه اون 52-53 نفر واسه رجوی ارزش داشتند اونها رو اونجا ول نمی کرد گوشت دم گلوله بشن! به همین دلیل میشه فهمید که اون بیچاره ها رو هم اونجا گذاشت چون ممکن بود در آینده براش مایه دردسر بشن!

نتیجه اینکه واسه من مثل روز روشنه تا وقتی که سرنخ ماجرا دست رجوی رذل باشه بقیه قضایا هم همینجوریه، واسه همینه که من بازم تکرار می کنم اگه یادتون باشه اون وقتها که بوش زوزه جنگ می کشید و می گفت بعد از عراق و سوریه نوبت ایران و این و اونه، این مردک رذل همیشه در حجله پیغام داده بود "خطر نه جنگ { با رژیم درون خاک ایران} بلکه در نه جنگ {عدم جنگ با رژیم داخل سرزمین ایران} است". مامورهاش هم دیگه رودربایستی رو کنار گذاشتن و مستقیماً تقاضای بمبارون می کنند.


حالا هم که اگه آشوب بیشتری بشه بقیه اسرای زندان لیبرتی بدست یه بیشرفی کشتار می شند تا این زن و شوهر رذل از شر شاهدان زنده کثافتکاریهای تقلب ایدئولوژیکشون راحت بشن و گرنه خیلی از اونها گفتنیهایی صد بار بدتر از گفتنیهای اسماعیل یغمایی دارند!


واسه خاطر همین، دوستان و رفقا مواظب باشید، در طی مدتی که سر همه ما با این مسائل (اگرچه خیلی مهم) گرم شده، رجوی ر... واسه سوزندون مدارک زنده با کلک رهایی یمن وسوریه یا نبود سهمیه و .... سر باقیمانده بروبچه ها در زندان لیبرتی رو زیرآب نکنه! با گفته های یغمایی حالا دیگه همه باید فهمیده باشن چرا رجوی اجازه نمیده بروبچه های باقیمونده از عراق خارج بشن!

با هرکس که میتونید در این مورد باید تماس بگیرین و نگذارین که قضیه از یادها بره چون از یاد رفتن اونها همون و از دنیا رفتن چند هزار آدم با گفتنیهایی مثل گفته های یغمایی هم همون!"


نکته آخر همه برو بچه هایی که از دست رجوی رذل نجات پیدا کردن باید بدونن تا جاییکه من یادمه این آقای اصفهانی تنها کسی بوده که در طی (کم و بیش)، بیست ساله گذشته بی هیچ ترسی از رجوی نشانونهای بی آزرم و هار و .... هر جایی که تونسته دست رجوی رو به سود مردم و انقلاب رو کرده! و سعی کرده جون بروبچه ها رو حفظ کنه! من یکی به سهم خودم از ایشون واقعاً و از صمیم قلب تشکر می کنم. در عین حال از آقای اصفهانی خواهش می کنم که شما هم ناگفته های خودتون راجع به شورا و رجوی رو لطف کنید بگید تا مردم بفهمند در پشت درهای بسته اون شورای کذایی چی گذشته و چی میگذره ... شاید همین باعث بشه خیلیهایی که بی اعنتایی به حال و روز اون اسرا، اون جونهای شیفته آزادی و برابری میکنن حرفی بزنن و کاری کنن!

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سایل.

داوود گفت...

برای رجوی هیچ چیز مهم نیست جز خودش، رجوی حاضر است با هر بی‌ همه چیزی دست همکاری دهد، رجوی حاضر است که ایران ویران شود ، رجوی حاضر است که میلیون‌ها ایرانی کشته شوند ولی‌ خودش به قدرت برسد. این بابا غرق در توهم و خود شیفتگی است و حاضر است برای این توهم همه کس و همه چیز را نابود کند. آیا کسی‌ باور می‌کرد که رجوی از پادشاه عربستان حمایت کند و این حکام عیاش و زنباره و نوکر را ناجی و نجات دهنده خطاب کند!!

طرفدار حرف حق گفت...

درود بر احساس مسئولست شاعر و نویسنده آزاده و مبارز آقای محمد علی اصفهانی

ناشناس گفت...

جناب علامه دهر چرا از انتشار کامنتم میترسی؟ نکند جوهر دمکراسی ات تموم شده؟

موشکاف

دریچه زرد گفت...

موشکاف
به دلیل توهین به آقای آنهم با اسم مستعار،اصفهانی منتشر نشد. سرکار بمن توهین کنید منتشر میکنم ولی به دیگر نویسندگان منتشر نمی شود. مثل آدمیزاد نقد کن منتشر میشود

طرفدار حرف حق گفت...

بقول خودم
موشکاف گه میخورد که به آقای اصفهانی توهین میکند

ناشناس گفت...

یعنی کوتوله ای بانام و بی نام اجازه داره هرچه میخواهند به مجاهدین بگویند، چون این قسمتش را شما تعیین میکنید؟ حقا که کسانی مانند « طرفدار حق » لایق ایشان و سایت دریچه زرد هستند. در ضمن توهین نکردم، واقعیتی بود در مورد ایشان گفته بود. از آنجائیکه منکر واقعیت ها هستید از انتشار آن هم ممانعت میکنید. وگرنه اینجا در دریچه زرد چیزی عوض نمیشود. مگر آنهایی که دارند مثل آب خوردن به مجاهدین و رهبری اش فحش میدهند و شما هم آنرا با کمال افتخار در دریچه زرد میزنید. با اسم و رسم هستند؟ این هم آخرین کامنتی است که میزنم اینجا. موشکاف

طرفدار حرف حق گفت...

بقول خودم
موشکاف گه میخورد اخرین کامنت را اینجا میگذارد

ناشناس گفت...

طرفدار حرف حق گه میخورد که گه زیادی میخورد
اخوند زرد

محمد علی اصفهانی گفت...

فکر نمی کنم که اگر قرار بود من به تصفیه حساب فکر کنم و بخواهم در آن حيطه با اين ها برخورد کنم، برای نوشتن کم می آوردم.
نه! اينطور نيست، و همگان می بينند که من در کدام موارد بسيار متعددی سکوت کرده ام، و در کدام مواردی ـ آن هم با رعايت حتی الامکان همه ی جوانب ـ چيزی نوشته ام.

سرفصل های کیفی خيانت به ميهن در ابعاد بزرگی مثل تلاش در جهت زمينه سازی تجاوز نظامی به ايران، و یا تبديل هرچه بيشتر مجاهدين (شورا اصولاً کشک است و بايد گفت مجاهدين) به زائده ی کثيف ترين و هار ترين جناح های امپرياليسم، موضوع اصلی برخورد من با رهیر کذايی در اين سال های طولانی بود و هست.

موضوع ديگر هم موضوع جان چند هزار آدمی بود و هست که اين فرد که خودش چیزی به جز يک کارت بازی در دست طرف های اصلی قمار در منطقه ی خاورميانه نيست، از آن ها به عنوان کارت بازی و يا سرمايه ی قمار خود استفاده می کند.

تا امروز آيا چيزی جز اين در برخورد های من وجود داشته است؟ ممکن است در آينده وارد مباحثی شوم که تا به حال وارد آن ها نشده ام. اما تا حالا فقط همين بود و بس.
کجای اين کار می تواند شباهتی با برخورد های شخصی داشته باشد؟

همه چیز از دست داده گفت...

آقای اصفهانی
سلام بر شما. این کسانی که می ایند و بجای خواندن مقاله رطب و یابس میبافند از مینیمم شعور سیاسی هم برخوردار نیستند و تا هستند همین هستند

ک گفت...

موشکاف بدبخت فلک زده چرا اسم عوض کردی و اسمتو گذاشتی اخوند زرد

همایون بنی آدم گفت...

جناب اصفهانی

ما در جبهه نظامی که شکست خوردیم، در زمینه اجتماعی هم، در سیاست خارجی هم اسمی از ما نیست رژیم است و رژیم است و رژیم. کاش می شد حداقل حرمت و پاکی و یکپارچگی خود یعنی اپوزیسیون را می توانستیم حفظ کنیم. مصدق هم شکست خورد، اما نامشان پاک ماند.

اگر مجاهدین بجای شلنگ تخته انداختن و نمک خوردن و نمکدان شکستن در یک مراسم بزرگ ملی از تمام زحماتی که جنابعالی و روحانی و غیره برای بثمر رسیدن انقلاب کشیدید تشکر میکردند، آیا برخورد ما با مواضع سیاسی ایشان به همین منوال میبود؟ میزان دوری و نزدیکی ما همه با دیگری بر مبنای احترام و علاقه ای که دیگری بما دارد، رغم میخورد.

قبول که جان سه هزار نفر در لیبرتی زیر تیغ است اما چرا اینهمه جنجال برای اینان که به پا و عقل خودشان رفته و مانده اند اما چرا نه داد و قال با رژیم که هفتاد میلیون ایرانی را زیر تیغ دارد.

اگر مسئله جان ایرانی است که هر روز در ایران سه هزار نفر در تصادف و اعتیاد و اعدام و خود سوزی و استنشاق هوای کثیف و نبودن دوا و دکتر میمیرند. چرا ما انرژی چند ولتی خود را برای اینان صرف نکنیم؟

ببینید عزیز، امپریالیست که هار و غیر هار ندارد، مثل آخوند که اصول گرا و لیبرال ندارد، یکی با پنبه یکی با چاقو. اینها همه حرف است. و عیدی دادن به آخوند.

محمد علی اصفهانی گفت...

امپرياليست، هار و هارتر دارد. تفاوت ها ميان هار و هارتر را هم نیازی نيست که من توضيح دهم.
جان بولتون ها و جرج یوش ها و امثال این ها که رسماً خواهان بمباران ايران هستند را من با او باما ها و جيمی کارتر ها يکی نمی دانم. حداقل، در شيوه ی برخورد، و در تاکتيک ها و همچنين در استراتژی های مقطعی.
مسأله ی من هم هيچ وقت ـ حتی در نظام پيشين که اين چيز ها مد روز بود ـ مبارزه ی ضد امپرياليستی نبود و نيست. تلاش در جهت مصون ماندن نسبی از آسيب های امپرياليسم بود و هست.

امادر مورد این که افراد لیبرتی، تا چه اندازه از خود اختیار دارند یا ندارند، و اين اختیار داشته یا نداشته تا چه اندازه محصول «اراده ی خودآگاه» آن هاست و تا چه اندازه محصول عوامل ديگری که بر اراده ی خودآگاه انسان تأثير گذار هستند، بحث مفصلی است که شايد در زمان مناسب به آن نيز بپردازم.
به طور موقت، و فقط در مورد يک بخش کوچک از اين بحث ـ يعنی چگونگی اختيار و اجازه ی انتخاب ميان ماندن در آنجا و خروج از آنجا ـ بد نيست نگاهی هم به چند مقاله ی همان صفحات ويژه، مخصوصاً مقاله ی «فصلی برای جنايت، فصلی برای معامله در کريدور ها، فصلی برای عربده و تهديد» که در بهمن ۱۳۹۱ نوشته ام انداخته شود، و به به نوع برخورد مزورانه و به غايت جنايتکارانه و نفرت انگيز رهبر در سخنان کذايی اش در همان تاريخ.

در مورد برخورد من با رژيم، نگاهی به مجموعه ی مقالات من در اين همه سال ها، و يک مراجعه ی ساده به سايت ققنوس کفايت می کند.
در همين موردِ اشرف و ليبرتی هم در مقالاتی که در همان «صفحات ويژه ی ليبرتی و اشرف» آمده است با صراحت و روشنی، و همراه با توضيح و سند، نقش رژیم را نوشته ام.
دشمن، کارش دشمنی است. اين که واضح است. اما آن گرگِ پوستين شبان بر تن کرده را چه بايد کرد؟ بايد پوستين شبانان را از تنش بيرون آورد.

ناشناس گفت...

وقتی که گه به همراه کلمات بیرون ریخته میشود٬ این موجود (کامنت گذاری بنام طرفدار حق) یا ناقص الخلقه بدنیا آمده و یا این نوع سخن گفتن مکالمه عادی خانوادگی ایشان است. اگر که موجودیست ناقص الخلقه که دست طبیعت بالا و پایینش را در یک نقطه قرار داده٬ که ایرادی بر او نیست. اما در هر دو صورت انتقاد به آقای یغمایی وارد است مگر اینکه خود یغمایی هم شخصی باشد شبیه به آن موجود و یا دوست دارد که دریچه زردش با درج این کلمات رنگینتر شود که دیگر نه جای ایراد است و نه انتظاری بیشتر.


وفا

ناشناس گفت...

اقای اصفهانی و شرکا
1-این افراد لیبرتی که به قول شما میانسال هستند با انتخاب اگاهانه خودشان در انجا مانده اند وگرنه میتوانستند مانند تعدادی که از اشرف و لیبرتی رفتند همان کار را بکنند.حالا این مسئله چه ربطی به شما و شرکا دارد که بر خلاف انتخاب اینها میخواهید نظر خود را تحمیل کنید.
2-شم و شرکا که اینهمه برای افراد لیبرتی نگران هستید لطف کرده و یک لیست از فعالیتهای خود را ( اکسیون, تظاهرات و غیره) برای انتقال این افراد ارائه دهید.
مرتضی

ناشناس گفت...

آقا مرتضی
باید به تو گقت خودتی
آخر تا کی می خواهید ملت را خر فرض کنید؟
وقتی مهر تابان و خود رجوی با آنهمه پول و امکانات خلق که در اختیار دارند نه تنها یک قدم برای آزادی اخل لیبرتی بر نمی دارند وقتی همه تلاش این دو این است که همه هما نجا بمانند وقتی ابر و باد و مه و خورشید وفلک را بکار می گیرند که دهان هر کس که صحبت از خارج کردن این افراد از لیبرتی می کنند وقتی روز و شب در ذهن سامنان لیبرتی بر علیه خانواده هایششان و نزدیکانشان و دودستانشان و خلاصه هر کس که می خواهد قدمی برای آنها بر دارد می کنند آنوقت ما برویم آکسیون و فعالیت کنیم برای خارج شدن این افراد؟
به نظرم مهمترین آکسیون در حال حاضر افشای مهر تابان و رجوی و سد راه آنها شدن برای روانه کردن این افراد به قربانگاهی دیگر مانند اشرف است.

مجتبی

همایون بنی آدم گفت...

جناب اصفهانی

اگر از یکطرف گرگی پیر که یک پایش هم در تله گیر کرده در لباس میش سر کوهی دور ایستاده در امتداد افق و در طرف دیگر خرسی وحشی دارد از بالا تا پایین خانه را از هم میدرد، فکر میکنید فرزند خلف صاحبخانه با کدام طرف باید که بجنگد؟

احمد رضا.ص گفت...

سلام آقا همایون
راستش من از شما خیلی خوشم میاد چون خیلی آقا و با فهم وشعوری ولی این گرگ پیرو واون خرسه ناکسو باید با کمک مردم و نه خارجیا و مامور سابق این سازمانو اون سازمان جاسوسی بایس گرفت و افسار و پالونشون زد و تو خیابونا چرخوندشون بعدشم فرستاد باغ وحش تهرون تا ملت برن تماشاشون کنن چون هر دوتا خیلی خطرناک و نامردن

ناشناس گفت...

اقا مجتبی
ممنون از فحشت!
1. وقتی مهر تابان و خود رجوی با آنهمه پول و امکانات خلق که در اختیار دارند "بالا غیرتا تکلیف ما را مشخص کنید که مجاهدین در بین مردم جایی دارند یا نه؟ ای امکانات خلق به قول شما باید از خلق امده باشد.
2. سوال از اقای اصفهانی و شرکا این است:
شما با وجودی که مجاهدین (به قول خودتان) میخواهند دهان شما را ببندند ولی کمپین اینترنتی راه میاندازید (تنها کاری که تا حالا این کمپین کرده لو دادن اسامی کسانی است که به البانی رفته اند) خیلی ساده میتوانید در مقابل سازمان ملل اکسیون هفتگی نه ماهانه راه بیندازید و کسی هم نمی‌تواند مزاحم بشود. 3- نوشتی که "وقتی روز و شب در ذهن سامنان لیبرتی بر علیه خانواده هایششان و نزدیکانشان و دودستانشان و خلاصه هر کس که می خواهد قدمی برای آنها بر دارد می کنند" خوب پس این نشانه این است که ساکنان لیبرتی نمیخواهند که امثال تو و اصفهانی و شرکا در کارشان دخالت کنید پس به خواسته انها احترام بگذارید.
4- به نظر تو و اصفهانی و شرکا "مهمترین آکسیون در حال حاضر افشای مهر تابان و رجوی و سد راه آنها شدن برای روانه کردن این افراد به قربانگاهی دیگر مانند اشرف است". پس چرا برای این کار اکسیون نمیگذارید؟جواب: حال و حوصله این کار را هم ندارید و خرج دارد. کار راحت این است که پشت کامپیوتر بنشینید.
مرتضی

ناشناس گفت...

آقا همایون
وقتی اون گرگ لنگ نشسته در کمین تا حاضر و آمده همینکه آن فرزند خلف بد بخت مادر مرده رفت ترتیب خرس را داد بیادی تر تیب آن فرزند خلف را بدهد و خانه را بکند مثل کره شمالی و هزاران اشرف و دیگ و بساط غسل و انقلاب ایدئولوژیک و زندان و شکنجه و ...راه بیندازد خوب البته باید هم ترتیب خرس را داد و هم به مردم هشدار داد که مواظب گرگ باشند و فریب بالا پوش پشم گوسفندی مهر تابانش را نخورند
این که خیلی هم درکش نباید برای پسر با شعور و باسواد و با تربیتی مثل تو سخت باشد.
ًضمنا یک مشکل دیگر هم که ما با گرگ تا بحال داشته ایم این بوده که همه دیگر راههای مبارزه با خرس را جز مسیری که به خودش راه می برد را سعی کرده قفل کند تا کسی نتواند خرس را بیرون کند مگر اینکه اول رهبری آقا گرگه را پذیرفته باشد. حالا هم که پایش لنگ است و رفته قایم شده باز هم برای همه خط و نشان می کشد و تهدید می کند که من وصیت می کنم که همه شما که به رهبری من تن نمی دهید را اله کنند و بله کنند.
حالا شما میگی جوابش را ندید؟ کاری به کارش نداشته باشید؟ اگر صد نفر را بیخود و برای هیچ سپرد دست آقا خرسه که مثل گوسفند قتل عامشان کند هیچکس نگه بالای چشمت ابروست چون خرس سواستفاده می کند؟ خوب اینکه ممکن نیست. بهر حال خرس هم سواستفاده کوتاه مدت اگر بکند نبایستی قید آگاهی دادن به مردم را زد و گرنه می شود همان داستان شاه و خمینی که شما خودت هم با این طرز فکر ت حتما جزو همانهایی بودی که داد می زدی "انقلابی ترین مرد جهان است" مگر نه؟
مجتبی

ناشناس گفت...

این حضرت بنی رجوی واسه ایز گم کردن میگه فک و فامیل بقیه آدماس، بقول همشهریهای من خودتی! بعش هم میگه چون رژیم خیلی آدم می کشه فقط باهاس یقه اونو بگیرین یا برین یقه خرس خامنه ای رو بگیرین با گرگ رجوی کاری نداشته باشین و بذارین دوباره مثل وقت انقلاب 57 بقیه زیرآبی برن! فکر کنم حاجی انگار اون وقتها ایران نبوده و نمیدونه خمینی هم با شعار "همه با هم" همین جوری زیرآبی رفت و بعد هم به ضرب و زور خون شهدا و بعضی فامیلهای فرصت طلب شهدا و حمایت عموسام و غیره بقدرت رسید و بقیه ماجرا ....


واسه همین، یکی از درسهای انقلاب قبلی اینه که در امر انقلاب فقط با کسانی میشه همراه شد که ثابت کردن پالونشون کج نیس! و گرگ آدمخوار نیستن! حاج آقا بنی رجوی انگار نمیدونه ما مردم ایران به خیلی چیزها مشهوریم اما نه به اونقدر خریت که دوبار از همون سوراخ گزیده بشیم. و اونی که فکر می کنه مردم ایران خرند نقش خودش رو تو آیینه می بینه و مثل رجوی فرا افکنی میکنه!


تازه این حاجی عینهو نماینده رجوی به سادگی نوشته "اگر (رجوی) بجای شلنگ تخته انداختن و نمک خوردن و نمکدان شکستن در یک مراسم بزرگ ملی از تمام زحماتی که جنابعالی و روحانی و غیره برای بثمر رسیدن انقلاب کشیدید تشکر میکرد..." یا اینکه نوشته "خانه در آتش است. به جهنم که یکی از آتش نشانان (رجوی) پالانش کج است ..." یا نوشته "رجوی گرگ آدمخواره"! آخه غیر از همین بنی رجوی هیچ آدم عاقلی پیدا میشه که سرنوشت خوش رو بده دست همچین جونوری؟! بنی رجوی اگرچه خودش رو به خل و چلی زده اما در حقیقت به همین سادگی تجاهل کرده و رجوی رذل، رهبر خاص الخاص، بابا و ننه عقیدتی رو که فقط به خدا جواب میده، فرستاده نمکدون شکستن و توی نمکدون شاشیدن و بارکشی اونهم با پالون کج و معوج! و تازگیها گرگ آدمخورش هم کرده!


من واسه خاطر خودت میگم، حاج آقا بنی رجوی از اونجایی که آدم زنده وکیل و وصی نمی خواد اگه میتونی بگو رجوی بیاد با زبون خودش حرفهای تورو تکرار کنه و رسماً اعلام کنه گرگ آدمخواره، نمکدون شکنه و پالون داره اونم از نوع کج و معوجش تا مردم در مورد بقیه مواردش فکر کنند! والا یه وقت دیدی رجوی بی حیا جلوی چشم همه مردم در میاد میگه بنی رجوی که گفته رجوی پالونش کجه یا رجوی توی نمکدون سالم یا شکسته شاشیده و مثل گرگ آدم زنده و مرده خورده و ازاین جور حرفها، شکر زیادی خورده! و کلی آبروریزی میشه واسه شوما! که این خمپاره خوردنت واسه خودت و آینده تشکیلاتیت اصلاً خوبیت نداره!


دوستان و رفقا اگه به حرفهای ارتش رسانه ای رجوی رذل در همین صحفه دقت کرده باشین می بینین که بیشتر از همه سعی شون بر اینه که اون بروبچه ها تو لیبرتی و عراق و یمن و بحرین و سوریه و ... بمونند و بپوسند و بمیرند اما یه وقت روی آزادی رو به خودشون نبینن که بتونن آزادانه تصمیم بگیرن و یه وقت مثل یغمایی و دیگران داستان تقلب ایدئولوژیک رجوی و زنش رو به همه بگن تا دیگه یه بیشرفی در آینده نتونه همچین بساطی راه بندازه!

برو بچه های اسیر در لیبرتی! یادتون نره!
مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...

آقا مرتضی
گفتم خودتی منظورم با هوش بود.
من باور کن دلم برای مجاهدین می سوزد و از اینکه به این وضعیت افتاده اید ناراحتم چون بهر حال شما هم بخشی از مردم هستید و برای تعادل آینده اجتماعی ایران خوب است که شما هم باشید. برای بحث و جدلهای آینده همه ما هم خوب است که باشید اما حالا جواب 1 و 2 3 4 ترا بدهم:
وقتی می نویسم اموال و پولهای خلق را مهر تابان و رجوی رویشان دست انداختند منظورم آنهمه دارایی هایی است که مردم به سازمان دادند در سالهای 57 تا 67 و تا چند سال بعدش اینها همه پول رنج و خون برادران و خواهران و پدر ها و مادرهاو همه ما بود. همین پولهایی که حالا مهر تابان اینطور در خارج با دست و دلبازی تمام خرج شان می کند.
بهر چهت الان که دیگه اصلا متاسفانه در اثر رهبری رهبران ظاهرا کسی از مردم دیگر برای شما تره خورد کند . خودتان باید بهتر از من بدانید و حد اقل امیدوارم از خودتان هم پرسیده باشید که چرا اینهمه ایرانی های خارج و داخل از گریزانند .
در باره مجاهدین لیبرتی به نظر من وقتی کسی سی سال تمام در محیط بسته تشکیلات بدون هیچ ارتباطی با خانواده اش فقط یک طرفه حرفهای شما را شنیده و آنهم با زور اتقلاب و دیگ و فشار تشکیلاتی و..باورش داده اید که هر کسی برای آزادیشان کاری بکند مزدور و اطلاعاتی و الدنگ و .... است خوب این فرد مجاهد هر نظری هم که داشته باشد معلوم است که متعادل فکر نمی کند . اگر شما اجازه می دادید که این افراد با دنیای بیرون تماس داشته باشند حرفهای دیگران را هم بشنوند حرفهای خانواده هایشان را هم بشنوند حرفهای تمام کسانی که مخالف ماندن آنها در عراق بودند و هستند را بشنوند بعد اگر نظری می دادند و تصمیمی می گرفتند البته قابل احترام بود. ولی در شرایط فعلی هر نظری هم که داشته باشند وظیفه ما این است که آنها را از خطر هایی که تهدیدشان می کند نجات دهیم. گذشته نشان داده که این تنها خونریزی هر چه بیشتر نیست که می تواند راهگشایی می کند.
در اشرف هم دیدیم که این اندیشه عمل نکرد. بهدر دادن خونهای مجاهدین تا بحال فقط نشان داده است که مهر تابان و رجوی به اندازه عطسه یک بز هم برای جان مجاهدین ارزش قایل نیستند.

امروز وضع ارتباطات در دنیا تغییر کرده. افکار عمومی را با اینترنت بهتر از هزار تا آکسیون می توان بر انگیخت. بهمین دلیل با توجه به امکانات محدود موجود برای امثال من بهترین کار از نظر من افشای راهکارهای مهر تابان و رجوی است. تنها با ایزوله کردن و طرد هر چه بیشتر خط و خطوط مهر تابان و رجوی در میان مردم و هواداران است که می توان آنها را به خارج کردن مجاهدین از لیبرتی مجبور کرد. مهر تابان و رجوی همیشه و همه جا وقتی سمبه پر زور بوده جا زده اند. بنابر این سمبه افشاگری ما هم امروز بایدآنقدر پر زور باشد که این رهبران به خارج کردن مجاهدین تن بدهند.
مجتبی

ناشناس گفت...

اقا مجتبی
پولهای سالهای 57-67 میشود 10 سال و من نمیدانم شما چه جوری این حساب را دارید که این پولها الان دارد خرج میشود انهم بعد از 27 سال که از سال 67 میگذرد. مخارج افراد لیبرتی و افرادی که به البانی فرستاده شده اند تماما از کمکهای مردمی و هواداران تامین میشود که سر به دهها هزار دلار در ماه میزند.
من شما را نمیشناسم ولی بر چه اساسی میگویید که در محیط بسته تشکیلاتی؟ الان در لیبرتی محدودیت تحمیلی از طرف دولت عراق وجود دارد ولی در اشرف اینترنت و ارتباط و کتابخانه و روزنامه های گروههای دیگر همه در دسترس بود و هیچ محدودیتی وجود نداشت.
کدام خانواده منظورت است؟ پدر سمیه محمدی وقتی که رژیم 300 بلندگو در اشرف کار گذاشته بود پشت بلندگو داد میکشید که اشرف را اتش میزنیم. ایا خودت از خودت سوال کرده‌ای که این افراد با اجازه‌ای چه کسی به اشرف تحت محاصره میامدند؟ در حالی که خانواده‌های دیگر که نمیخواستند وارد این بازیهای رژیم شوند اجازه ورود به عراق را نداشتند. در یک مورد چند سال پیش تعدادی از مادران که ویزای ورود به عراق هم داشتند در فرودگاه مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و دستگیر شدند. مجاهدین شهید میرکاظمی و حاج بابایی به جرم دیدار از فرزندانشان در اشرف اعدام شدند. در ضمن از خودت ایا سوال کرده‌ای که چرا به خانواده‌هایی که از اروپا و امریکا خواهان دیدار از پدر و مادر و فرزندانشان هستند ویزای ورود به عراق نمیدهند؟ فقط به کسانی اجازه میدهند که از طرف رژیم دست چین شده‌اند.
امثال شما یکطرفه قضاوت میکنید و مبنا را بر این قرار میدهید که مجاهدین دسترسی ازادانه به مخالفین ماندن در عراق ندارند. این یعنی که اینها به خطراتی که محاصره شان کرده اگاهی ندارند که این حرف اصلا درست نیست با ان کشتارها و حمله های موشکی و محاصره از همه طرف.
نوشتی که شما مخالف ماندن مجاهدین در عراق هستی خوب مجاهدین هم اصراری در ماندن ندارند . بارها اعلام کرده‌اند که اجازه ورود به اروپا یا امریکا را بدهند و اینها از عراق میروند. از خودت سوال کردی که اگر الان چند تا کشور اروپایی اجازه بدهند که اینها به این کشورها بروند ایا مجاهدین در عراق باقی میمانند؟کما اینکه تعدادی به المان و سوئد رفتند و 500 نفر هم به البانی و کسی جلوگیری نکرد. اروپا و امریکا هستند که سنگ اندازی میکنند وگرنه پناهنده گی دادن به 3000 نفر برای کشورهای اروپایی و امریکا که مسئله بزرگی نیست و مجاهدین هم بارها اعلام کرده‌اند که هزینه را هم خودشان متقبل میشوند.
مسئله اینجا است که اینها تسلیم شدن مجاهدین را میخواهند همانطور که فرستاده ویژه سابق امریکا در عراق گفته بود که مجاهدین باید خودشان را منحل کنند.
و امثال شما هم به این مسئله دامن میزنید که که مجاهدین به هر قیمتی ولو نابودی همه شان میخواهند در عراق بمانند. مجاهدین حاضرند از عراق بروند ولی نه به هر قیمتی مثل تسلیم و انحلال.
نوشتی که مریم و مسعود را باید وادار کرد که مجاهدین را از لیبرتی خارج بکنند حالا این سوال مطرح میشود که ایا همه شرایط مثل ویزا یا پناهندگی و هوا پیما و غیره اماده است و فقط مریم و مسعود از خروج افراد جلوگیری میکنند؟
پیشنهاد من به شما این است که به جای اینکه 100% کمپین افشای مریم و مسعود راه بیندازید 50% کمپین تقاضای دادن پناهندگی به این افراد راه بیندازید.
مرتضی

محمد علی اصفهانی گفت...

کسانی که می خواهند تا حدودی از شیوه های تهدید و ارعاب رهبر، و از چگونگی شانتاژ رهبر از افرادی که در ذهن خود خیال خروج از مناسبات یا خروج از عراق را می پرورانند بیشتر آگاه شوند، می توانند مقاله ی «فصلی برای جنایت، فصلی برای معامله در کریدور ها، فصلی برای عربده و تهدید» را بخوانند. در همان «صفحات ویژه ی لیبرتی و اشرف» در سایت ققنوس.
و همچنین مقاله ی «از گروگان های لیبرتی تا مسئول عملیات مخفی و شکنجه گاه های پنهان سیا» را باز در همان صفحات. به علاوه ی چند مقاله ی دیگر در همانجا.
سخنرانی معروف اخیر رهبر در باره ی ماندن و نماندن و عهد بستن و عهد نبستن و غیره، هم به خوبی نیت این فرد را روشن می کند. مگر این که کسی بخواهد خودش را به نفهمیدن بزند و بگوید چنین نیست.

نکته ی قابل توجه اما در این میان این است که رهبر و همسرش به خوبی از جنایت آمیز بودن چنین ارعاب و تهدیدی و چنین شانتاژی و چنین دوز و کلکی آگاهند، وگرنه انکار نمی کردند که خواهان ماندن افراد خود در عراق هستند، و مرتباً در این طرف و آن طرف به شیوه های گوناگون از جمله با کامنت هایی از نوع کامنتی که در بالا می بینیم وانمود نمی کردند که آن ها خواهان چنین چیزی هستند اما چنین چیزی ممکن نیست، و اگر کسی می گوید ممکن است برود و به جای ما آکسیون بگذارد!

این که خروج همه ی افراد از عراق، و پخش شدن آن ها در کشورهای مختلف منجر به اضمحلال این تشکیلات خواهد شد (آنطور که خود رهبر و دم و دستگاه تبلیغاتی او با پیوند دادن مضمحل شدن و منحل شدن تشکیلات با این موضوع، عملاً آن را بسیار محتمل می دانند) مشکل خود رهبر است، و پوک بودن و پوچ بودن آنچه استحکام و انسجام خلل ناپذیر این تشکیلات نامیده می شود را آشکار می کند.

و این که مخارج میلیونی و میلیونی و میلیونی این دستگاه از طریق کمک های مردمی تأمین می شود و یا کمک های خارجی را هم عاقلان خود دانند!

همه چیز از دست داده گفت...

از آنجا که چرخ و پر دنیا در خیلی موارد به نفع نامردها بیشرفها رجاله ها دزدها بی ناموسها کثافتها نجاستهاو..میچرخد اینها هم شانس دارند این را خود رهبر از همه بهتر میداند و ایکاشکی که همان سال پنجاه وهفت میفهمید و میرفت پای خمینی جلاد را ماچ میکرد و اینقدر ادمها را نابود نمیکرد

ناشناس گفت...

اقای اصفهانی
لطفا سفسطه نفرمایید. اگر میتوانید راه برای خروج از عراق نشان بدهید. فرض کنید همین الان رهبری مجاهدین گفت که ما حاضر به ترک عراق هستیم (هر چند بارها این مطلب را اعلام کرده‌اند) راه حل شما چیست؟
همانطور که در کامنت قبلی نوشتم امریکا از زبان فرستاده ویژه سابقش گفته که مجاهدین باید منحل بشوند, گره کار اینجا است که مجاهدین حاضر به این کار نیستند.
لطفا از شانتاژ و ارعاب در مجاهدین صحبت نفرمایید شما که هرگز در تشکیلات مجاهدین نبودید وگرنه همان مطالب تکراری از قول تعدادی بریده مثل کرم حقی و خدابنده و در بهترین حالتش مثل مصداقی که از قول دوستی که بهش اعتماد دارد باید مثال بیاورید.
در مورد پیام مسعود هم که کاملا روشن بود کسانی که میخواهند میتوانند بروند والسلام.
مثل یغمایی که رفت.
از کامنت شما این برداشت میشود که شما هم خواهان نابودی تشکیلات مجاهدین هستید چون به نظر شما با خروج مجاهدین از عراق تشکیلات از هم می‌پاشد و به این دلیل شما خواهان خروج انها هستید.
موضوع مالی هم سازمان همیشه متکی به مردم و هوادارانش بوده‌است و شما احتیاجی ندارید که نگران این موضوع باشید. ما هواداران میدانیم که این پولها چگونه تامین میشود و به موقع اگر وقتی شد یک گزارش از طرف ما هواداران که در همین دنیای غرب مشغول کار و زندگی هستیم در مورد کمکهای مالی به مردم ارائه خواهد شد تا دهان خیلی‌ها حداقل در این مورد بسته شود.
شما تا زمانی که در شورا بودید و برای مخارج زندگیت پول می‌گرفتی مشکلی با اینکه این پولها از کجا تامین میشد نداشتی ولی حالا "عاقلان دانند"
مرتضی

esmail گفت...

مرتضی
با سلام
سفسطه از تمام وجود تو میبارد
قاطی کردن حقی و خدابنده با مصداقی همان شیوه رذیلانه ایست که سنت حضرت رهبر است و تو هوشیارانه بکار میگیری
یغمائی با پیام مسعود نرفت عزیز دلایل رفتن یغمائی چیز دیگری بود رهبر در پیام اخیرش خودش سالها بود که در رفته بود و داشت پیام میداد که هر که میخواهد برود
کسی خواهان نابودی نیست بلکه قبلا کسی دیگری متاسفانه این تشکیلات را نابود کرد و بنظر من مدتهاست تشکیلاتی با بنیادهای واقعی مجاهدین وجود ندارد دم و دستگاهی است در خدمت چند تن و پوسیده
موضوع مالی را عاقلان دانند نه هواداران برادر ویدئوی تحویل پولها را از فرشتگان آسمانی حتما دیده ای پول از خزائن غیب میرسد
درمورد پول گرفتن اگر شعور الان را داشتیم نمیگرفتیم. حرام ملی بود و نیز دجال بازی کافی ست

محمد علی اصفهانی گفت...

دلیلی بر ورود به دیالوگ با فردی که مرتضی امضا می کند نه می دیدم و نه می بینم و نه خواهم دید.
اما به کسانی که می خواهند از ارعاب و شانتاژ و دوز و کلک رهبر مربوطه در این زمینه بیشتر آگاه شوند، مراجعه به همان منابعی که قبلاً مورد اشاره قرار دادم را توصیه می کنم.

من نه خواهان بقای این تشکیلات فاسد شده هستم و نه خواهان نابودی و اضمحلال آن. اما اگر خروج کامل افراد از عراق، منجر به اضمحلال و انحلال این تشکیلات شود اصلاً ناراحت نمی شوم، و معتقدم اگر واقعاً آنطور که خود رهبر بسیار محتمل می داند و این را از برخورد های او با خواست خروج نفرات از لیبرتی (و قبلاً اشرف نیز) می توان فهمید و در کامنت اخیر و کامنت ماقبل اخیر فردی که مرتضی امضا کرده است هم به خوبی می بینیم، این اتفاق بیافتد، مطلقاً اشکالی ندارد.
تشکیلاتی که ادامه ی بقایش احیاناً بر قتل عام شدن نفراتش در عراق و یا تقدیم کردن و پیشکش کردن آن ها به پادشاه عربستان سعودی و موجوداتی از نوع او و بزرگتر و کوچکتر از او مشروط است، اگر مضمحل و منحل شود هیچکس غیر از خود را نباید سرزنش کند. اما این ـ چه نفیاً و چه اثباتاً ـ مسأله ی من نبود و نیست و نخواهد بود. می خواهد بشود، بشود! می خواهد نشود، نشود!

اگر یک صدم (یا کمتر) تلاش چندین و چند ساله برای نگاه داشتن این افراد در عراق را برای خارج کردنشان به کار می گرفتند و بگیرند برای به نتیجه رسیدن کافی بود و کافی هست. آن هم با این همه روابط سیاسی و غیر سیاسی با دولت ها و مخصوصاً پارلمان های اروپایی.

ناشناس گفت...

این تو هستی که سفسطه میکنی
من مصداقی را با حقی و خدابنده قاطی نکردم. بلکه نوشتم که در بهترین حالتش چون ان دو تا که گاو پیشانی. سفید هستند.
مصداقی در نامه 92 نوشت که مجاهدین شانس اورنده اند که کسانی که این اتهامات را به مجاهدین میزنند به خدمت رژیم درآمده‌اند.
اگر تشکیلات نابود شده شما و دوستانت چرا اینهمه جوش میزنید؟ تشکیلات فدایی هم نابود شده, تشکیلات پیکار و راه کارگر هم نابود شده پس چرا برای اینها نمی نوسید؟
در مورد رفتن تو منظور این نیست که تو الان رفتی بلکه این بود که این بحث همیشه در سازمان وجود داشته مثل دوره جنگ کویت و بحث صلیب.
در مورد مالی هم که تو قاطی میکنی این ویدئو مربوط به حدود 30 سال پیش است و اگر پایه و اساسی داشت مالکی و شرکا از ان برای سازمان پرونده درست میکردند. توضیحات مربوط به ویدئو برای بعد.
نوشتی که اگر شعور داشتی پول نمیگرفتی اخر کسی که بعد از 20, 30 سال در یک تشکیلات بگوید من شعور نداشتم به نظر خودت یعنی چه؟ از نظر من یعنی پشیمانم وزندگیم تباه شده
مرتضی

محمد علی اصفهانی گفت...

چرا معکوس قضیه را گرفته است و می نویسد «شما هم خواهان نابودی تشکیلات مجاهدین هستید چون به نظر شما با خروج مجاهدین از عراق تشکیلات از هم می‌پاشد و به این دلیل شما خواهان خروج انها هستید.»
چرا قضیه را همان طوری که هست نمی بیند:
الف: شما خواهان خروج ساکنان لیبرتی از عراق هستید.
ب: به نظر رهبر مقاومت خروج ساکنان لیبرتی از عراق سبب نابودی تشکیلات مجاهدین می شود.
ج: بنابر این، رهبر مقاومت نمی خواهد ساکنان لیبرتی از عراق خارج شوند.

همانطور که اسماعیل نوشته است «قبلا کسی دیگری متاسفانه این تشکیلات را نابود کرد و بنظر من مدتهاست تشکیلاتی با بنیادهای واقعی مجاهدین وجود ندارد دم و دستگاهی است در خدمت چند تن و پوسیده».
حالا اگر این تشکیلات ـ که دیگر نباید آن رامثل گذشته ها «سازمان مجاهدین خلق ایران» با هویت اصیل آن سازمان نامید ـ منحل شود و مضمحل شود، آنچه مضمحل و منحل شده است چیز دیگری است نه سازمان مجاهدین خلق ایران. یک «تشکیلات» است به معنای «یک تشکیلات». و معنای باز و وسیع و بدون بار منفی یا مثبت چیزی که به آن «تشکیلات» گفته می شود هم مشخص است، و همچنین تفاوت «تشکیلات» با افراد تشکیل دهنده ی یک تشکیلات را نیز می دانیم.

تار و پود حیات این تشکیلات، دیری است که دیگر به صورتی غیر قابل برگشت با ایمان تعبدی به یک مردم فروش و آدم فروش و دین فروش و وطن فروش و همه چیز فروش، و شعبده بازی مستهجن «انقلاب ایده ئو لوژیک» او تنیده شده است.
ـ یا یا باید باور داشت که ایمان تعبدی به این فرد و شعبده بازی اش را می توان با کمی شرط و شروط و الا و اما و تعدیل و غیره قابل قبول دانست
ـ و یا نباید امیدی به اصلاح پذیری یک پدیده ی به پایان عمر تاریخی خود رسیده داشت، و چنین امیدی را به دیگران داد.

esmail گفت...

مرتضا
*تعارف را کنار بگذاریم کار از بحث گذشته است
**ما یک تجربه ایم و بس فقط همین. یک تجربه تلخ که اشتباه مردکی خود خواه و روان پریش و در منشها و تمایلات عادی پیش پا افتاده در نقطه رهبری و خطاهای خودزندگی سه نسل را با آتش حکومت ننگین آخوندها سوزاند و نابود کرد و طلبکار عالم و آدم است.
***من و امثال من ر دشمنی نداریم.من از دشمنی متنفرم .این را سوگند میخورم.سالهای به این نتیجه رسیده ام ما انسانها در نهاد سرنوشتی تراژیک داریم و به همین دلیل هم برای خود و دوستانم و هم برای دشمنان دچار رقتم تا نفرت برای آن موجود مفلوک هم تا جائیکه به سرنوشت فردی اش بر میگردد چیز بدی نمیخواهم.مافقط بر لبه گور دهانمان را نمیخواهیم ببندند. میخواهیم از آنچه بر سر ما آوردند نقشی برای آینده بماند و این تجربه کثیف و این لجنزار دروغ و فریب و بهتان تکرار نشودو دوباره بلاهت و بیماری موجودی کاملا مریض و عظمت طلب و بی پرنسیب نسلی دیگر را به کوره جهنمی خطاهایش و افکار و اندیشه های فاسدش نریزد و میدانهای کشتار و دار آخوندها را خوراک ندهد.
چیزی بنام سازمان مجاهدین با بنیادهای اولیه علیرغم تمام ضعف و قوتها وجود ندارد متاسفانه سالهاست نابود شده. با عرض معذرت از تخت جمشید. تخت جمشید هست ولی حکومت هخامنشیان نیست. این نقشی ست بر جا مانده بی هیچ پرنسیبی حتی بی هیچ ارزش باستانشناسانه. از جامعه بی طبقه تا ملاقات با مامورین سازمانهای جاسوسی و سرکوب فکری و جسمی شریفترین فرزندان مردم و تغوط بر تمام پرنسیبهای مذهبی و اجتماعی و عرفی راهی بود که بمدد لجنزار افکار رهبر عقیدتی طی شد

مطمئن باش علیرغم توفان ظلمت و خونی که در خاور میانه میوزدتاریخ ایران بمدد نمایندگان واقعی اش و نه مشتی دلقک و مزدور سیاسی ورق خواهد خورد و این معرکه روزگاری همراه با من و تو در معرض داوری تاریخ ایران قرار گرفت. این را مطمئن باش دیر است و دور نیست.در آن روز بجز کشتگان و مقتولان سرنوشت دهانهای خاموش پدران و مادران ما که ذره ذره مردند و هزاران انسانی که روز به روز در غربت جان کندند و فرزندان ما که از آغاز تولد زندگانشان به غارت رفت و در رنج و عدم تعادل بر شوره زارها سر بر آوردند داوری خواهد شد
مطمئن باش وقتی که خمینی با تمام محبوبیت مردمی اش داوری شد و به زر کشیده شد و خامنه ای با بسیج میلیونی و اطلاعات و سازمانهای درنده اش در عین قدرت در افکار مردم بخاک ذلت کشیده شده این خیمه شب بازی جائی در تاریخ نخواهد داشت.

esmail گفت...


مرتضا
در مورد شعور نداشتن آری حق با توست اعتماد مطلق شعور مرا کور کرده بود و شعور نداشتم اگر داشتم ی و چند ال قبل راهی دیگر در پیش گرفته بودم

ناشناس گفت...

مرتضی: «توضیحات مربوط به ویدئو برای بعد»
حق با مرتضی است. اصلا این ویدئو ساختگی است و تازه به فرض محال اگر هم ساختگی نباشد مثل بقیه ویدئو های آن مجموعه نشان عظمت مقاومت و استقلال و سرافرازی و اقتدار آن است که از صدام باج می گرفت و توسط برادر به او و ژنرال حبوش فرمان می داد و در هر ملاقاتی وظایف آن ها را به آن ها ابلاغ می کرد.
صدام نه پولی به مجاهدین می داد و نه اسلحه ای و نه پادگانی در اختیار آن ها می گذاشت. هیچ پوشش زمینی و توپخانه ای هم در موقع عملیات مرزی به آن ها نمی داد. چون این چیز ها «اگر پایه و اساسی داشت مالکی و شرکا از ان برای سازمان پرونده درست میکردند».
این پول های امروز مجاهدین هم همه اش از راه مالی اجتماعی و کمک های مردمی جمع شده است. بی خود به عربستان و قطر و این و آن کشور مترقی ضد بنیادگرایی و تروریسم تهمت نزنید. آن ها اگر پولی می دهند به صورت وام است، مثل قرض الحسنه ای که برادر از برژنف تقاضا کرده بود. فردای آزادی ایران دلار به دلار و دینار به دینارش را به آن ها بر می گردانیم. شما فقط یک کم تا فردای آزادی ایران صبر کنید.
حق با مرتضی است.

(حق شناس)

ناشناس گفت...

اقای اصفهانی و یغمایی
جواب مرا ندادید و مغلطه میکنید
اگر این تشکیلات نابود شده است و تنها دستگاهی است در خدمت چند تن شما چرا اینهمه جوش میزنید و اعلام خطر میکنید؟
این دستگاه که در خدمت چند تن است که بین مردم جایی ندارد و به قول خودتان مضحکه است. مانند حزب توده و اکثریت که کسی حساسیتی روی فعالیتشان ندارد و جوش نیامیزند ولی شما وشرکا مرتب در مرد مجاهدین تهمت و دروغ می‌نویسید و اعلام خطر میکنید
مرتضی

ناشناس گفت...

اقای اصفهانی
چرا جوک می‌نویسید ؟ من سوال کردم مجاهدین بارها اعلام کرده‌اند که حاضر به خروج از عراق هستند و 500 نفر به البانی رفتند و 100 نفر به المان و تعدادی هم به کشورهای دیگر وهمین نشانه این است که مجاهدین امادگی خروج را دارند ولی کشورهای دیگر از پذیرش اینها خودداری میکنند. و شما هم به این دروغ دامن میزنید.
در ضمن مگر مجاهدین در لیبرتی که هر کدام سابقه 20و30و 40 سال مبارزه با 2 رژیم را دارند از خود اراده ندارند؟ و شما و یغمایی ومصداقی باید اگاهی به اینها بدهید؟
شرم هم احساسی انقلابی است
مرتضی

ناشناس گفت...

در ضمن یکی دیگر از این بی اراده ها به نام جلال عابدینی درگذشت و با اینکه مجاهدین درخواست خروج او را به انگلستان و فنلاند داده بودند ولی این کشورها قبول نکردند.
مرتضی

ناشناس گفت...

سلام آقا مرتضی
برخی اشارات شما صحیح و مفید است (برای امثال من) و از اینکه تلاش می کنید مستدل بنویسید تشکر می‌کنم.
اما اینکه فرموده اید «در اشرف اینترنت و ارتباط و کتابخانه و روزنامه های گروههای دیگر همه در دسترس بود و هیچ محدودیتی وجود نداشت» واقعیت ندارد.
جز بخش موسوم به «جی اس»(جنگ سیاسی)، متاسفانه در اشرف اینترنت و روزنامه گروههای دیگر در دسترس کس دیگری نبود.
با احترام: پرسان

محمد علی اصفهانی گفت...

اظهار آمادگی، از بیم رسوا شدن، با فعالیت متمرکز برای خارج کردن افراد از عراق، یکی نیست.
میان اظهار آمادگی، از بیم رسوا شدن، و تلاش مستمر در جهت نگاه داشتن افراد در عراق ، و پیشکش کردن آن ها به عربستان سعودی و بزرگتر و کوچک تر از او تضاد وجود دارد.
میان سخن گفتن از آزادی انتخاب با تهدید کردن افراد که فلان پرونده جنسی و فلان اعتراف یا اتهام علیه خودت را که در نشست های پر برکت انقلاب ایده ئولوزیک و در فلان گزارش و غیره مطرح کرده ای منتشر می کنیم تضاد وجود دارد.
میان سخن گفتن از آزادی انتخاب و واداشتن فردی که می خواهد خارج شود به تحقیر خود و وادار کردن او به پر کردن فرمی که باید رسماً در آن بنویسد که من کشش مبارزه وسختی های آن را ندارم و می خواهم بروم تضاد وجود دارد. (به مقاله ی «فصلی برای جنایت، فصلی برای معامله در کریدور ها، فصلی برای ارعاب و تهديد»، مراجعه کنید.)
میان سخن گفتن از آزادی انتخاب و بستن پنجره های تفکر و تأمل، و تحقیر مستمر هویت مستقل افراد، تضاد وجود دارد.

وحشت از بیان صریح این که من خواهان نگاه داشتن افراد در عراق هستم، و وانمود کردن به این که چنین نیست،، خودش به تنهایی برای اعتراف به بی شهامتی و زبونی و جبن و ذلت رهبر و همسر، کافی است. همچنان که به خودآگاهی آن ها بر جنایتی که در حال ارتکاب آن هستند.
به هرحال، کسانی که این اندازه قدرت تشخیص دارند که بدانند آیا رهبر و همسر تلاششان در جهت نگاه داری افراد در عراق است و یا خارج کردن آن ها با استفاده از این همه امکانات سیاسی و دیپلوماتیک، این بی شهامتی، زبونی و جبن و ذلت رهبر و همسر را تماشا کنند، که تماشایی است.

(...) گفت...

بخش بسیار کوچکی از مقاله ی مستند و مفصل «فصلی برای جنايت، فصلی برای معامله در کريدور ها، فصلی برای عربده و تهديد » به تاریخ ۲۹ بهمن ۱۳۹۰

رهبر مقاومت، شرط خروج از ليبرتی را هم مشخص می کند:
اول می گويد بفرماييد. من اصلاً تمام تشکيلات «ارتش آزادی بخش ملی ايران» را، برای بار ديگر، منحل می کنم تا بعد از اعلام پيوستگی دوباره ی شما به آن، «مؤسسان چهارم» تحقق یابد.
به اين منظور، او ابلاغيه يی صادر می کند و آن را به صورت يک فرم برای پر کردن، در اختيار افراد قرار می دهد تا ذيل آن، تصميم گيری خود را کتباً اعلام کنند:
«... با اين حال، سازمان در مرحله ی جديد، تأکيد دارد، و به من ابلاغ و تکليف کرد در صورتی که تحمل سختی های مبارزه و جنگ سرنگونی با رژيم ضد بشری ولايت فقيه را ندارم، در اولين فرصت، با دريافت کمک مالی، به کميساريا معرفی شده و ليبرتی را ترک کنم. تعيين تکليف نهايی، و موضع اينجانب به شرح زير است:»

و البته، می توان حدس زد که اين «تعيين تکليف نهايی، و موضع اينجانب به شرح زير»، که نبايد آنقدر ضعيف باشم که بگويند و خود نيز بپذيرم و امضا کنم که «تحمل سختی های مبارزه و جنگ سرنگونی با رژيم ‌ضد بشری ولايت فقيه را ندارم»،‌ چه خواهد بود!

(...) گفت...

بخش بسیار کوچکی از همان مقاله ی مستند و مفصل:

پرسش: آيا کشور های مختلف غربی ، آماده اند که به ساکنان ليبرتی، پناه دهند يا آن ها را با عناوين ديگری غير از پناهنده، در خود بپذيرند؟

پاسخ: اگر همينطور به حال خود رها شوند، نه. وگرنه چرا.
توضيح:
بخش بزرگی ـ فکر می کنم در حدود يک سوم ساکنان ليبرتی ـ دارای استاتوی پناهندگی يا حق اقامت در کشور های غربی هستند. اما دستگاه رهبری مجاهدين، در طول اين سال ها، به جز برای آن هايی شان که خود می خواهد، متعمداً و به منظور سوزانيدن امکان خروج آن ها، و اين که يک وقت فيلشان ياد هندوستان نکند، از اقدامات قانونی برای تمديد طبيعی اين استاتو و يا اين حق، و از طی مراحل فرماليته ی مربوط به اين امر، خودداری کرده است.

کار اين ها دشوار نيست، و با صرف اندکی نيرو و پول وکيل و غيره، که برای مجاهدين، هيچ است، به راحتی می توان اين ها را به کشور های مبدأ بازگردانيد.
و قطعاً، يقيناً، بدون ترديد، بدون شک، دروغ می گويد و رياکار جبونی بيش نيست کسی که بگويد که نمی شود چنين کرد.

بخش ديگری، کارشان با دشواری هايی همراه است. اما يک چند هزارم تلاشی که برای ماندن آن ها در عراق، و برای فلان کار و بهمان کار و فلان هدف و بهمان هدف، توسط مجاهدين در خارج از کشور انجام می پذيرد، برای حل مسأله ی آن ها کافی خواهد بود. البته اگر جمع کردن همه در يک کشور، مورد نظر نباشد، و آن ها در کشور های مختلف، پخش شوند. (کابوس رهبر مقاومت، به خاطر تبعاتی که اين پراکندگی با خود خواهد آورد!)

در نظر داشته باشيم که:
۱ ـ خوشبختانه، قرار داشتن مجاهدين در ليست سياه، ديگر در هيچ يک از کشور های غربی، موضوعيت ندارد.
۲ ـ روابط بسيار گسترده و مستحکمی ميان مجاهدين و پارلمانتر ها و شخصيت های همه ی کشور های غربی وجود دارد، و کافی است که اين «دوستان» مجاهدين در اين کشور ها، به جای گلوی خود را پاره کردن که کمپ ليبرتی را چنين کنيد و پادگان اشرف را چنان کنيد، کمی، فقط کمی، بر دولت های خود فشار بياورند تا هرکدام از این دولت ها، سهميه يی را تقبل کند.

پرسش: آيا اين کار به معنای تعطيل کردن مبارزه نخواهد بود؟
پاسخ: اگر منظور از مبارزه، همين باشد که حالا مجاهدين مشغول آنند، چرا. در غير اين صورت نه.
و البته می دانيم که «مبارزه» يی که الآن مجاهدين مشغول آنند، چيست!

(...) گفت...

بخش بسیار کوچک دیگری باز هم از همان مقاله ی مستند و مفصل «فصلی برای جنايت، فصلی برای معامله در کريدور ها، فصلی برای عربده و تهديد » به تاریخ ۲۹ بهمن ۱۳۹۰

سال هاست که رهبری مجاهدين، با صراحت و بی پرده بوشی، خود را وارد مجموعه ی منازعات داخلی عراق کرده است، و به گونه يی عمل می کند که گويا مهم ترين و عاجل ترين وظيفه اش حل و فصل مسائل داخلی کشور ميزبان است، و گويا ساکنان اشرف و حالا هم ليبرتی، برای نجات کشور عراق در آنجا مستقر شده اند.

رهبری مجاهدين، طی تمام اين سال ها تمام نيروی خود را به کار برده است که کسانی که با آرمان بهروزی مردم ايران به تشکيلات مجاهدين پيوسته اند را، در چنين شرايطی، و در چنين فضايی، داخل عراق و پادگان اشرف نگاه دارد.
و البته، به منظور ظاهرسازی، و داشتن «برهان و شاهد و گواه» برای روز مبادا، و برای جدل و جدالِ روز هنوز مبادا ، گاهی هم با شرط های تعليق شده به محال، از آمادگی ترک عراق سخن به ميان می آورد.

ـ يکبار می گويد همين حالا هواپيما بياوريد و همه ی افراد ما را با آن از عراق خارج کنيد. پولش را هم خودمان می دهيم!
ـ يکبار می گويد (نقل به مضمون از سخنان «رهبر مقاومت») ما اصلاً هيچيم! پشه ايم! گردنمان از مو هم نازک تر است، چيزی نمی خواهيم؛ فقط به ما اجازه بدهيد که از عراق به ايران منتقل شويم و يک چادر در خاوران بزنيم، و حق آزادی کار سياسی و فعاليت مبارزاتی ما در ايران برای سرنگون کردن نظام را تضمين کنيد.
ـ و حالا هم تازه ترينش:
همه ی ما را دسته جمعی با هواپيما به آمريکا پيش رودی جوليانی و جان بولتون و جيمز جونز و رؤسای سابق سيا و اف بی آی و وزرای کابينه ی بوش پسر، و خلاصه همانگونه که خانم رجوی در وصف اشان گفته است، شماری از «شريف ترين دولتمردان دو دهه ی اخير آمريکا، و همپايگان آبراهم لينکلن» ببريد!

(...) گفت...

«فقط سه راه وجود دارد، ولاغیر»
بخشی از مقاله ای دیگر با عنوان «از گروگان های ليبرتی تا مسئول عمليات مخفی و شکنجه گاه های پنهان سيا» منتشر شده در ۴ اردیبهشت ۱۳۹۲

تعدادی از گفتگو های رهبر مقاومت با گروگان های ليبرتی و اشرف، از آنجا که حاوی مسائلی است که افشای بيرونی آن صلاح نيست، اصلاً منعکس نمی شود، و آن تعداد هم که منعکس می شود به طور گزيده و غير کامل، و نيز غالباً غير مکتوب و به صورت نوار های ويدئويی تزيين شده با انواع و اقسام تصاوير و فيلم ها و موسيقی های مکمل و مهيج در اختيار عموم قرار می گيرد.

رهبر، در مقام بالاترين تصميم گيرنده، و فرمانده کل آرتش آزادیبخش، در گفتگوی البته يک طرفه ی هفت اسفند خود با ساکنان ليبرتی و اشرف، تحت نام «کارزار سرنگونی ـ شماره ی يک»، تکليف مجاهدين را با موضوع ماندن و نماندن در عراق روشن می سازد، و خط رسمی را ابلاغ می کند.
او خودش را با همه ی آن هايی که در عراق به گروگان گرفته شده اند جمع می زند و از «ما» سخن می گويد، و در جای امن و عيش و راحت خود، با آن ها در جای نا امن و پر رنج و شکنجش اشان احساس يگانگی می کند، که گفته اند: بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی.
و آنگاه که معلوم می شود که او و آن ها با يکديگر فرقی ندارند و يک جان هستند در سه هزار بدن، اظهار می دارد که فقط سه راه وجود دارد و لاغير:
۱ـ همه ی ما را دسته جمعی به آمريکا ببريد. اين که کاری برای شما ندارد.
۲ ـ آمريکا نمی شود يا نمی خواهيد؟ ما را به اشرف برگردانيد. دولت عراق مخالف است؟ غلط کرده است. (کف زدن ها و شعار های ممتد شنوندگان)
۳ـ سلاح های مارا برگردانيد، تا ببينيم که چه کسی می تواند به مجاهدين، چپ نگاه کند. (کف زدن ها و شعار های ممتد شنوندگان.)

راه حل های خيلی عملی يی است. نه؟ برای حل گردن مشکل، ارائه شده است نه برای مشکل را لاينحل کردن. و ارجاع به واقعيت دارد، نه تعليق به محال، و مشروط کردن به ناشدنی.

(...) گفت...

آیا اگر طی سال های متمادی گذشته، برای آن در حدود يک سوم ساکنان ليبرتی که دارای استاتوی پناهندگی يا حق اقامت در کشور های غربی هستند، در زمان قانونی و هنگامی که این استاتو ها و حق اقامت ها همچنان معتبر بودند، اقدام شده بود امروز موقعیت قانونی آن ها همین بود که هست؟
چرا خیلی شناخته شده تر ها و استخواندار تر ها از فلان دانشجو یا فلان پناهنده ی معمولی فلان کشور غربی، به دلیل این که همیشه استاتو و حق آن ها را تشکیلات کذایی به موقع تمدید کرده است توانسته اند به محل اقامت قبلی خود و کشور مبدأ برگردند اما آن ها نمی توانستند؟

خون یک عده رنگین تر است. مگر نه؟ این ها باید به غرب فرار کنند و در فواید استقامت و ضرورت شهید شدن آن عده ی دیگر بنویسند و هر وقت هم لازم شد از قول آن ها و با نام و عکس آن ها به این و آن بپرند، و در حالی که وحشت زده از جایی که آن را صحنه ی نبرد و رزمگاه می نامند گریخته اند دیگران را به بریدگی و انفعال و «خیانت» ی که خودشان مرنکب آن شده اند متهم کنند.
شما بمانید و کشته شوید، ما در اینجا شما را در سخنان و نوشته هایمان جاودانه می کنیم.
تقسیم کار است، چه می شود کرد! ما از خدا می خواستیم در کنار شما باشیم!

ناشناس گفت...

اقای اصفهانی اب در هاونگ میکوبی, عملا شما و شرکا جز غرو لند و اراجیف مستمر نه در صحنه پراکتیک عمل عرضه ای به نمایش گذاشتید ونه از نظر تیوری و نظریه پردازی جناب الکی خوش بگذار تفاوت توامثال تو و شرکا را با دیگرانی کسانی که غرض و مرض ندارند.ولو ممکن اختلاف نظر یا سوء تعبیر داشته اند یادآوری کنم, شخصی که همین اسماعیل چند وقت پیش اعلم کرد اما خوشبختانه یا شور بختانه به مانند شما فکر نمیکرد را مثال بزنم.همسر فعلی همین شاعر نگون بخت ایام باخته.در مقطعی کمکی یا مبلغی را در اختیار نماینده مجاهدین یا زیر مجموعه های آن قرار داده بود با هر کفیتی و بعد هم مطالبه شد.اما این مطلب هم به کوری چشم اوباش و به نوعی که رضایت طرفین بود حل و فصل شد.... اما در هیج جا حتی یک مقاله یا توهین یا جعل و مزخرفات از این شخص نسبت به مجاهدین و رهبریش و امثالهم دیده نشده چرا؟ چون این فرد احتمالا هر موضوع رادر چهارچوب وقانونمندی های خودش بررسی کرده و بدنبال پیدا کردن راه حلی که جامع و راضی طرفین باشد بوده نه تقابل بیحاصل. شماها فقط حماقت و دریوزگی و ضعف وجودی خودتان را به رخ میکشید. نگاه کنید به نتیجه کار کردها و نتایج عملکردتان بعد از جدا شدن از مقاوت , مشتی مقالاتی که شامل, فحاشی , اتهام زنیهای مشمئز کننده به زنان مجاهد و هزاران روادت ناصیح و تحریف شده که همگی بی کم و کاست سر از سایتهای رژیم دراورده که البته نه تنها کمکی به مردم و یا اینکه ارایه راه حل نکرد بلکه راه سرکوب بازتر شد.
جمع کنید بساط تزویر ودغل را اوباش بی مصرف.
قابل توجه کاسه داغ تر از آش ها این جماعت الکی خوش وشرکا به اندازه کافی ید طولا در لجن پراکنی دارند لطف خودتان به زحمت نیندازید فرصت بدهید تا در هنگامه ای که سایه شوم قتل و تجاوز و اعدام هزار مصیبت گردیبان مملکت و مردم و ازادیخواهان راستین را از شش سمت گرفته این حضرات اظهار فضل کنند و با ادبیاتی که لایق سرا پای وجود نا لایقشان است زخم و نیشتر به پاکترین فرزندان این مرز و بوم بزنند.

حسین

esmail گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
esmail گفت...

خدمت حسین عزیز احتمالا از دراز گوشان طویله مبارکه
الاغک مجبورم اینطور بنویسم تو یا خودت را به خریت زده ای یا واقعا الاغی. آن بانو به دلیل خصائص والای انسانی اش از من درخواست کرد در این دیگ را بگذارم و من گذاشتم خودت میدانی چیزی علم نشد بلکه آنچه علم شده بود علم رذالت و بیشرافتی وپست فطرتی عده ای لات و لوت بی پدر مادر سیاسی نمابود که انسانیت را با رذالت و دروغ پاسخ میگویند. تو اگر از چاپایان طویله مبارکه هستی بهتر است بخاطر منافع سر طویله دار دهان ببندی که خودت میدانی چقدر نامردی و رذالت وجود دارد البته در سوی تو عزیز بابا.
در باره این مقاومت هم با حامیانش ارزانی ریش و بیل خودتان خاک بر سر ملتی که بخواهد آزادی اش را بمدد یک مشت جهاندار و دیکتاتور به دست آورد. مطمئن باش ملت ایران آزادی خودش را فارغ از امثال تو و روسایت بدست خواهد آورد و از تمامی اوباش منجمله امثال تو نجات خواهد یافت
در پایان به دلیل اینکه من معتقدم به دراز گوشان هم باید محبت کرد خداوند ترا از خریت و شاید رذالت نجات دهد

ناشناس گفت...




میتوانی لطف کرده و فعالیت متمرکز را توضیح دهی‌؟

فقط مغلطه میکنی‌ و از مقالههای خودت "سند" میاری. این افرادی که در لیبرتی هستند با اراده خودشان در آنجا هستند. کسانی‌ هستند که قسم خورده‌اند تا آخرین نفس مقاومت کنند و آنوقت شما و شرکا می‌نویسید که آنها از ترس پرونده و کاغذ در آنجا مانده‌اند. شما و شرکا می‌خواهید بگویید که این انسانهای والا که هر کدام ۲۰، ۳۰ سال سابقه‌ی مبارزه دارند و هم از ترس کاغذی که به قول شما نوشته‌اند متحمل بمباران، قتل‌عام، محاصره دارویی و غذایی، مشکبرن میشوند. آخر کدام بیشعوری قبول می‌کند که ‌یک انسان که جلّادان مسلح بالای سرش آماده ایستاده‌اند از ترس پرونده او کاغذ مرگ را انتخاب می‌کند. اگر این انسان اینقدر ترسو است که فورا دستها را بال می‌کند و با همان اولین شلیک تسلیم میشود.

در این "اسنادی" که رو کردی یک کلمه فکت نبود. فقط همان تهمتها و عقده خالی‌ کردنهای بی‌ سرو ته.

در مورد اینکه مسعود به کسانی‌ که نمی‌خواند بمانند گفت که فرم پر کنند، خیلی‌ با رندی میخواهی‌ این مفهوم را برسانی که سازمان با این افراد برخورد می‌کند. ولی‌ این افراد به کمیساریا مراجعه میکنند و در اختیار آنها هستند. نکند سازمان کمیساریا را هم کنترل می‌کند.

میتوانی‌ مدرکی‌ نشان بدهی‌ که سازمان امکان خروج کسانی‌ که استاتوی پناهندگی دارند را سوزاند است؟

اگر خیلی‌ دلت برای اینها میسوزد میتوانی‌ خودت با یغمائی و شرکا فقط برای یک نفر وکیل بگیرید و او را خارج کنید. خودت که نوشتی‌ این کار دشوار نیست، فقط اندکی‌ پول و نیرو می‌خواهد.

همانطور که قبلان‌ها نوشتم مجاهدین تا حالا ۵۰۰ نفر به آالبانی، ۱۰۰ نفر به آلمان و تعدادی هم به کشورهای دیگر فرستاده‌اند یعنی‌ ۳۵% نفرات. و همین نشانهٔ این است که آنها در مقابل راه خروج سنگ اندازی نمیکنند بلکه این کشورهای دمکرات هستند که در همکاری با آخوندها که تسلیم شدن مجاهدین را می‌خواهد از پذیرفتن آنها خودداری میکنند.

شرم هم احساسی‌ انقلابی است.

مرتضی‌

ناشناس گفت...

حق با مرتضی است. قبلاً هم نوشته بودم حق با مرتضی است. اما چون شما ها شرم نمی کنید باز هم باید تکرار کنم که حق با اوست.
سازمان همیشه مدارک پناهندگی و اقامت این هزار آدم دارای مدارک کشور های غربی را هم مثل مدارک این هایی که برای مبارزه مجبور شده اند بر خلاف میل خودشان رزمگاه را ترک کنند و به محل اقامت رییس جمهور برگزیده مقاومت در فرانسه یا کشور های دیگر غربی بیایند و از فیض شهادت محروم شوند تمدید کرده است و همه آن ها دارای مدارک معتبر هستند.
آن فرم که افراد لیبرتی و اشرف برای خروج از مناسبات و از اشرف و لیبرتی باید پر می کردند هم اصلا نه در سایت همبستگی ملی و نه سایت های دیگر مجاهدین منتشر نشده است که «با اين حال، سازمان در مرحله ی جديد، تأکيد دارد، و به من ابلاغ و تکليف کرد در صورتی که تحمل سختی های مبارزه و جنگ سرنگونی با رژيم ضد بشری ولايت فقيه را ندارم، در اولين فرصت، با دريافت کمک مالی، به کميساريا معرفی شده و ليبرتی را ترک کنم. تعيين تکليف نهايی، و موضع اينجانب به شرح زير است.»
حرف های برادر مجاهدمان مسعود هم در آن دو نشست به زبان ژاپنی بوده است و بد ترجمه شده است.
حق با مرتضی است.

(حق شناس)

(...) گفت...

بخش بسیار کوچک دیگری باز هم از همان مقاله ی مستند و مفصل «فصلی برای جنايت، فصلی برای معامله در کريدور ها، فصلی برای عربده و تهديد » که در تاریخ ۲۹ بهمن ۱۳۹۰ منتشر شده است:

اين که انسان، کاری را انجام بدهد و شهامت پذيرفتن مسئوليت آن را داشته باشد، اگرچه آن کار، کاری بسيار زشت باشد، بهتر است از اين که انسان کاری را انجام دهد و از ترس و وحشت آبروی خود پيش غير، مسئوليت آن را نپذيرد.

مثال علی شريعتی در مورد تفاوت دزد سر گردنه، و کلاهبردار شهری، مثال جالبی است.
شريعتی ـ به طنزی تلخ ـ می نويسد که من برای آن دزد سر گردنه، که سرش را بالا می گيرد و می گويد که من اينکاره ام، احترام قائلم، اما برای آن کلاهبردار شهری که سعی می کند کارش را با انواع دوز و کلک، از پيش ببرد و کسی و کسانی را سرکيسه کند نه.

چرا بايد در عين فراهم آوردن تمام شرايط ذهنی و عينی به منظور ممانعت از خروج ساکنان اشرف و ليبرتی از عراق،
و به منظور معامله با جان آن ها و تکه های تن پاره پاره شده ی کشته شدگان آن ها در کريدورهای خونين جمعی از پليد ترين موجودات روی زمين در آمريکا و اروپا،
و بعد هم کشته شدگان را رسماً و علناً «فديه های رهبر» ناميدن،
شهامت سر خود را بالا گرفتن و قبول کردن مسئوليت کار خود را نداشت، و با حرف های بسيار مبتذل و بی مايه يی که هيچ آدم برخوردار از يک عقل سالم را قانع نمی کند، از پذيرش اين مسئوليت، شانه خالی کرد و اينطور وانمود ساخت که خير، اصلاً اينطور نيست؟
آيا جز اين است که کسانی که چنين می کنند، خود به خوبی بر زشتی (و در اين مورد، بر جنايتکارانه) بودن عمل خود واقفند؟

ناشناس گفت...

آقا مرتضی
من خیلی خوشوقتم که بعد از ده ها سال سر انجام کسی پیدا شده که مثل سرکار دارد از مجاهدین دفاع می کند با منطق و استدلالی که حالا درست یا غلط ولی آغشته توهین و تهمت و افترا نیست و یا بهتر است بگویم خیلی کم آغشته است.
اما آقا مرتضی شما نوش داروی بعد از مرگ سهراب هستی.
سالهاست که دیر آمده ای.
در طول اینهمه سال که شما نبودی و یا شاید هم که بودی و اما کشتی بان را سیاستی دیگر بود هر بار ما انتقادی کردیم و یا حتی نظری دادیم و حرفی گفتیم که منطبق با خط رهبر نبود متهم به اطلاعاتی و مزدوری و خیانت شدیم از سوی تشکیلات شما.
در همه این سالها راهی که تشکیلات شما بجای گفتگو توضیح و اقنا در مقابل ما برگزید لجن مال کردن و اطلاعاتی و مزدور خواندن ما بود. متاسفانه نتیچه این شیوه های کثیف و غیر انسانی توهین و تهمت سیستماتیک تشکیلات شما فقط منفعل کردن هر که بیشتر خودتان بود.
البته شما هنوز در میان مردم ایران هوادار دارید ولی اینها همگی کسانی هستند که هنوز شما را همان سازمان پیش ااز انقلاب ایدئولوژیک می پندارند و از فرود حیرت انگیز شما به عمق بی اخلاقی بی اطلاعند. من مطمئن هستم که آنها هم اگر در این سالها شاهد برخوردهای شما با منتقدانتان بودند نظرشان درباره شما کاملا عوض می شد. اینهم البته از ثمرات جنبی اختناق جمهوری اسلامی برای شماست که ماهیت تان را هواداران داخل آنطور که ما شناختیم نشناختند.
من پول گرفتن شما از صدام و عربستان و .... برایم مهم نیست و مشکلی نیست. معتقدم که گرفته اید ولی به نظرم پول گرفتن شما را وابسته و یا خائن و .... نکرده است . بهر حال مبارزه پول لازم دارد. مشکل و بن بست اصلی شما جدا افتادن رجوی از مردم تکبر فروختن به مردم و حقیر شمردن غیر خودش بود .رجوی در این سه دهه به همه توهین کرد و به همه بد گفت. حتی به دوستان سابق خودش کثیفترین توهین ها را کرد. مجاهدین را بر علیه خانواده هایشان به میدان آورد و در توهین هیچ حرمتی را نگاه نداشت.همسر را علیه همسر فرزند را علیه والدین والدین را علیه فرزند و ...به میدان آورد و مجبو کرد که کثیف ترین تهمت ها را به آنها بزنند.
نمی دانم چرا می خواهی انکار کنی که در این سی سال رجوی اجازه هیچ ارتباطی با جهان بیرون به هیچ اشرفیی نداد. این چیزها یی که اظهر المن الشمس است را نباید همینطور ساده انکار کرد.
حرف زیاد است و مال نیست.
اما ایکاش این شیوه برخورد امروز ترا مسعود رجوی سی سال پیش بطور اعتقادی و ایدئولوژیک و بعنوان اصل و اساس کار سیاسی پذیرفته بود و به آن وفادار می بود. افسوس که چنین نکرد و همه خون و رنج چند نسل را قربانی بلند پروازی مغرورانه و خود پرستی البته بسیار حقیرانه ومنفعت لحظه ای خود کرد .
مجتبی

ناشناس گفت...

چند جمله از سردار ازادی موسی خیابانی: مجاهدین را نمی‌شود از بین برد، ممکن است ما را بکشید، ممکن است ما را زندانی بکنید، اما نه! مجاهدین از بین رفتنی نیستند! مگر گذشته نشان نداد؟ این فکر باقی ماندنی است چون حق است، این فکر جای خودش را در جامعه و تاریخ باز خواهد کرد، این پرچم، اگر هم امروز از دست ما بیفتد، دست دیگری حتماً آن را برخواهد گرفت. پس ما حق داریم امیدوار باشیم، ما حق داریم از مشکلات و خطرات نهراسیم و از آنها استقبال کنیم، ما حق داریم بر توطئه‌ها و توطئه چینها نیشخند بزنیم و امیدوار باشیم؛ امیدوار باشیم که آینده از آن خلق و مردم محروم است؛ فرصت‌طلبی، دروغپردازی، تهمت پراکنی، اینها مانند کفهای باطلند و حتماً از بین خواهند رفت، فقط چیزی که به مردم نفع برساند و تا گاهی که نفع برساند، ماندنی است.
مرتضی

ناشناس گفت...

خوب جناب یغمای محترم,هیج لازم نبود با این شدت و حرارت کینه و حقد خودت را نثار کنی, من فقط انچه تو امثال تو عمل کردند و میکنند را یاد اوری کردم. مجبورم به زبان خودت صحبت کنم که چاره جز این نیست متاسفانه, گوسفند تو روزی هزار با از گذشته ات گلمندی هستی و هرز رفته میدانی, قاطر فلک زده تو خودت را به خریت زدی فکر میکنی همه امثال تو هستند. گوریل هفت رنگ فعلا ان کسی که گلوله و تیر و تبر و دشنه و هزار محدودیت دیگر را از جهانداران و دیکتاتورهای جهان تا الان دریافت کرده تن و بدن بی پناه امثال من و مقاومت خونبار یک ملت در زنجیر بوده نه امثال تو عافیت نشین. عوضی باز هم با صدای بلند فریاد میکنم که فرق است بین تو و ان زن. عزگل ان شخص به اندازه کافی هم از امکانات مشاوره ای سالم برای رسیدن به نتیجه برخوردار بوده و نیاز به توی دریوزه نبوده و نیست, تو خواستی داستان علم کنی که دسته اش به خودت فرو رفت. تو حتی وجود نداشتی که با خودت صادق باشی الدنگ با این همه باز نفهمیدی که نکته این بود .ان شخص هیچ جور وارد بازی کثیف تو و شرکا نشد. همین.
شما ها مشتی لجن پاره اید که نون به نرخ روز خورید. اخر حرامیان از کی تا بحال قرار بوده که هر مقاومتی پیروز میدان باشد بدون شکست , بدون خون , چه کسی گفته جز شما دجاله ها که مقاومت دارای زمان و مدت است. عوضی ها تا ظلم هست تا دجاله و اوباش الاغش هست تا خریت و دغل هست مقاومت هم هست.پس بجنگ تا بجنگیم
عوضی ها من وامثال من از تو و امثال شما نه مایه خواستیم نه انتظار ما از تن خودمان از جان مایه فرد فردمان مایه گذاشتیم و گذشتیم و خوشیم, پس خفه بتمرگید و درس زندگی به من و امثال ما ندهید.
حسین

ناشناس گفت...

اقا مجتبی
مجاهدین هیچوقت شروع کننده نبودند. هیچوقت هم به کسی و جریانی به خاطر مخالفت با مجاهدین اتهام نزده اند. امثال مصداقی و یغمایی شروع کننده بودند. کسی به مصداقی تا قبل از ان نامه 92 کاری نداشت. وقتی او ان نامه را انتشار داد شورا هم جواب داد. ایا انتظار دارید که وقتی مصداقی با ان اتهامات و تهمتها جلو میاید برایش نامه فدایت شوم بنویسند. لطف کرده و اگر میشود فقط یک نمونه از گفتن مزدور به مصداقی قبل از ان نامه 92 از طرف سازمان یا شورا به من نشان دهید. یا وقتی یغمایی اتهام قتلهای مشکوک به سازمان میزند چه انتظاری از سازمان دارید. اگر من مصداقی را متهم به کتک زدن زنش بکنم و به عنوان شاهد هم بگوئیم که دوستی که من بهش اعتماد دارم این را گفته , مثل خود مصداقی که مجاهدین را متهم به شکنجه کردن افراد میکند وشاهدش هم دوستش است که هیچ نامم و نشانی ندارد, مصداقی چگونه عکس العمل نشان خواهد داد.
کجای تاریخ در یک.مبارزه سهمناک با یک رژیم فاشیستی یقه دیکتاتور را رها میکنند و یقه نیروی درگیر در ای مبارزه را میگیرند؟
محمد حنیف یا بیژن جزنی وقتی مبارزه در چهارچوب جبهه ملی و نهضت ازادی را بی ثمر دیدند به تشکیل سازمان خود دست زدند ولی مبارزه با رژیم شاه اصل بود و نهضت ازادی و جبهه ملی دشمن نشد با شیوه مبارزه اینها را رفورمیستی میدانستند و قبول نداشتند.
مشکل امثال یغمایی و قصیم و روحانی در بهترین حالاتش این است که خسته شده‌اند و پشیمان از اینکه چرا از اول وارد مبارزه شدند ولی صداقت گفتن این را ندارند.
مرتضی

esmail گفت...

حضرت عمو حسین
ممنونم
فکر میکنم حرفها زده شده و هردو میدانیم چه هستیم
کامنتت منتشر شد به دلیل حق دموکراتیک برای دشنام دادن
موفق باشی

ناشناس گفت...

سلام آقا مرتضی
برخی اشارات شما صحیح و(برای امثال من) مفید است و از اینکه تلاش می کنید مستدل بنویسید تشکر می‌کنم.
اما اینکه فرموده اید «در اشرف اینترنت و ارتباط و کتابخانه و روزنامه های گروههای دیگر همه در دسترس بود و هیچ محدودیتی وجود نداشت» واقعیت ندارد.
جز بخش موسوم به «جی اس»(جنگ سیاسی)، متاسفانه در اشرف اینترنت و روزنامه گروههای دیگر در دسترس کس دیگری نبود.
با احترام: پرسان

میرزا گفت...

اسماعیل گرامی!
از قدیم و ندیم گفته اند نباید پا روی دم سگ گذارد. اینکه در مقابل لنگ و لگد انداختنهای شیخ حسین, وی را درازگوش خطاب کردی, تعبیری بسیار محترمانه بود و براستی باید گفت که الاغ نامیدن این گونه اوباش, بیشترتوهین به ان حیوان بی آزار و زحمتکش است. توجه داشته باشید اینها که خوشبختانه فعلا دستشان به جایی بند نیست, اینطور با چند اعتراض و انتقاد در فضای مجازی روبرو میشوند, اگر روزی بر مسند قدرت بنشینند آنگاه چوب در آستین خلق الله فرو خواهند کرد. از قدیم گفته اند که خدا خر را شناخت و شاخش نداد!
امثال شیخ حسین در زمره محصولات ناب انقلاب مریم هستند و بدون شک از کوره نشستهای عملیات جاری و دیگ و قابلمه و کفگیر گذشته و آبدیده شده اند و اینک تنها از حلقومشان بانگ گوش خراش رهبر عقیدتی به گوش میرسد. ترهات شیخ حسین را که میخواندم به یاد مریدان پیرامون شاه اسماعیل صفوی افتادم که همواره آماده بودند, به اشاره حضرت والا, در خود دربار, به هر متهم نگون بختی حمله کرده و با دندان قربانی بدبخت را زنده زنده از هم دریده و تناول کنند. اینک چشممان به جمال بی مثال شاه اسماعیل دوم صفوی و مریدان آدمخوارش روشن باد.

ناشناس گفت...

آقا مرتضی
نخیر عزیز دل برادر
اینکه می گویی مجاهدین شروع کنند نبوده اند غیر واقعی و حرف است. البته باید دید منظور از شروع کردن چه باشد. مثلا اگر کسی سوال کرد آقا جان چرا اینقدر به مادن در اشرف بها می دهید شروع کننده است؟
خوب من از تشکیلاتی های آقای رجوی ده سال این سوال را پرسیدم و هر بار جواب دادند مزدور اطلاعاتی برو گم شو.
اگر هر کس نظری داد یا سوالی کرد شروع کننده محسوب می شود در دستگاه فکری شما خوب البته شما هیچوقت شروع کننده نبوده اید. ولی در اینصورت آیا برای اینکه هیچوقت شروع کننده نباشید بهتر نبود بروید همه با رهبر و مهر تابان در کره مریخ زندگی کنید که کسی مزاحم کارتان نباشد؟
مجتبی

احمد رضا.ص گفت...

نون به نرخ روزو اون پفیوزائی میخورن که مث مگس رو گوه سگ در ماتحت دیکتاتورا اویزونن و اسم خودشونو گذاشتن انقلابی .الاغ تور بی تربیت معلوم نیست تو کثافت تربیتو از کی یاد گرفتی صد رحمت به خر گر گرفته تا این حسین گوساله که تو باشی. بدبخت گلوله میخوری؟ کجا خوردی داری دروغ میگی؟ تازه خوردی از بس خری خوردی. بدبخت رهبر و اهل بیتشو پشه هم نمیگزه و تا صدای یه بز بلند میشه یا علی درروووووو. مث اون خمینی پفیوز که تو جنگ عراق هزاران نوجوون پر پر شدن ولی امام موند تا بواسیرش ترکید بدرک واصل شد.حالا تو بدبخت هی گلوله زهر مار کن که دروغ میگی تو اهل گلوله خوردن نیستی احتمالا نشستی تو خارجه عوض گلوله داری گوه زیادی میخوری منم مث تو یه وقت خر بودم سه چارتا گلولم خوردم ولی کاش اینا به تو الاغ خورده بود که سقط میشدی میبردنت تو طویله بهشت بهت یونجه میخوروندن وارجت تو خرا بیشتر میشد

ناشناس گفت...

آقا مجتبی‌

من کجا نوشتم که هر کسی‌ سوال کرد شروع کننده است؟ من نوشتم که مجاهدین در مقابل تهمتهایی که امثال مصداقی میزنند جواب میدهند با کسی‌ هم تعارف نداریم. مصداقی بارها به خود من و دیگران میگفت که مجاهدین باید از عراق بروند ولی‌ نه با این لحن بلکه به این صورت که کار مجاهدین تمام است و باید اشرف را تعطیل کنند و کسی‌ هم برخورد بدی باهاش نمیکرد. ولی‌ وقتی‌ که آن نامه ۹۲ را بست و بدترین اتهاماتهای اخلاقی‌، جنسی‌ و شکنجه گری را به مجاهدین زد انوقت بایستی جوابش را داد.

شما به سوال من جواب ندادید: ایا انتظار دارید که وقتی مصداقی با ان اتهامات و تهمتها جلو میاید برایش نامه فدایت شوم بنویسند?

نوشتید که در این ۱۰ سال سوال میکردید به شما اطلاعاتی می‌گفتند. برای من این قابل قبول نیست چون ما همیشه در میز و کتاب در همین سالها و تا کنون به سوالات مردم با صبر و حوصله پاسخ میدهیم و هیچ وقت به کسی‌ فقط بخاطر سوال کردن ناسزا نمیگوییم و حتا در مقابل ناسزاهای تعدادی صبر و خویشتنداری نشان میدهیم.

لطف کرده و نامه ۹۲، ۹۳ و همین مقاله‌ آخری در مورد مینو.سپهر را حتما بخوانید و از خود سوال کنید که اینهمه اتهام و تهمت با شاهدی بی‌ نم و نشان قابل قبول است؟

شما این اتهامات را انتقاد می‌نامید؟ پس لطف کرده و معنی‌ تهمت را برای من توضیح دهید.

مرتضی‌



ناشناس گفت...

آقا مرتضی
من تمام گزارش نود و دوی مصداقی را نخوانده ام و با شما موافقم که نمی شود ادعایی کردو گفت بر اساس گفته فرد مورد اعتماد چون اسم و رسم طرف در اینگونه موارد ضروری است ولی به نظرم همه حرفش غلط نیست. رجوی خیلی از این نسل فداکار سو استفاده کرد ه به نظرم در حالی که اگر غرور و خودخواهی و خود بزرگ بینی مفرط نداشت بهترین فرصت تاریخی را برای رهبری این نسل داشت. من خاطرات این آقای آفریدنده را که می خوانم از انهمه جفایی که رجوی با نسل بعد از ۵۷ کرد دلم آتش می گیرد. متاسفانه موسی زود رفت و رجوی در رهبری سازمان تنها ماند و همین هم باعث سقوط اخلاقی او شد. اگر رهبری سازمان جمعی بود این مصیبتها نبود.
نوشته اخیر مصداقی را که به آن اشاره کرده اید را پس از خواندن نظر شما رفتم خواندم و به نظرم حرفش غلط نیست وقتی که می گوید رجوی هر منتقدی را مزدور اطلاعاتی می خواند. واقعا تا حالا همینطور بوده. مثلا برای همین آقای اصفهانی بخاطر مقاله ای با نام مستعار در نشریه مجاهد تیتر زدید - افشای یک مزدور وزارت اطلاعات-. من اصلا نخواندم نوشته اصفهانی را ولی آنروز برای اولین بار فهمیدم که مجاهد دروغگو هم می شود که مجاهد هم مثل آب خوردن ترور شخصیت می کند تهمت کثیف میزند . تا آنروز هر وقت می نوشتید کسی مزدور است باور می کردم ولی وقتی نوشتید اصفهانی مزدور اطلاعات است در تمامی آنچه که در این سی سال هم نوشته بودید تردید کردم. بعد ها که خود مرا تشکیلاتی ها یتان مزدور خواندد مدتها بود که به سقوط اخلاقی مسعود رجوی یقین کرده بودم.
آقا مرتضی نمی دانم می دانی که اطلاعاتی خواندن منتقدان چقدر به خود شما و به مقاومت و اپوزیسیون ضربه زد می زند. متاسفانه رجوی حتی موضوعی به این سادگی را هم نمی فهمد. همین یغمایی را از هضم رابع اطلاعات مثل آب وردن بعد از چهل سال مبارزه عبور داد. قصیم و روحانی را هم مزدور اطلاعات خواندید حال آنکه در بدترین حال این افراد را فقط می شد اپورتونیست نامید نه مزدور.
متاسفانه رجوی سازمانی را که قرار بود دنیا را نجات بدهد را با بدترین شیوه های غیر اخلاقی به جنگ چند منتقد نزدیک به خودشان امثال خواهران اقبال اصفهانی مازیار ایزدپناه شکری یغمایی مصداق و قصیم و روحانی و ... آورد. راستی مگر اینها چه گفته بودند که بفرمن مسعود مجاهدین همه را فاحشه و مزدور و الدنگ و افسر اطلاعات و ... نامیدند؟ اگر رجوی وقعا رهبری بزرگ بود می بایستی بجای مقابله به مثل با متانت درد اینها را بفهمد و بر زخم های اینها التیام بنهد. متاسفانه شما ظاهرا حرف مرا نمی فمید .و شاید هم که در اثر فشار ها و ضربات پی در پی سالیان دراز صبر و تحملی که لازمه مجاهدت بود را از دست داده اید و درکتان از جهان و هستی تحت رهبری مسعود رجوی فقط به انتقام گرفتن و تهدید و ترور شخصیت چند ده تامنتقد محدود شده است. آقا مرتضی ببخش که اینگونه می نویسم دلم نمی خواهد آزارتان بدهم و اذیتتان کنم چون و از اینکه این چیزها را می نویسم دلم به درد می آید ولی ما انتظارمان از مجاهدین چیز دیگری بود . بهر حال هر چه بود این نود که در مسعود رجوی تبلورش را دیدیم
مجتبی

ناشناس گفت...

حماقتی بالاتر از راندن منتقذان به صف مخالف نبود که این باند انجام داد غافل از اینکه رژیم آخوندها بهترین استفاده را از این حماقت مینماید تقصیر هم گردن مصداقیها نیست تقصیر احمقهائی است که یک کلمه را هم پاسخ نمیدهند غافل که مثلا فیلم بتول سلطانی عضو سابق شورای رهبری ومامور فعلی اطلاعات را نزدیک ششصد و پنجاه هزار تماشا کرده اند حالا حساب کنید کی اب توی اسیاب اخوند میریزد؟
https://www.youtube.com/watch?v=RSieC7vussI
ستاره شناس

ناشناس گفت...

اقا مجتبی
در مورد اقای اصفهانی من تا مدتها خبر نداشتم که ایشان مقاومت را ترک کرده‌اند تا اینکه حدود فکر میکنم 7, 8 سال پیش در یک سایت فارسی به طور اتفاقی یک مقاله ای پر از توهین. و افترا به مجاهدین و مسعود دیدم ولی باور نکردم که ایشان باشند و همینطور تا مدتهاچند مقاله دیگر با همین مضامین تهمت و افترا در انجا منتشر میکردند. از چند تا از بچه‌ها پرسیدم که انها هم خبر نداشتند. تا اینکه بعد از ماهها که ایشان مرتب مقاله می‌نوشتند اقای کاظم مصطفوی یک مقاله در مورد ایشان نوشتند و در انجا من فهمیدم که ایشان هستند. منظورم این است که مجاهدین سعی میکنند که تا انجایی که میشود از درگیری پرهیز کنند ولی وقتی که مسئله بزرگ میشود و رژیم سود میبرد اینها هم مجبور به جواب دادن میشوند. در مورد قصیم و روحانی و یغمایی و شرکا من که تا حالا ندیدم که مجاهدین و شورا به اینها مزدور گفته باشند ولی حرفها و اعمالشان در جهت رژیم است و رژیم سود میبرد و با ان استعفای کذایی و غیر صادقانه که متن استعفا به سایتهای دیگر فرستاده میشود. وقتی هم که شورا موضعگیری میکند فریادشان به هوا میرود که دارند ترور شخصیت میکنند. اینها اگر ریگی به کفش نداشتند میتوانستند متن استعفا را به دبیرخانه ایمیل کنند و بعد متن استعفا را در جلسه شورا مطرح میکردند. این روال کار است.
دوباره نوشتی منتقدان ولی سوال مرا جواب ندادی که اگر این اتهامات اخلاقی و شکنجه گری انتقاد است پس لطف کنید تهمت را تعریف کنید. وقتی یغمایی مرگهای مشکوک را انتقاد مینامد پس اتهام زدن چیست؟
وقتی مصداقی همزبان با مزدوران رژیم از شکنجه و کشتن و بدرفتاری و تحقیر در مجاهدین صحبت میکند که به قول خودش اکثر کسانی که این حرفها را میزنند به خدمت رژیم درامده اند. ایا این در خط وزارت اطلاعات است؟ ایا مرگهای مشکوک ادامه همان خطی نیست که بهشتی در اول انقلاب در مورد اینکه مجاهدین خودشان خود را شکنجه میکنند نیست؟
من شما را نمیشناسم و نمیتوانم در مورد مزدور گفتن به شما نظر بدهم.
مرتضی

ناشناس گفت...

اقا مجتبی
1. در یک کامنت نوشتی که همسر را به جنگ همسر, فرزند را به جنگ والدین فرستاد. شما با این حرف به شعور انسانها توهین میکنی. ان فرزندان و همسفران از خود شعور و اراده ندارند که حق انتخاب داشته باشند. خانم حبیب خانی همسر سابق یغمایی خود به انتخاب خود پیش مجاهدین ماند و یغمایی رفت حالا این تقصیر مسعود است؟
2. نوشتی که مسعود خود بزرگ بین است. ایا اصرار بر سرنگونی و ادامه مبارزه یعنی خودبزرگ بینی؟
3. بگذار خیالت را راحت کنم و هیچ قصد توهین به هیچکس نیست
تمام این کسان مثل یغمایی اصفهانی قصیم و روحانی از مبارزه بریده اند و خسته شده‌اند. مخصوصا در شرایط بعد از اشغال عراق که چشم انداز تیره تاریک بود و الان که لیبرتی تحت محاصره و بلبشو و جنگ در عراق. این افراد بریدند و به قول یغمایی شعور بهشون برگشت که ای بابا باید به نقد گذشته بپردازیم.
بله جانم موضوع اصلی این است وگرنه یک سوال از اینها بپرس که ایا خود را هنوز مشغول مبارزه میبینند؟
ولی اینها به خاطر خود بزرگ بینی و در مورد مصداقی خود شیفتگی اصلا نمیتوانند این مسئله را بگویند و مجبورند که به سازمان و مسعود حمله کنند. و در مواردی اینجور افراد دست به جنایت میزنند مانند مسعود دلیلی.
مرتضی

ناشناس گفت...

اق میرزا
اگر به انچه نوشتی ایمان و معتقدی باید برای حال و احوال متوهت نگران باشی و فکر چاره کنی.

ناشناس گفت...

آقا مرتضی

درباره یغمایی و قصیم و روحانی و مصداقی من با شما موافق نیستم . اگر اینها از جوی بریده باشند حق دارند استعفا بدهند هر طور که می خواهند.مهم این است که در کنار مردم باشند که ظاهرا هستند.
باید بپذیرید که مبارزه مردم ایران بسیار کسترده تر از کادر بسته عقاید و ایدئولوژی رجوی است.
من همان ابتدا نوشتم که دشمن شما نیسم و نگران سرنوشتتان هستم اما با ایدئولوژی و شیوه های رجوی برای بدر کردن منتقدان از میدان مخالفم. با اینحال شما همینجا علیرغم ظاهر مودبت بدلیل دو کامنت تلویحا برای مزدور بودن من هم حساب باز کردی.
آقا مرتضی راهی که شما در این سی سال به رهبری رجوی پیمودید نتیجه اش پیش روست و نیازی به توضیح ندارد.شما به نظرم هیچگاه از گذشته درس نخواهید گرفت و رجوی همین راه مزدور و اطلاعاتی خواندن منتقدان و مخالفان و دیگر نیروهای اپوزیسیون را تا آخر ین مجاهد ادامه خواهد داد .
اینکار جز زیان چیزی عایدتان نکرده و نخواهد کرد.
به نظرم بحث من با شما اجاز و با احترام همینجا تمام می شود.
مجتبی

محمد علی اصفهانی گفت...

این فرد ـ که گماشته ی تشکیلات مجاهدین است و بعد از آن یکی که ایوب امضا می کرد به این سایت فرستاده شده است و نظرات موجوداتی که در بخش تبلیغات نشسته اند را با این نام و به این زبان منعکس می کند ـ دروغ می گوید و خودش هم می داند که دروغ می گوید.
در پی انتشار مقالات و ترجمه هایی از من در مورد خطرات حمله به ایران، و آنچه در عراق می گذشت، از آنجا که رهبر و همسر به خدمت جرج بوش درآمده بودند، اول مقاله یی نوشتند سراپا دشنام و هرزگی و اتهام، و یعد هم در اولین شماره ی مجاهدی که پس از آن منتشر کردند، دسته جمعی با هرزنوشته های مختلفی که یکی شان هم مال کسی است که این فرد از او نام آورده است، به جان من افتادند. از نوشته های من به دلیل آن که پاسخ به آن هرز نوشته ها هستند خود به به خود مشخص می شود که چه کسی حمله کرده است و چه کسی دفاع.

کسانی که گمان می برند این فرد، به صورت مستقل در اینجا می نویسد، و تفاوتی با اوباش هرزه درآی دیگر دارد، ظاهراً یا تجربه ی شکنجه گر بد و شکنجه گر خوب را که در تبانی با شکنجه گر بد و مطابق قراری که میان آن هاست تظاهر به خیرخواهی می کند ندارند، و یا نسبت به موجودات کثیفی که دستگاه تبلیغاتی مجاهدین را تشکیل داده اند و نسبت رهبر و همسر هنوز توهم دارند.

من چند بار در رابطه با خودم توضیحاتی نوشته ام که با مراجعه به همان صفحه ی خاص در ققنوس تا حدودی ـ یعنی تا حدودی که تا حالا تشیص داده ام که بهتر است مسایل را در همان حدود نگاه دارم و جلو تر نروم ـ می توان خواندشان و قضاوت کرد.
مشکل، در این است که طرف مقابل، پست است و بی پرنسیپ است و در یک «نزاع» می خواهد طرف دیگر را به قتل برساند و از همین رو به قصد کشت می زند، ولی طرف دیگر مثل او نیست و فقط می خواهد ضربه ها را از خود دور کند و به او ضربه یی جدی وارد نکند.

اما همین حالا و در همینجا به این ها می گویم که از این پس دیگر زیاد روی متانت من و ملاحظات من حساب نکنید، که اگر لحظه یی کنترلی را که بر خود دارم از دست بدهم بسیار بیش از آنچه در ذهن شما می گنجد زیان خواهید کرد.

محمد علی اصفهانی گفت...

دوستان می توانند علی الحساب به دو مقاله ی زير که در ارتباط با بخش کوچکی از برخورد های این ها نوشته ام مراجعه کنند، تا بعد ببينم که چه بايد کرد.
نقد ها را بوَد آيا که عياری گيرند؟ فروردین ۱۳۹۲
http://www.ghoghnoos.org/ap/pa/naghd.html

در حاشيه ی بيانيه ی تفصيلی اخير شورا + يک سند ـ تیرماه ۱۳۹۲
http://www.ghoghnoos.org/ak/kx/lpg.html

محمد علی اصفهانی گفت...

با پوزشخواهی از دوستان گرامی، در کامنت قبلی، اشتباهاً به جای لینک مقاله ی دوم، لینک صفحه ی کلی مقالات را گذاشته بودم. لینک درست مقاله ی « در حاشیه ی بیانیه ی تفصیلی اخیر شورا» این است:
در حاشیه ی بیانیه ی تفصیلی اخیر شورا + یک سند ـ تیرماه ۱۳۹۲
www.ghoghnoos.org/ap/pa/hash.html

ولینک مقاله ی دیگر هم، این:
نقد ها را بوَد آیا که عیاری گیرند؟ فروردین ۱۳۹۲
www.ghoghnoos.org/ap/pa/naghd.html

وقتی که جرج بوش و متجاوزان به عراق، تبدیل به ناموس مسعود و مریم شدند، هرچه در باره ی آن ها می نوشتی را این ها توهین به ناموس خود تلقی می کردند. ماجرای آن توهین ها که این گماشته ی دستگاه تبلیغاتی رجوی در اینجا نوشته است این بود.
می بایست من ترجمه نمی کردم و مقالات در باره ی آسیب های جنگ در عراق، و آسیب های حمله ی احتمالی نظامی به ایران را نمی نوشتم تا «شروع کننده» نباشم، و رهبر و همسر را که سر در سودای تقدیم افراد ارتش خود به عنوان پیشمرگان نیروی زمینی آمریکا به جرج بوش داشتند آزرده خاطر نسازم.

(ضمناً، چون من زیاد اهل کامنت گذاشتن و اینجور چیز ها نیستم، گاهی در کامنت هایم جاافتادگی ها و کم دقتی های نگارشی یی دیده می شود، که بابت آن ها هم پوزش می خواهم.)

ناشناس گفت...

آقای اصفهانی حق با شماست همونطور که رجوی گفته "در مرام رجوی شرم وجود نداره"! ایادی رسانه ای رجوی هم مثل رهبر خاص الخاص، بابا-ننه عقیدتی، رهبری که فقط به خدا جواب میده شرم رو خوردن و حیا قی کردن! من و اکثر کسانی که توی تشکیلات رجوی رذل بودن میدونیم حرفهای مرتضی و ایوب و بقیه اذناب رجوی دروغه اما اینها درست مثل رجوی بی شرم دروغ میگن و هر دوز و کلکی بکار میبرن از جمله دوستاقبان خوب دوستاقبان بد، جمشید تفرشی و ....


اینهم که یه مدتی ایوب بعد مرتضی و این واون میان اینجا یکی هم بخاطر اینه که برمبنای دستور تشکیلاتی رجوی " افراد هر رده اطلاعاتشون نباید زیاد بشه چون دیگه به حرف گوش نمیدن". ضمناً طرف حساب همه منتقدین و مردم ایران رجوی رذل و زنش هستند نه چند نفر نوکر و چاکر قلاده دریده! اگه ریگ که چه عرض کنم، صخره به کفش رجوی و زنش نیس اونها باید جواب بدکاریهای تاحالاشون رو بدن! و گرنه امثال مرتضی و ایوب و ... بیچاره هایی هستند که از ترس گزکی که توی حوض و غسل و .... بدست رجوی رذل دادن اینجور پاچه ورمالیده دروغ و دغل بکار میبرن! من نمونه های اینها رو از نزدیک می شناسم رفقای قدیمی ای که وضعشون مثل اینا واقعاً رقتباره! این بیچاره ها نمیدونن که حتی تو دنیای بازار و مافیا هم سرمایه نقد خودشون رو خرج گزک نسیه ای که به رجوی دادن نمی کنن! چون هرچی بیشتر هم ادامه بدن رجوی بالاخره از اون گزک برعلیه اینها استفاده می کنه! این قانون اثبات شده در همه تاریخه! ولی این بیچاره ها از ترس و وحشت روی اسب مرده شرط بندی میکنن! و پاچه رفقای خودشون رو میگیرن!


نکته آخری که می خوام بگم اینه که شما خودتون میدونین که رجوی گفته "در مرام رجوی شرم و حیا وجود نداره"! خوب شما هرچقدر هم صبوری کنیداین عنصر به اعتراف خودش بیشرف با بیشرمی تمام اسرای این تشکیلات رو به قتلگاهی که واسه شون در نظر گرفته میبره. پس همون بهتر که شما هم آنچه رو در سینه دارین برای خاطر اینکه بیشرف دیگه ای نسل دیگه ای از جوونهای سراسر شور و شوق آزادی و برابری رو به همچین حضیضی و بیراهه ای نتونه ببره به همه بگین.


مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...

اقای اصفهانی
ممنون از توهینهایی که به من کردید این نشان دهنده فرهنگ و تربیت شماست. من فقط یک هوادار این مقاومت هستم و در حال حاضر در تشکیلات نیستم. کسی هم به من نگفته که چیزی بنویسم. من مشغول کار و زندگی خود هستم و در حد توانایی خودم از مقاومت حمایت میکنم. ولی شما بدون اینکه بدانید با توهین جلو میایید.
من وقتی این مطالب پر از تهمت واافترا را که بدون هیچ مدرکی ارائه میشود میخوانم برای روشن کردن موضوع کامنت می‌نویسم.
این شما هستید که دروغ میگویید از حالت عصبی و تهدیدامیزت معلوم است. همانطور که نوشتم ما هواداران از بیرون رفتن شما اطلاعی نداشتیم و من چندین ماه قبل از مقاله کاظم مصطفوی چندین مقاله سراپا تهمت و توهین از شما نظیر همین کامنت شما خواندم. مجاهدین در این چند ماه هیچ مطلبی راجع به شما ندادند. به علت اینکه معتقدند که همه نیروها باید صرف رژیم شود ولی وقتی دیگر دامنه تهمتهای شما از حد گذشت برای اینکه جلوی استفاده رژیم را بگیرند و افکار را روشن کنند جواب دادند. من که خودم شاهد این قضیه بودم پس بیخود مظلوم نمایی نفرمایید.
نوشتم که این مطالب مربوط به حدود 7, 8 سال پیش میشود ولی به عنوان مدرک از مطالب مربوط به دو سال پیش لینک میزنید.
این شما و شرکایتان هستید که با اتهاماتی نظیر شکنجه و مرگهای مشکوک و غیره زمینه ساز کشتار مجاهدین شدید و هنوز هم به این کار ادامه میدهید.
حق هر انسانی است که مخالف یا موافق جریانی باشد ولی وقتی کار به تهمت زدن میرسد خیر دیگر حق نیست بلکه باید جواب تهمتها را داد.
شما وشرکایتان کار را از مخالفت گذرانده اید و نفرت قلبتان را سیاه کرده و به خود اجازه میدهید که هر تهمتی را بزنید. مثل مصداقی که رذیلانه و بیمارگونه به زمان وچگونگی بارداری خانم مریم رجوی میپردازد.
شما و شرکایتان توانایی ادامه مبارزه را نداشتید و ندارید ولی صداقت گفتن این را ندارید.
متانت داری اینجوری توهین میکنی؟
مرتضی

ناشناس گفت...

اقا مجتبی
من به صورت تلویحی به شما مزدور نگفتم بلکه در مورد حرف خودت که نوشتی " بهت مزدور گفتند" نوشتم نظری ندارم چون در این مورد خاص چیزی نمیدانم. امیدوارم که روشنتر نوشته باشم.
فقط با اجازه : در مورد استعفا میخواستم بگوئیم که حق هر کسی است از جریانی, سازمانی و اداره‌ای اگر میخواهد استعفا بدهد ولی هر تشکیلاتی ضوابطی دارد. من اگر بخواهم از کار خود استعفا بدهم اول باید به رئیسم اطلاع دهم و او هم دلیل این کار را پرس و جو میکند و سپس چند هفته‌ای وقت دارم که مسئولیتهای خود را به دیگری بدهم و کام را تمام کنم و به لحاظ قانونی این حق را ندارم که همان روز کار خود را رها کنم و بروم.
مرتضی

محمد علی اصفهانی گفت...

کسانی که آن دو مقاله را بخوانند و به پاورقی هایش مراجعه کنند بسیاری امور مربوط به همان هفت هشت سال پیش را متوجه خواهند شد
این گماشته دستگاه تبلیغات مجاهدین هم ارزش آن را ندارد که وقتی صرفش شود. خودش شاهد خودش است و می گوید در جریان بوده و بنابر این باید حرفش را قبول کنید!
سخنی اگر باشد با فرستندگانش خواهد بود و پاسخی اگر لازم باشد به فرستندگانش داده خواهد شد.
نه در یک کامنت در اينجا، بلکه در سطح افکار عمومی اپوزیسیون.

همانطور که نوشتم:
وقتی که جرج بوش و متجاوزان به عراق، تبدیل به ناموس مسعود و مریم شدند، هرچه در باره ی آن ها می نوشتی را این ها توهین به ناموس خود تلقی می کردند. ماجرای آن توهین ها که این گماشته ی دستگاه تبلیغاتی رجوی در اینجا نوشته است این بود.
می بایست من ترجمه نمی کردم و مقالات در باره ی آسیب های جنگ در عراق، و آسیب های حمله ی احتمالی نظامی به ایران را نمی نوشتم تا «شروع کننده» نباشم، و رهبر و همسر را که سر در سودای تقدیم افراد ارتش خود به عنوان پیشمرگان نیروی زمینی آمریکا به جرج بوش داشتند آزرده خاطر نسازم.

ناشناس گفت...

آقای یغمایی چرا سانسور می کنی برادر؟!

آقای اصفهانی حق با شماست همونطور که رجوی گفته "در مرام رجوی شرم وجود نداره"! ایادی رسانه ای رجوی هم مثل رهبر خاص الخاص، بابا-ننه عقیدتی، رهبری که فقط به خدا جواب میده شرم رو خوردن و حیا قی کردن! من و اکثر کسانی که توی تشکیلات رجوی رذل بودن میدونیم حرفهای مرتضی و ایوب و بقیه اذناب رجوی دروغه اما اینها درست مثل رجوی بی شرم دروغ میگن و هر دوز و کلکی بکار میبرن از جمله دوستاقبان خوب دوستاقبان بد، جمشید تفرشی و ....

مثلاً اگه کسی بدون اطلاع قبلی از جریانات وابسته به رجوی استعفا داد این دارودسته میگن وابسته رژیم و هزار چیز دیگه ست. اما مرتضی این رو تبدیل به نقض قانون کار می کنه و تماماً فراموش می کنه آخه باشرف نقض قانون کار (که هیچ ربطی به جدایی از رجوی نداره)،چه ربطی به وابستگی به رژیم داره؟! برای اینها راست و دروغ فرقی نمی کنه، کار دفاع از رجوی رذله و بس!


اینهم که یه مدتی ایوب بعد مرتضی و این واون میان اینجا یکی هم بخاطر اینه که برمبنای دستور تشکیلاتی رجوی " افراد هر رده اطلاعاتشون نباید زیاد بشه چون دیگه به حرف گوش نمیدن". ضمناً طرف حساب همه منتقدین و مردم ایران رجوی رذل و زنش هستند نه چند نفر نوکر و چاکر قلاده دریده! اگه ریگ که چه عرض کنم، صخره به کفش رجوی و زنش نیس اونها باید جواب بدکاریهای تاحالاشون رو بدن! و گرنه امثال مرتضی و ایوب و ... بیچاره هایی هستند که از ترس گزکی که توی حوض و غسل و .... بدست رجوی رذل دادن اینجور پاچه ورمالیده دروغ و دغل بکار میبرن! من نمونه های اینها رو از نزدیک می شناسم رفقای قدیمی ای که وضعشون مثل اینا واقعاً رقتباره! این بیچاره ها نمیدونن که حتی تو دنیای بازار و مافیا هم سرمایه نقد خودشون رو خرج گزک نسیه ای که به رجوی دادن نمی کنن! چون هرچی بیشتر هم ادامه بدن رجوی بالاخره از اون گزک برعلیه اینها استفاده می کنه! این قانون اثبات شده در همه تاریخه! ولی این بیچاره ها از ترس و وحشت روی اسب مرده شرط بندی میکنن! و پاچه رفقای خودشون رو میگیرن!


نکته آخری که می خوام بگم اینه که شما خودتون میدونین که رجوی گفته "در مرام رجوی شرم و حیا وجود نداره"! خوب شما هرچقدر هم صبوری کنیداین عنصر به اعتراف خودش بیشرف با بیشرمی تمام اسرای این تشکیلات رو به قتلگاهی که واسه شون در نظر گرفته میبره. پس همون بهتر که شما هم آنچه رو در سینه دارین برای خاطر اینکه بیشرف دیگه ای نسل دیگه ای از جوونهای سراسر شور و شوق آزادی و برابری رو به همچین حضیضی و بیراهه ای نتونه ببره به همه بگین.


مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

محمد علی اصفهانی گفت...

برای کسانی که ممکن است ماهیت این فرد (این نام مستعار) را نشناخته باشند و احیاناً فکر کنند که من در مورد او اشتباه کرده ام:

از کامنت های قبلی او که سعی در خود را به نفهمیدن زدن و از یک کامنت فقط یک قسمت آن را گرفتن و بدون ارتباط با قسمت های قبلی و بعدی آن روی آن قسمت مانور دادن و دیگران را بی شعور فرض کردن می گذرم.
این دوستان می توانند فقط به همین دو سه کامنتی که در مورد چگونگی اطلاع خود از جدایی من از شورا نوشته است دقت کنند و خودشان قضاوت کنند که آیا من در شناخت این فرد و آنچه نهان می کند اشتباه کرده ام یا نه.

در هر دو سه کامنت خود مدعی است که « از چندین ماه قبل » «به طور اتفاقی» «چندین مقاله» از من دیده است که «سراپا تهمت و توهین به مجاهدین» بوده اند، اما همچنان فکر می کرده که من با شورا هستم و باور نمی کرده که من باشم که آن مقالات موهومی که مدعی شده است را نوشته ام!

بعداً مقاله ای از فردی که نام برده است را خوانده است، و آن وقت است که بعد از چندین ماه که من به ادعای او مرتباً علیه مجاهدین می نوشتم تازه گفته است پس معلوم است من از شورا جدا شده ام و آن مقالات (که حتماً اسم من هم بالای آن ها بوده است و گرنه دلیلی نداشت که او در آن موقع « از چند تا از بچه‌ها» پرسیده باشد) مال من بوده اند!
وگرنه تا قبل از آن و طی چندین ماه، و بعد از چندین مقاله یی که به ادعای او من مرتباً علیه مجاهدین نوشته بودم متوجه نشده بوده است و باور نمی کرده است و لابد پیش خودش می گفته است که نویسنده ی آن همه مقاله ی موهوم یکی دیگر است که تصادفاً همنام من است!

و جالب تر هم این است که او تصادفاً در میان آن همه مقالات که همزمان و یکجا در نشریه مجاهد که تعداد زیادی از صفحاتش را به لجن پراکنی علیه من اختصاص داده شده بود منتشر شد، فقط مقاله همان یک نفر را خوانده است (مقاله ای که او اشاره می کند همراه با مجموعه آن مقالات و نه جدا از آن ها و پیش از آن ها بلکه همراه آن ها منتشر شده است) و تازه آن وقت بوده است که فهمیده است که من که به قول او چندین ماه مرتباً مقالات «سراپا تهمت و توهین به مجاهدین» می نوشتم از شورا جدا شده ام!

البته دلیل این که خیلی اصرار دارد فقط به هرزنوشته ی آن فرد مشخص اشاره کند را می توانم حدس بزنم ولی ترجیح می دهم حدس خودم را ننویسم و فقط به همین واقعیت های ملموسی که در بالا آوردم بسنده کنم.

من این را از این نظر نوشتم که ممکن است بعضی ها پیش خود گفته باشند نکند این فرد حق داشته باشد که مدعی است خودش سرخود به اینجا آمده است، و نکند به عنوان یک هوادار، احساساتش جریحه دار شده باشد و دوز و کلکی در کارش نبوده باشد.
وگرنه خود او که فقط یک نام مستعار است مهم نیست. آنچه مهم است خود این نیرنگ است که البته نشانه ی خودآگاهی آن دستگاه کثیف بر ناصواب بودن همه ی یاوه ها علیه من و وانمود کردن این که گویا من ماه ها علیه آن ها مقاله می نوشتم و آن ها بالاخره ناچار شده اند چیزی بنویسند است.

واقعیت اما این است که با همه ی رذالت های بی شمار آن تشکیلات که خارج از حد شمار است، من چیزی علیه آن ها نمی نوشتم، و فقط بعد از یک مقاله ی بسیار کثیف که در سایت چماقداران و اوباش ترین اوباش خود منتشر کردند بود که من عکس العمل نشان دادم.
(البته اگر آنچه در باره ی جنگ عراق و خطرات حمله ی نظامی به ایران می نوشتم و ترجمه می کردم اهانت به ناموس رهبر و همسر بوده باشد قضیه فرق می کند و حق با آن هاست!)

ماجرا هم اصلاً با من شروع نشده بود، بلکه آن ها به طور مستمر و سیستماتیک، بعد از به خدمت جرج بوش در آمدن رهبر، و دقیقاً به دستور خود او شروع به پاچه گیری از مخالفان جنگ و فعالان صلح، از شیرین عبادی و ناصر زرافشان و فریبرز رییس دانا و فعالان صلح داخل کشور گرفته تا علی اصغر حاج سید جوادی (فقط یه جرم نوشتن نامه ی بسیار خوب و دقیقاً مرزبندی شده اش به رییس دانشگاه کلمبیا بدون کوچکترین ربطی به مجاهدین) پرداخته بودند و بعد هم در همین مسیر بود که به پاچه گیری از من وسوسه شده بودند با این تصور واهی که من هم مثل بقیه برخورد خواهم کرد و عکس العملی نشان نخواهم داد.

اگر خوانندگان گرامی به همان دو مقاله یی که لینک هایشان را در کامنتی دیگر آورده بودم مراجعه کنند خواهند دید که سیر قضایا از آغاز در سال ۱۳۸۶ چگونه بوده است.
پاسخ یاوه های همان هفت هشت سال پیش آن ها و ازجمله نوشته یی که این فرد به آن اشاره کرده است را هم در همان دو مقاله خواهند خواند.

محمد علی اصفهانی گفت...

تکمله:
این را هم اضافه کنم که من همچنان که در ارتباط با نظر یک خواننده ی گرامی نوشته بودم:
فکر نمی کنم که اگر قرار بود من به تصفیه حساب فکر کنم و بخواهم در آن حيطه با اين ها برخورد کنم، برای نوشتن کم می آوردم.
نه! اينطور نيست، و همگان می بينند که من در کدام موارد بسيار متعددی سکوت کرده ام، و در کدام مواردی ـ آن هم با رعايت حتی الامکان همه ی جوانب ـ چيزی نوشته ام.

سرفصل های کیفی خيانت به ميهن در ابعاد بزرگی مثل تلاش در جهت زمينه سازی تجاوز نظامی به ايران، و یا تبديل هرچه بيشتر مجاهدين (شورا اصولاً کشک است و بايد گفت مجاهدين) به زائده ی کثيف ترين و هار ترين جناح های امپرياليسم، موضوع اصلی برخورد من با رهیر کذايی در اين سال های طولانی بود و هست.

موضوع ديگر هم موضوع جان چند هزار آدمی بود و هست که اين فرد که خودش چیزی به جز يک کارت بازی در دست طرف های اصلی قمار در منطقه ی خاورميانه نيست، از آن ها به عنوان کارت بازی و يا سرمايه ی قمار خود استفاده می کند.

تا امروز آيا چيزی جز اين در برخورد های من وجود داشته است؟ ممکن است در آينده وارد مباحثی شوم که تا به حال وارد آن ها نشده ام. اما تا حالا فقط همين بود و بس.

محمد علی اصفهانی گفت...

تکمله:
این را هم اضافه کنم که من همچنان که در ارتباط با نظر یک خواننده ی گرامی نوشته بودم:
فکر نمی کنم که اگر قرار بود من به تصفیه حساب فکر کنم و بخواهم در آن حيطه با اين ها برخورد کنم، برای نوشتن کم می آوردم.
نه! اينطور نيست، و همگان می بينند که من در کدام موارد بسيار متعددی سکوت کرده ام، و در کدام مواردی ـ آن هم با رعايت حتی الامکان همه ی جوانب ـ چيزی نوشته ام.

سرفصل های کیفی خيانت به ميهن در ابعاد بزرگی مثل تلاش در جهت زمينه سازی تجاوز نظامی به ايران، و یا تبديل هرچه بيشتر مجاهدين (شورا اصولاً کشک است و بايد گفت مجاهدين) به زائده ی کثيف ترين و هار ترين جناح های امپرياليسم، موضوع اصلی برخورد من با رهیر کذايی در اين سال های طولانی بود و هست.

موضوع ديگر هم موضوع جان چند هزار آدمی بود و هست که اين فرد که خودش چیزی به جز يک کارت بازی در دست طرف های اصلی قمار در منطقه ی خاورميانه نيست، از آن ها به عنوان کارت بازی و يا سرمايه ی قمار خود استفاده می کند.

تا امروز آيا چيزی جز اين در برخورد های من وجود داشته است؟ ممکن است در آينده وارد مباحثی شوم که تا به حال وارد آن ها نشده ام. اما تا حالا فقط همين بود و بس.

esmail گفت...

سائل گرامی
سانسور نیست ولی کلمات رذل بیشرف و.... چه مساله ای را در یک توضیح منطقی حل میکند. بجای این کلمات به اصل مساله بپردازیم با تشکر

ناشناس گفت...

اصفهانی اینقدر متکبر و خود بزرگ بین است که وقتی میخواهد به کامنت من جواب دهد سوم شخص بکار میبرد یا از بردن نام کاظم مصطفوی خودداری میکند.
اگر فکر میکند که به من گفته‌اند که کامنت بنویسم مشکل خودش است.
نام محمد علی اصفهانی بسیار معمول است و من خیال میکردم که یک شخص دیگری است.
اصفهانی اگر راست میگوید لینک ان اولین مقاله ها را بعد از جداییش با تاریخ انتشار بگذارد و همچنین لینک مقاله های مجاهد و مقاله کاظم مصطفوی را با تاریخ انتشار.
مرتضی

احمد رضا.ص گفت...

مرتضی تو سوادت کمه شعورتم کمتر از سوادته .استاد محمد علی اصفهانی شاعر و نویسندس شاعر خیلی خوبیهولی کسی قدرشو ندونس . نثرش اینطوریه برو تو سایتشون مطالبشون رو بخون میفهمی که هیچی نمی فهمی یه نفر ادیب اومده سوم شخصو کار برده چی شده؟ببین چی دارن میگن حرفشون چیه؟ در ضمن خاک تو اون سرت کنن که انقده بیشعوری

ناشناس گفت...

احمد رضای غنی شده در طویله ولایت
نخیر اصفهانی به خاطر خودبزرگ بینی است که اینطوری کامنت میگذارد. اگر یک ذره سواد در فرهنگ فارسی داشتی و از طویله ولایت سرت را بیرون بیاوری مبینی که در فارسی برای تحقیر طرف مقابل از مخاطب قرار دادن مستقیم خودداری میکنند و سوم شخص بکار میبرند.

مرتضی

مش باقر گفت...

ما که نفهمیدیم . کدوم طویله؟ چون دوتا طویله ولایت هست؟هردوتاشون بخون هم تشنه اند ولی هردوتا هم طویله دارند

احمد رضا.ص گفت...

مرتیکه بیشعور بی تربیت تو اصلا فارسی میفهمی چیه؟تو اصلا ادب و شعور میدونی چیه؟اولا تو غلط میکنی گه میخوری میگی آقای اصفهانی خود برزگ بینه مگه اون رهبر و زنش چیزی باقی گذاشتن که بقیه خودبزرگ بین بشن هر چی بود اونا زدن تو رگ نشستن اون بالابالاه جای خدا و زنخدا. بعدشم طویله ولایت جای باباته که تو کره خرو تحویل داد که این چرت و پرتارو سر هم کنی مرتیکه تو اصلا میفهمی اینا چی بسر هنرمندای بزرگی مث آقای اصفهانی اوردن یا از بس تو طویله با خرای ولایت همنشین بودی نمی فهمی بنابراین خاک تو اون سر خرت بکنن برو تو طویله کاه و یونجتو بگیر بخور و گه زیادی نخور

(...) گفت...

بعد از این همه آبروریزی که به بار آورده حالا که دستش با حساب دو دو تا چهار تا رو شده می گوید اسم فلانی یک اسم متداول است و من فکر می کردم که یکی دیگر که تصادفاً همان اسم او را داشته و تصادفا در باره ی مجاهدین می نوشته است آن همه مقاله علیه مجاهدین را طی ماه های متمادی می نوشت، و آن فلانی هم گذاشته بود یک نفر با اسم او به کار خود علیه مجاهدین ادامه دهد و حداقل در نشریه مجاهد و سایت های مجاهدین تکذیب نمی کرد که من نیستم و مثلاً این یک توطئه علیه مقاومت است!

و این در حالی است که اگر یک پرنده در حین عبورش در آسمان چیزی هم ناخواسته روی کله رهبر بریزد در ظرف ۲۴ ساعت یک طومار شانصد هزار نفری به امضای پرندگان آسمان از هندوستان تا آمازون تهیه می کنند که در آن به وفاداری خود به مقاومت ایران، و محکوم کردن توطئه آن پرنده ی مزدور مزبور تأکید شده است!

فقط بعد از آن ماه های متمادی که آن مقالات «سراپا دشنام و اتهام» فلانی منتشر می شد و گواهش هم خود این آدم است، گویا مجاهدین فقط یک مقاله نوشته اند که طرف با خواندن آن یک مقاله فهمیده که عجب، پس خودش بوده!
و تازه می گوید اگر راست می گویی، لینک مقاله های موهوم و سراپا توهین و اتهامی را که من مدعی هستم تو طی ماه های متمادی و قبل از آن که مجاهدین چیزی علیه تو بنویسند علیه مجاهدین می نوشتی در سایت بگذار تا آن مقالات موهوم را همه بخوانند!
عجب عقل و شعوری دارند این ها! تعجب می کنم که چرا با این عقل و شعوری که دارند هنوز باید دنبال ماتحت اعلیحضرت ملک سلیمان بدوند...

چند تا «توله سگ» ناقابل به دو نفر از کسانی که واقعیت ها! را در باره تو نوشته بودند را هم بی خود به آن ها گفته ای، و اصلاً چون آن ها می دانستند که بعد از نوشتن آن واقعیت ها! تو به آن ها این لقب را خواهی داد بود که آن واقعیت ها را نوشته اند. حالا چه اشکالی دارد یک کم زمان ها را پس و پیش کنیم و بگوییم تو همینطوری عشقت کشیده بود به آن ها بگویی توله سگ!

اگر در این میان به کسانی که نمی توانند از خودشان دفاع کند ظلم شده باشد، طفلک توله سگ های نازنین هستند که ما آدم ها به عنوان دشنام به دیگران نام آن ها را آلوده می کنیم. هرچند که این هم یک توهین واقعی به آن حیوانات دوست داشتنی و معصوم نیست.چون حکایت مسخ شدن یک آدم است به سگ و توله سگ، و برگشت و ازحرکت عقبکی او در مسیر تکامل طبیعی انواع و تبدیل شدن او از آدم به حیوان می گوید، و از این که انسان مسخ شده به حیوان کارش (مثلاً گاز گرفتن پاچه دیگران!) غریزی نیست و آگاهانه است!

ناشناس گفت...

تبریک به اصفهانی با طرفداری مثل این احمد رضای غنی شده
مرتضی

ناشناس گفت...

مرتضی

داری ماست مالی می کنی عزیزم. اصفهانی چیزی نوشته بود که غلط یا درست فعلا بحث این نیست.
آن آقا از تو پرسید چرا به اصفهانی گفتید مزدور اطلاعات .
تو یا باید اینجا ثابت کنی اصفهانی مزدور است و تیتر مجاهد درست و بر اساس سند بوده یا اینکه قبول کنی که تهمت زده اید.
ننه مرتضی

ناشناس گفت...

چقدر سفسطه و اسمان ریسمان به هم می‌بافد.
بهش برخورد که گفتم که اسمش متداول است.
تبریک که دست مرا رو کرد.
ولی همان که گفتم صحت دارد چندین ماه توهین و دشنام میداد و کسی به کارش کاری نداشت و لی وقتی شورش را دراورد برای روشن کردن موضوع کاظم مصطفوی جوابش را داد.
نوشتم که اگر راست میگوید لینک مقاله‌ های خودش را بعد از جداییش بگذارد لینک مقاله مصطفوی را خودم سعی میکنم پیدا کنم. اگر پیدا کردم حتما می‌گذارم وگرنه این بحث دیگر بیفایده است.
کسی که حقیقت را انکار میکند تبهکار است.
مرتضی

محمد علی اصفهانی گفت...

سایت تحت مسئولیت من، ققنوس، از همان اولین ماه های پیدایش سایت های اینترنتی فارسی زبان، از چهارده سال پیش تا حالا فعال است، و دوستانی که می خواهند =نوشته های من از چهارده سال پیش تا حالا را بخوانند می توانند به آرشیو هر بخش سایت با کلیک روی نام بخش مورد نظرشان دسترسی پیدا کنند.

دوستانی هم که می خواهند بدانند فردی که مرتباً از او در اینجا نام برده می شود چه کاره است و چه شخصیتی دارد و چه نوشته است و چرا نوشته است و پاسخ او چیست می توانند به هر دو مقاله یی که لینکشان را گذاشته بودم ، مخصوصاً مقاله ی «نقد ها را بوَد آیا که عیاری گیرند؟» مراجعه کنند، و البته در نظر داشته باشند که من خیلی مراعات مسایل مختلف، و مخصوصاً مراعات آن فرد خاص را با توجه به وضعیت تأثربرانگیز او کرده ام.

توضیحاتی که من در دو سه کامنت قبلی دادم، همچنان که نوشته بودم، برای کسانی بود که احیاناً ممکن بود پیش خود گفته باشند نکند طرف، به عنوان یک هوادار، احساساتش جریحه دار شده باشد و دوز و کلکی در کارش نبوده باشد.
وگرنه خود او که فقط یک نام مستعار است مهم نیست. آنچه مهم است خود این نیرنگ است که البته نشانه ی خودآگاهی آن دستگاه کثیف بر ناصواب بودن همه ی یاوه های خود علیه من است.

این گماشته ی دستگاه تبلیغات مجاهدین، همچنان که پیشتر هم نوشتم و تأکید کردم: خودش ارزش آن را ندارد که وقتی صرفش شود. و سخنی اگر باشد با فرستندگانش خواهد بود و پاسخی اگر لازم باشد به فرستندگانش داده خواهد شد. نه در یک کامنت در اینجا، بلکه در سطح افکار عمومی اپوزیسیون.

و حالا دوباره لینک آن دو مقاله را می گذارم تا دوستانی که مایلند بتولنند به آن دو مقاله مراجعه کنند.

نقد ها را بوَد آیا که عیاری گیرند؟
www.ghoghnoos.org/ap/pa/naghd.html

در حاشیه ی بیانیه ی تفصیلی اخیر شورا + یک سند
www.ghoghnoos.org/ap/pa/hash.html

ناشناس گفت...

این فرد با این کامنت اخری دیدش را راجع به کسانی که مخالف نظر خودش باشند نشان میدهد. هرکسی که مخالف نظر او را داشته باشد باید گماشته کس دیگری باشد و ارزشی ندارد. با این نگرش به انسانها ادعای انسان دوستی و ازادیخواهی هم دارد. واقعا رقت انگیز است.
منتظر پاسخ این فرد در سطح افکار عمومی هستیم.
در ضمن نام واقعی من مرتضی میباشد

ناشناس گفت...

من اصلا حیران موندم از این نوشته‌ها. بس کنید! دشمن اخوندها هستند ولی اقای اصفهانی همش گیر داده به مجاهدین که 5 سال پیش به من این را گفتند و 10 سال پیش ان را. اقا جان برو با اخوندها مبارزه بکن و اینقدر ناراحتیهای شخصی خود را از مجاهدین مطرح نکن که حوصله همه ما سر بردی و خسته کردی ما را. اصلا مجاهدین بد, تو خوب باش و راه مبارزه را به ما نشان بده.

خسته و بیحوصله

یک هوادار ساده گفت...

اینجانب به عنوان یک فدایی کوچک رهبر کبیرمان مسعود رجوی از محضر مبارک برادران عزیزمان توحیدی و جابر زاده عاجزانه تقاضا می کنم که دوباره همان «برادر ایوب» خودمان را به جای «برادر مرتضی» به وبلاگ ضد انقلابی دریچه زرد شاعر از هضم رابع گذشته ارسال فرمایید. «برادر مرتضی» هنوز کاملا توجیه نشده اند و به اندازه لازم جا نیافتاده اند و زمینه لجن پراکنی های اضداد مجاهدین را فراهم می آورند و بهانه به دست مزدوران می دهند.
مثلا علاوه بر مشکلاتی که با چند نظر قبلی به وجود آوردند در آخرین نظر خود در حالی که به حق با پنهانکاری انقلابی ارتباط خود را با شما انکار کرده اند در پاسخ یکی از مزدوران که نوشته بود «سخنی اگر باشد با فرستندگانش خواهد بود و پاسخی اگر لازم باشد به فرستندگانش داده خواهد شد. نه در یک کامنت در اینجا، بلکه در سطح افکار عمومی اپوزیسیون.» نوشته اند که «منتظر پاسخ این فرد در سطح افکار عمومی هستیم.»

درود بر شیر همیشه بیدار
درود بر رییس جمهور برگزیده مقاومت خانم مریم رجوی
ننگ و نفرت بر اضداد مقاومت و مزدوران
هزار اشرف می سازیم

یک هودار ساده سازمان پر افتخار مجاهدین خلق ایران

احمد رضا.ص گفت...

آقای اصفهانی شما نوشته های خودتونو ادامه بدین جواب اینا رو هم ندین اینا خرن و ادم بشو نیستن خر اومدن و خرم میرن اون یارو هم که اسمشو نمیبرین بدبخت و بیچارس واقعا

ناشناس گفت...

اقای اصفهانی
من نه طرفدار مجاهدین هستم و نه طرفدار گروه دیگری ولی دشمن را جمهوری اسلامی میدانم و معتقدم که تمام سعی و کوشش ما باید صرف مبارزه با این دشمن شود. از زمان امدن روحانی تاکنون بیش از 1000 نفر اعدام شده‌اند فقط در چند روز اخیر بیش از 80 نفر به دار زده شدند. مردم کمرشان زیر بار گرانی شکسته. معلمان و کارگران دست به اعتراضات گسترده زده‌اند و شرایط ذهنی برای تغییرات اماده است. شما و دیگر روشنفکران چرا به این مسائل نمیپردازید؟ چرا با نوشتن که کار اصلیتان است مردم را تشویق به سازماندهی نمیکنید مثل اسماعیل خویی؟ که از هر فرصتی که در مصاحبه ها جوانان را به مسلح شدن و اموزش و سازماندهی فرا میخواند.
من هم با ماندن مجاهدین در عراق موافق نیستم ولی این انتخاب خودشان است. یک تعدادی بچه صغیر که نیستند. خودشان با وجودی که میدانند چه خطراتی این ماندن دارد ولی انتخاب کرده‌اند که انجا بمانند. حالا دیگر به من و دیگران چه ربطی دارد که هی بهشان و رهبریشان با توهین بگوییم که چرا انجا مانده‌اند. مثال بزنم: گلسرخی انتخاب کرد که اعدام بشود با اینکه میتوانست انتخاب کند که اعدام نشود و شاید بهتر بود که میماند چون به کسانی مثل او احتیاج داریم ولی او انتخاب کرد که در مقابل جوخه اتش قرار بگیرد. حالا هم این مجاهدین انتخاب کرده‌اند که انجا اصلا بمیرند. به نظر من باید به خواسته اینها احترام گذاشت.
شما روش اینها را قبول ندارید و این قابل احترام ولی به روش خودتان به مبارزه با رژیم بپردازید. هی گفتن این حرفها که مجاهدین به من این را یا ان را گفتند چه دردی از ان مردم که استخوانهایشان زیر ستم این اخوندهای رذل در حال خرد شدن است دوا میکند؟

سیامک.ا

محمد علی اصفهانی گفت...

من اصلاً یک کلمه در باره ی خودم و مجاهدین در اینجا ننوشته بودم. اما وقتی یک نفر می آید در اینجا و با دروغ های پی در پی که در باره ی این موضوع سر هم می کند می خواهد کسانی را که شاید در جریان نباشند بفریبد، من باید چه کنم؟ آیا باید بگویم دروغ می گوید یا نه؟ ماجرا از ین قرار است.

البته می فهمم که چرا بعد از افتضاحی که آن شخص در اینجا با دروغ های خود به بار آورد، بعضی ها بدون هیچ اشاره یی به او و داستان پردازی های مبتذلش، به من می گویند چرا تو به دروغ هایی که او پشت سر هم نوشت جواب دادی، و اگر نمی دادی بهتر بود، چون این افتضاح برای جریان مربوطه به بار نمی آمد.

حالا اگر من بگویم که در این تقریباً دو سال اخیر هیچ چیزی در باره ی این تشکیلات ننوشته بودم و هر چه نوشته ام در ارتباط با مسايل روز مبارزات سیاسی بوده است و مقالاتم را می توانید در سایت خودمان یا سایت های عصر نو و روشنگری و اخبار روز بخوانید، لابد باز هم در باره ی خودم نوشته ام.
اینطور نیست؟

در مورد آن هایی که آنجا مانده اند هم، این آن ها نیستند که انتخاب کرده اند. چرا؟ چرایش را در همان صفحاتی که دعوت به بازخوانی اشان کرده ام می توان به روشنی دید و خواند.
این که چرا دعوت کرده ام که «صفحات ویژه ی لیبرتی و اشرف» را دیگران دوباره بخوانند را هم در همان دعوت نوشته ام:
در شرایط تجاوز عربستان سعودی به یمن، رهبر مجاهدین، برای رژیم و عوامل او در عراق، عملاً (با تأکید روی کلمه ی عملاً) کارت دعوت فرستاده است که بیایید و این ها را بکشید.
چه طور؟
همانطور که در پاورقی مقاله ی «شمشیر عربستان سعودی، ایران را نشانه گرفته است نه یمن را» آورده ام.
این که این همه شلوغ کردن ندارد.

ناشناس گفت...

دوستان، رفقا؛ بنای تشکیلات رجوی بر تقلب ایدئولوژیک و نتیجتاً هر تقلبی گذاشته شده. واسه همین وقتی که دستشون رو میشه آی دزد آی دزد راه میاندازن.

اگه به سیر کامنتها دقت کرده باشین ایوب و بنی رجوی و مرتضی و بقیه اطلاعاتی های رجوی کم و بیش بعنوان بیطرف از اینجا شروع می کنن که رجوی باشرف رو چیکار دارین حالا "همه باهم" باهاس یقه رژیم رو بگیریم وبذاریم بقیه زیرآبی برن (انگار نه انگار که خمینی همینجوری به سلطنت رسید)! بعد هم که دست ایوب رو میشه امداد غیبی بیطرف نمره موقت از راه میرسه! و باز دوباره روز از نو روزی از نو دست این یکی رو باهاس رو کرد!

حالا هم بعد از اینکه دست جانشین ایوب یعنی مش مرتضی رجوی رو شد یهو زد به صحرای کربلا و مظلوم نمایی "آی دزد آی دزد" که یکی بهش لیچار گفته پس این نشون میده که اصفهانی و بقیه منتقدهای رجوی ... بی سروپا و اینجور چیزهان. اما بعد از اینکه این تاکتیکش هم توسط "ننه مرتضی" رو شد و مجبور شد فعلاً کپ کنه، امداد غیبی در کسوت "خودش خشک میشه میافته" و سیاهکار و اینجور چیزا یهو از راه میرسن و طبق معمول چند صد باره میگن "رجوی و سیاهکاریهاش رو چیکار دارین فعلاً "همه باهم" یقه رژیم رو باهاس بگیریم و بذاریم رجوی باشرف زیرآبی بره تا وقت انقلاب خمینی دومی روزگار نسل بعدی رو هم سیاه کنه! و باز روز از نو روزی از نو!

اما یه نکته که تشکیلات رجوی نمی فهمه اینه که تاکتیک آی دزد آی دزد راه انداختن مثل تاکتیک ترسوندن عمرش تموم شده و دیگه اینکه نیروی رجوی محدوده و هر روز هم داره آب میره واسه همین برای یارگیری دست به دامن ارتش صهیونیستها و امپریالیستها شده اما تا زمانیکه ما درد آزادی و برابری داریم و از دوز و کلک و تقلب ایدئولوژیک و غیرایدئولوژیک پرهیز می کنیم، ما موندگاریم و رجوی باشرف و اذنابش رفتنی ین. درست مثل خمینی و خامنه ای!

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...

جای ایرج شکری خالیه اینجا,