دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۴ مهر ۲, پنجشنبه

توضیح یک ابهام اسماعیل وفا یغمائی

در سی و چند سال گذشته از سازمان مجاهدین خیلی ها جدا شده اند. جدا شده یک معنای کلی است.
جدا شدگان هریک راهی در پیش گرفته اند.
بعضی به دنبال زندگی خود رفته اند و سیاست را کنار گذاشته اند.
برخی به دنبال زندگی خود رفته اند ولی هنوز گوشه چشمی به سیاست و مبارزه دارند. کم یا زیاد.
گروهی به دنبال زندگی خود رفته اند و از مجاهدین حمایت میکنند.
جمعی  به دنبال زندگی خود رفته اند و به مجاهدین دشنام می دهند
عده ای به دنبال زندگی خود رفته اند و مجاهدین را نقد میکنند
و.. همچنین...
شماری به دنبال زندگی خود رفته اند. به ایران رفته اند و از ایران برگشته اند وازجمهوری اسلامی حمایت میکنند.
جماعتی به ایران رفته اند یا نرفته اند ولی با جمهوری اسلامی کار میکنند
رفقای سابق
من بعنوان یک پناهنده سیاسی نه خدا هستم ، نه ولی فقیه، نه قاضی،  نه رهبر انقلاب و نه هیچ چیز دیگر.قصد قضاوت ندارم که خود از کسانی هستم که قضاوت شده ام آنهم بد جوری. مارک«از هضم رابع وزارت اطلاعات گذشته!» توسط همسر سابق و سازمان سابق ورهبر سابق  را به خیال خود بر روی سر بنده کوبیده اند بنابراین با توجه به تمام تجارب! تنها نظر خود را مینویسم و بس.
در رابطه با پنج جماعت نخست  و جماعاتی شبیه انان من در روشنائی قرار دارم
در رابطه با دو گروه آخر در ابهام هستم! فقط در ابهام!
من منجم و پیشگو نیستم و دم دستگاهی ندارم که بدانم چه کسی مزدور است و چه کسی نیست.به من هم ارتباطی ندارد.  متاسفانه کلمه مزدور که معنایش به لایه فقیر ترین کارگران روزمزد بی پناه برمیگردد در فرهنگ سیاسی شامل کسانی میشود که در خدمت مستبدین ومرتجعین هستند و در حقیقت شکارگران مبارزان و آزادیخواهان هستند.متاسفانه!
معنای کلمه مزدور را بدانیم:
مزدور. [ م ُ ] (ص مرکب ) مرکب است از لفظ مزد که به معنی اجرت است و کلمه ٔ «ور» که به معنی صاحب و خداوند است ، بجهت رفع ثقل ما قبل واو را ضمه داده واو را ساکن کردند و بفتح میم که مشهور است خطا باشد. (آنندراج ) (غیاث ). شاکر. اسیف . عسیف . جری . عُضُرت . عضارط. عضروط. عتیل . اجیر. (منتهی الارب ). مزدبر. مزده بر. شخصی که کار بکند و اجرت بگیرد. (برهان ). آنکه کار کند و مزد گیرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که با مزد کار کند. (یادداشت ایضاً). کارگر روزانه . که کار روزانه به مزد کند. عامل مزدبگیر و دارای مزد. به روزمزد کار کننده :
مرد مزدور اندر آغازید کار

 اما مزدور مظلوم مورد نظر دهخدا مزدور روزگار ما نیست!او کسی است که شکار انسانی را به شکارگاه میکشاند تا سلاخان دو پای دستگاه ولایت فیله و راسته او را جدا نمایند و نیز کوشش میکند بر عمر نظام جبر و جور بیفزاید و ملتی را به سهم خود هر چه بیشتر در تاریکی و درد و فقر و فلاکت نگه دارد و از این راه رزق و روزی حلالی کسب کند.  
میبینید میان مزدور دهخدا تا مزدور مورد نظر من و شما چه فاصله غریبی است.
مزدوران در خارج گشور شاخکهای اطلاعاتی سیستمهای جبر و جور هستند و مزدوران در هر کشوری باشند اگرخطری برای کسی ایجاد کنند یا منافع ان کشور را تهدید کنند پلیس و دستگاه قضائی به مسئولیت خود عمل میکنند وروزگاری شاید روشن بشو که هر کس کیست؟
قبلا هم نوشته ام.من به ایران رفتن وحتی ضعف نشان دادن را هم با مزدوری فاصله میگذارم. مزدوری کار هر کس نیست و باید همتی مردانه! و جانانه! بخرج داد تا تمامت وجدان و شرف خود را در طبق اخلاص به شریرترین به زنجیر کشندگان یک ملت ارائه کرد!!.تکرار میکنم:
 مزدور در ایران بلا زده کسی است که با دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی کار میکند واطلاعات و آدم میفروشد حالا یا فی سبیل الله یعنی بخاطر حرمت سبیل خدا! یا بالعکس نمایندگان خدا  حرمت سبیل او را داشته وسبیلش را هم چرب میکنند واز جیره خمس و ذکات و سهم امام چیزی به او میدهند.نمیدانم اینها کی هستند؟علاقه ای هم ندارم بدانم. اجرشان با خدا!! و مناعت و شرافت ویران شده اشان ولی...
من حق دارم بعنوان یک انسان که کمی فکر میکند و کمی میفهمد و در شرایطی که بگیر و ببند در ایران ادامه دارد و یک کارگر را بجرم اعتراض در زندان میکشانند و یک وبلاگ نویس را پنجسال زندان میکنند و بخاطر برپائی چهارشنبه سوری آدمها روانه حبس میشوند میان آقای حسین نژاد و باقر وند و امثال اینان که از ایران به خارجه آمده اند تا سازمان مجاهدینی دیگر راه اندازی کنند و  با آقای سعیدجمالی و امثالهم تفاوت قائل بشوم. آقای باقروند را در گذشته ها دیده ام انسان فهیم بسیار مودب وآرام وخوبی بود. بخصوص چشمان نجیب وآزرمگین و مهربانی داشت ی. الان نمیدانم چه میکند به خودش مربوط است .آقای حسین نژاد را هم همینطور، در گذشته او را دیده ام و در یکی از پایگاههای مجاهدین همخانه و هم مکان بودیم  انسان خاموش و آرامی بود. حتما مثل همه مجاهدین پر کار و زحمتکش، الان نمیدانم چه میکند. این دو و کسانی چون این دو بدون اینکه قضاوتی اعلام شده داشته باشم برای من در ابهام قرار دارند.  همین و بس. آقای جمالی و امثالهم با هر عیب و علتی که داشته باشند یا شما رویشان بگذارید برای من مطلقا در ابهام قرار ندارند . بخوبی میدانم چه کرده و چه میکند و چندین سال رنج برد تا توانست خود را به اروپا برساند .
من حتما بین این دو تیپ انسان تفات قائلم. خیلی جدی. کسانی که از من میخواهند نظرات هر دو را بطور مساوی منتشر کنم  یا موضع برابر در مقابل هر دو طرف داشته باشم درخواستی جالب ندارند.  یعنی درخواستشان کاملا بیجاست.  امیدوارم روزی برسد که همه ابهامها برطرف شود و انشالله تعالی معلوم شود در اساس هیچکس مزدور ملاها نبوده و نیست وهمه انسانها پرنسیبها و شرافت انسانی خودشان را در هر وضعیتی حفظ کرده اند و ابهام بنده هم به دلیل نادانی و ضعف من بوده است و بس.
فارغ از هر چیز و اینکه چه خواهد شد و آخوند میرود یا نمیرود امیدوارم همه بتوانیم تا لحظه بدرود با هستی خاکی و پایان اقامت بر زمین بر پرنسیبهای انسانی خود استوار باشیم.
 فراتر از حتی انقلاب ،جائی است که انسانها بر انسانیت ووجدان انسانی خود ایستاده اند . 
مفهوم درست مرگ شرافتمندانه و شهادت در همین نقطه و هنگامی که انسان بر پرنسیبها میایستد و سر فرود نمی آورد شکل میگیرد .
 انقلاب کار همگان است و روزگاری خواهد آمد ولی حفظ حرمت انسانی کار شخصی و فردی ماست ونیز به نظرمن انقلاب و تحول اجتماعی واقعی با شاخص آزادی وقتی میاید که تعداد آدمهای با پرنسیب و شرافتمند و آزاده زیاد بشود و زیاد باشد.
اسماعیل وفا یغمائی
اول مهر ماه 1394

۱۸ نظر:

ناشناس گفت...

سلام جناب یغمایی

شما هم مثل اینکه نیار به یک پروسه رفع ابهام داری.

از شوخی گذشته ولی آخر شما ابهام داری چرا کامتت های ما که در رابطه با مزدور بودن ماموران رژیم ابهام نداریم را منتشر نمی کنی؟

م نیری

esmail گفت...

اقای نیری گرامی
در فضای درهمجوش کنونی واقعا وارد شدن مشکل است . ولی اگر کسی با مدرک کافی و با اسم و رسم واقعی و میل مشخص مزدوران حقیقی را افشا کند منتشر میشود. کاری که اقای مصداقی و شماری دیگر کرده اند و گرنه واقعا نمیشود منتشر کرد زیرا جو انقدر الوده و سیر در الاغ است که خود من و امثال اقایان روحانی قصیم مصداقی اقبال همنشین و جمالی و... را مزدور معرفی میکنند! با درود

ناشناس گفت...

من تعجب میکنم که شما چطور در ابهام هستی؟؟؟؟ واقعا شناختن مزدوران اخوندهای کثیف اینقدر مشکلها دارد
جواد الف.د

jahandid گفت...

با درود به ازاديخواهان و ايران دوستان عزيز،
نكته بسيار بجايى را مطرح كرده ايد. به نظر من هم يكى از دليل اصلى چنين فضاى مسمومى (اگر تنها دليل ان نباشد) "قضاوت هاى تحليلى" است! در سيستم دادگسترى كشورهاى پيشرفته يك اصل بنيادين وجود دارد كه به شدت در تميز و شفاف نگاه داشتن جامعه نقشى تعيين كننده و محورى دارد. ان اصل اين را ميگويد:"تمام انسانها بى گناه هستند تا زمانى كه گناهشان ثابت شود." در صورتى كه در ديكتاتوريهاى موجود كاملا ً عكس اين اصل ميباشد. اين ديكتاتوريهاى تاريخ معاصر و روزگار فعلى هميشه ميگويند: "هركس با ما نيست، بر ما ست!" و با اين درك و تحليل كمر نابودى او را ميبندند!
قضاوت تحليل ممكن است با پيشگويى كردن بعد از گذشت زمانهاى كوتاه يا طولانى از نظر صرفاً يك تحليل حتا درست از اب در بيايند! ولى همين پيش داورى ممكن هم هست كه صد در صد اشتباه باشد و باعث شود كه سوژه مربوطه را به تباهى بكشد و در واقع ستمى به وى روا دارد كه نهايتاً او را به دشمنى قسم خورده بدل كند. بعد ان كس كه "قضاوت تحليلى" كرده است ميگويد:"ما كه گفته بوديم اينجورى است و اين از همان اول همين بوده و..." در واقع در اين سيستم "همه گناهكارند تا زمانى كه بى گناهى شان ثابت بشود!" همه ميدانند كه اين سيستم ها با ادم گناهكار چه رفتار هايى كه نميكنند!
اگر به واقع همان اصل "بى گناه بودن" را مورد احترام قرار دهيم، فضاى موجود چنين خراب و دچار الودگى كشنده نميشود كه در اثر ان امر مبارزه زير سؤال و ابهام فرو رود و بيزارى و تنفر را بپراكند. ناگفته پيدا ست كه اين اصل بى گناه بودن ادمها چيزى نيست كه ادمى بدون پرداخت بهاى فهم ان بدست أورده باشد. جوامع بسيارى قربانى شده اند تا اينكه انسانها به اين درك و فهم رسيده اند و اين خود يك دستاورد بشرى ست كه انسان نوين از ان بهره ميبرد و كهنه پرستان و مرتجعين خود را از ان محروم ميسازند! باشد كه ما نيز بر اين دستاورد رنسانس نائل آييم.

ناشناس گفت...

اسماعیل عزیز
نیویورک تایمز و واشنگتن پست و لوموند و تایمز لندنِ همچنین الاهرام مصر و کیهان و مهرنامه در جمهوری اسلامی و...، نظرات متفاوت و مختلف کسانی را که برخی این طرف جوی هستند و شماری آنور جوی (در دو نقطه مقابل قرار دارند) درج می کنند.
هم، نظرات توماس فریدمن را منتشر می کنند هم دیدگاههای جان بولتون را
تنها پراوادای استالین و رسانه های حزب توده و مجاهدین (و مثل آنها)ست که به اسم مرزبندی، یکسویه مطالب خود را منتشر می کنند.
کار پژواک بسیار خوب بود که فقط نوشته آقای جمالی را منتشر نکرد. با جواب آقای باقروند خیلی چیزها در روشنی قرار گرفت.

از دستگاه شناختی مسعود رجوی باید بیرون بیاییم.
بگذاریم اسماعیل جان همه طرفها حرف بزنند و اگر این میسر نیست لطفاً نوشته های یکسویه را حتی از خدای تبارک و تعالی هم باشد، شما درج نکنید. درود

ناشناس گفت...

آقای عزیز عده ایی هم خود را به رژیم فروخته اند از قلم افتاده۰ امیدوارم عمدی نباشد۰




نکته بین

ناشناس گفت...

ابادانی
با سلام و یک سوال ان اینکه چه کسانی متهم هستند؟دوم قاضی کیست ؟و روش برخورد با نفرات مبهم چیست ؟
پیشنهادم این است تمام جدا شدگان سازمان وارد این نشست رفع ابهام بشوند مثل زمان سید رئیس مسعود که 700 نفر را به دادگاه رفع ابهام یعنی زندان اورد شما هم اینکار را بکنید تجربه اینکار را هم دارید یعنی یا خودتان در زندان بودید یا بازجوی زندان بودید یعنی تجربه وجود دارد دوم اینکه بنظر می اید همه جداشدگان شامل اعضای شورا و دیگران هم در این نشست رفع ابهام باید شرکت کنند چرا که همه در ابهام هستند بقول اقای یغمائی خودش هم در ابهام است همچنین دیگر نفرات شورا هم در این لیست قرار دارند بقول برادر مسعود ادم پاک نداریم مگر انکه رفع ابهام انجام شود همه باید در این بازی شرکت کنند چون اقای یغمائی میگوید من در مورد فلان ادم ابهام ندارم ولی خوب خیلی ها ابهام دارند باید نشست رفع ابهام برگزار شده و ما سوالات خود را از انها بپرسیم همه و همه هیچکس نمی تواند جاخالی بدهد .قرار نیست تعدادی فقط بیایند برای رفع ابهام چون ما به خیلی ها ابهام داریم که نه تنها عامل جمهوری اسلامی است بلکه عامل شازده هم هست یعنی دو طرفه دارند کار میکنند خوب فقط یک سوالی میماند کی میتواند دستور جلسه بخواند شازده یا بچه شازده یا اقای یغمائی یا همنشین یا حسن یا حسین یا علی یا محمد یا زین العابدین
فقط بازیکنان و داور و کمک داور و هیئت ژوری را مشخص کنید
روز خوش

esmail گفت...

ابادانی عزیز
با عرض معذرت یاوه میبافی و خود میدانی دردت چیست.
من با احترام نظرم را نوشتم احتمالا حق دارم
تو بزرگوار همه را میخواهی قاطی کنی یعنی منظور اصلی
برای من کسی جز انچه نوشتم در ابهام نیست نه اعضای شورا نه کس دیگر موضوع بر سر مسئله مشخصی است که اگر نفهمیده ای دوباره مطلب را بخوان
خداوند حقیقی همه را هدایت کند عزیز

ناشناس گفت...

ابادانی
با عرض معذرت جناب اقای یغمائی عزیز از اینکه هنوز چیزی نشده ما را یاوه باف کردی عزیز دردم را پرسیدی ؟ من بر خلاف شما که بسیار بی احترامی کردید با احترام میگویم ای اقای عزیز قضاوت کار ساده ای نیست کار هر کسی هم نیست ای عزیز قصد بی ادبی به شما را نداشتم وندارم اقای محترم اما برای قضاوت باید پاک بود یعنی کسی میتواند قضاوت کند که واقعا خودش مجاهد نبوده باشد یعنی از بیرون از دستگاه مجاهدین باید باشد شما عزیز گرامی خود در ان ایدئولوژی بوده اید خواهی نخواهی گردی از ان ایدئولوژی هم روی شما نشسته است همینطور روی دیگران پس کار قضاوت کار هر کسی نیست دوم مگر حرف بدی زدم اقا شما میگوئید به فلانی ابهام نداری اخر عزیز شما که شاقول درستی و نادرستی نیستی عزیز من تو ابهام نداری ما که داریم چه گلی به سرمان بگیریم بحث شما و مخالفین شما هر دو عین هم است هر دو یک اهنگ را مینوازید عزیز من شما میگوئید برای من فلانی و نه اعضای شورا در ابهام نیستند باور کنید با چه زبانی بگوئیم که ما در ابهام هستیم اینرا یاوه تلقی نکنید جناب اقای یغمائی عزیز من هم بهیچ وجه واقعا قصد توهین و اهانت و خدای نکرده بی احترامی ندارم علیرغم برخورد شما مرا ببخشید اگر بد نوشتم و باعث شدم که شما برخورد تندی بکنید به هرحال هر طور خود میدانید و بقول معروف صلاح خویش خسروان دانند
شاد و تندرست باشید

esmail گفت...

عزیز
من اینقدر میفهمم بیش از این چیزی را نمیتوانم توضیح بدهم
اگر خطائی در نوشتن من هست میبخشی
خدا یارت

ناشناس گفت...

سلام بر آقای یغمایی و قدردانی از همه زحمات
از آنجا که جوهر حرف آقای آیادانی درست است شاید بهتر این باشد که من بعد کسی با برخوردهای یکطرفه تنها به قاضی نرود و اگر می‌خواهد در مورد کسی یا ناکسی حرفی بزند چون فقط خودش به آن رسیده و ممکن است دیگران آنرا قبول نکنند، طرف مقابل هم حق داشته باشد (در همان جا که آن مطلب درج شده) پاسخ دهد و از خود دفاع کند.
در غیر اینصورت ما هیچ فرقی با رسانه های مسعود رجوی و نورالدین کیانوری و سعید امامی نداریم. واقعاً باید از پژواک ایران تشکر کرد که جوابیه متهم را هم بعد از آن کیفرخواست منتشر نمود. با احترام

بهمن گفت...

با سلام!
چند نکته در مورد مطلب شما و سایر مطالبی که در حاشیه و پیرامون نوشته سعید جمالی نوشته شده است.
۱- در گام نخست باید توجه داشت که متاسفانه نوع رفتارها و موضع گیریهای رهبر عقیدتی و مریدانش فضای سیاسی موجود در میان ایرانیان خارج کشور را به شدت آلوده و غبارآلود نموده و مرزهای دوستان و دشمنان مردم را بشدت مخدوش کرده است. رهبر عقیدتی در لجن پراکنی و اتهام زدن به شخصیتها, فعالین سیاسی, منتقدین و معترضین به سیاستها و عملکردهای مخربش, به هیچ پرنسیپ و اصولی پایبند نبوده است.
۲- در این فضا مبرترین وظیفه هر انسان متعهد و دردمندی, تلاش برای پالایش و پاک سازی فضای سیاسی از سموم زهرآگینی است که باند تبهکار مسلط بر سرنوشت سازمان مجاهدین, به طور مستمر و پیگیر, به هر سو می پراکند.
۳- مهمترین حربه رهبر عقیدتی برای پراکندن جو بی اعتمادی و مسموم ساختن فضا و بدنبال آن منفعل ساختن و ایزوله کردن فعالین سیاسی مخالف, توسل به حربه ترور شخصیت است. در همین رابطه جمله ای از حضرت علی در خاطرم هست که میگوید: به سخن و گفتار توجه کن و نه به گوینده. رهبر عقیدتی درست به عکس این رهنمود عمل میکند. به گفته ها و نقطه نظرات و انتقادات فرد کاری ندارد, بلکه از همان نخستین لحظه, تلاش میکند با توسل به رذیلانه ترین شیوه ها, گوینده را مورد تهاجم قرار داده و با روانه کردن سیلی از اتهام و لجن به سوی گوینده با یک تیر سه!! نشان بزند:اول آنکه پاسخ انتقاد را نمیدهد,دوم: مدعی را لجن مال کرده و به سکوت وادار میکند و یا در بهترین حالت به دفاع از شخصیت و آبروی خودش میکشاند, سوم, به نیروهای خودش و بیطرفها, غیر مستقیم اخطار میدهد تا آنها هم عبرت گرفته و جرات ابراز انتقاد و مخالفت, نداشته باشند.
۴- با این اوصاف مشخص است که مهمترین وظیفه ما, برای پاک سازی فضای سیاسی, افشای این سیاست به غایت ضد انسانی و تلاش برای حاکم کردن اصل طلایی و انسانی "نقد نظر و گفتار افراد" به جای تلاش برای "تخریب و ترور شخصیت گوینده" است.
۵- با تکیه به اصل فوق, من معتقد هستم که آقای جمالی در برخورد با "جلال پاکستان" میتوانست به جای کالبد شکافی شخصیتی ایشان, و حدس و گمان درباره احتمال زدوبند وی با رژیم به نقد نظرات و مواضع سیاسی ایشان بپردازد. به عنوان مثال اقدام ایشان را در جهت تشکیل سازمان مجاهدین منشعبین بررسی و نقد کرده و در همین رابطه فی المثل یاداوری کند که یک چنین اقدامی نیازمند داشتن سوابقی کاملا روشن از لحاظ سیاسی و اجتماعی است و یا آیا اساسا میتوان بدون داشتن یک اشراف عمیق تاریخی و سیاسی از ضعفها و دلایل به انحراف رفتن تشکیلات موجود, اقدام به بازسازی مجدد آن تحت عنوان منشعبین, نمود و بسیاری از ابهامات و پرسش های دیگر نظیر تیتر بیانیه منشعبین و اسم بردن از آقای پرویز یعقوبی در تیتر بدون اطلاع ایشان.
۶- در مورد نوشته شما و مساله ابهامی که مطرح کرده اید باید بگویم که, بگذارید هر کس هر آنچه در چنته دارد -با معیار حفظ حرمت اشخاص- روی دایره بریزد و به قضاوت افکار عمومی بگذارد. با این کار ابهامها نیز بتدریج کمتر و کمتر خواهد شد و هر کس نشان خواهد داد که چند مرده حلاج است.
موفق باشید

ناشناس گفت...

من شخصا چند مارکسیست قدیمی را میشناسم که بعد از چند دهه زندگی در اروپا به ایران سفر کردند و مشکلی هم برایشان پیش نیامد. در عین حال قابل تذکر هست که هیچکدام از این افراد فعالیت سیاسی فعالی ندارند. واقعیت اینه که جمهوری اسلامی حتی تشویق میکنه که سیاسیون سابق به ایران برگردند و بدینوسیله آنان را کاملا از نظرسیاسی عقیم میکند .هر کسی که به ایران برگشت لازم نیست مزدور شده باشد اما کسانی که سالها در ایران پاسیو بودهاند و بطور ناگهانی مبارز ۲ آتشه میشوند کمی بحث بر انگیز و قابل شک میباشد. کوروش پاکزاد

ناشناس گفت...

عالی
مهرداد

jahandid گفت...

با درود،
در اينكه افرادى از دستگاه پليدترين ديكتاتورى معاصر يعنى رژيم وحشى اخوندى در اين دنياى مجازى ايفاگر نقش اتش بيار معركه هستند شكى نبايد كرد. ولى از طرفى هم همه را ابتدا به ساكن به زير تيغ اتهام بردن و اينكار را بدون ارائه سند و مدركى ويا سند و مدركى بى ربط و بى اعتبار انجام دادن، بومرنگى است كه خيلى سريع به خود طرفه اتهام زن برميگردد و عاقبت خوشى را هم بدنبال نخواهد داشت! طبيعى ست كه مابقى كارهاى اورا نيز خراب خواهد نمود. داشتن نظر و عقيده يك چيز است ولى صدور حكم و متهم كردن كاملا ً در يك دستگاه و با ضوابط مربوط به ان تبديل به چيز ديگرى ميشود كه حتا ميتواند جانهاى بى گناهى را به سلاخى تهمت و افتراء ببرد و باعث نابودى ان شود! مصارف داخلى هر موضعگيريى فقط به داخله محدود نميشود و همچون لكه رنگى يا خونى خواهد بود كه به تمامى سلولها نفوذ خواهد كرد و خشك و تر را با هم ميسوزاند. البته در دنياى سياست هميشه اين را ميگويند كه "سياست بى پدر و مادر است" و يا "سياست پدر ومادر نميشناسد!" حال بايد ديد كه ما در كدام دنيا سير طريق ميكنيم؟ در دنياى سياست؟ يا در دنياى اعتقادات به اصول انسانى كه ضامن پيشرفت و سعادت ميباشند؟ قدر مسلم همه ما خواهان سعادت و پيشرفت هستيم و از اين همه تكرار بى حرمتى به انسان بودن مان تا بن استخوان بيزاريم. از اينكه ديگر ممالك بهاى فهم اين اصول شرف و ازادى را پرداخته اند و روز به روز سعادتمند تر ميشوند و ما هنوز اندر خم اين كوچه باقى مانده ايم كه"آقاى محترم، خانم محترم، با ادب باش. تهمت الكى نزن. اين كارى ست زشت و غير انسانى و...!"
جاى بسى تأسف و اندوه است!

ناشناس گفت...

چنانچه دستگاه آقای سعید جمالی همان دستگاه محسن رضایی و مهدی ابریشمچی است که هیچ. اما اکر با آنان یکی نیست و شباهت حتی اندکی به آنچه محمد حنیف نژاد می‌گفت و عمل می‌کرد دارند، شایسته است از خود به سختی به خاطر قضاوتهای ناصواب انتقاد کنند. شیما

محمود گفت...

اسماعیل عزیز در رابطه با تقیسم بندی هایت کمی مشکل دارم.
اگر صرف آمدن از ایران تنها میزان باشد و علامت ضربدر ابهم خوردن چنین مسافری، تمام افرادی که به نوعی از زندانهای رژیم زنده خارج شده اند و شمارشان به هزاران می رسد و هر کدام هم ادعای ضدرژیم، باید در دسته بندی آدمهای مبهم قرار بگیرند. (همان کاری که رجوی در تشکیلات انجام داد). زیرا اگر سیاه و سفید کردن باشد دو حالت بیشتر ندارد یا رژیم تمام انسانیت آنها را نابود کرده و وادار به انجام کارهایی(خیانت، آدم فروشی و شاید جنایت) کرده که قیمت خروجشان بوده و یا اینکه عملکرد رژیم به گونه ای دیگر است؟ (رژیمی که علارغم این همه ناراضی توان ایجاد ثبات نسبی در این مملکت را دارد نباید همچون تشیکلات مجاهدین ساده و احمق و نادان فرض کرد) به نظر شما کدامیک؟ این در مورد افرادی است که مبارزه عینی و عملی و بالفعل داشته اند و در زمان دستگیری علیه رژیم مبارزه میکرده اند و در اکثر موارد همراه با سازمان مسلح. لطفا تمام افرادی که خارج شدگان از ایران (جداشدگانی که مسیر خروجشان از سازمان بالاجبار از مسیر ایران بوده) را متهم و زیر ابهام میبرند باید ابتدا جواب این سوال را بدهند. تشکیلات مجاهدین به این سوال جواب داد و تمام لجن پراکنی علیه منتقدین نیز از تعیین تکلیف این سوال در می آید.
وقتی که من بحث های مرزبندی غیرانسانی مجاهدینی را قبول ندارم (در این تشکیلات حتی کارمندان ساده ای که در ایران کار میکنند خائن و رژیمی معرفی می شوند) به این دلیل است و نظرم در این مورد که هر کس با این پیش فرض به بررسی جداشگان میپردازد از همان جنس تشکیلات مجاهدین فکر میکند به این دلیل است.
اگر دلیلی برای اینکه زندانیان و فعالین سیاسی طی 35 سال گذشته چه زندانی و چه غیرزندانی بدون اینکه خوش خدمتی به رژیم کرده و یا آدم فروشی و خیانت کرده باشند، توانسته اند خارج شوند (که من اینطور فکر میکنم) به چه دلیل افرادی که با اجبار و بادست بسته به رژیم تحویل شده اند و در اینکه مخالف جدی مجاهدین نیز بوده اند نیز تردیدی نبوده(حداقل برای رژیم و عناصر اطلاعاتی اش نبوده) چرا باید رژیم با آنها برخوردی بدتر از مبارزین بالفعلی بکند که سالهاست در خارج از کشور زندگی میکنند، داشته باشد (افرادی که به قول دوستی امروز هم با سلام و صلوات بدون مشکل به ایران می روند و می آیند با کوله باری از اجناس ایرانی مصادره نشده!)؟ کسی برای این سوال جواب دارد؟
اینکه هر فردی چه جدا شده و چه جدا نشده میتواند تبدیل به مهره اطلاعاتی شود بحث دیگری است. کما اینکه حتی عضو سر موضع سازمان نیز میتواند چنین پتانسیلی داشته باشد(اصولا هر انسانی میتواند چنین باشد). بر این اساس برای خود من اساسا دلیلی وجود ندارد که باور کنم جداشداگانی که حتی در شعار مرزسرخهای آتشینی با رژیم فریاد میکنند، خودشان مزدبگیر چراق خاموش همان سیستم نباشند (به جز احتمال و حدس و گمان کسی می تواند دلیل محکمی برایش داشته باشد)زیرا وقتی به موضوع استخدام مهره اطلاعاتی برمیگردد حتی نمی توان به خواهر و برادر خود که سالها در یک خانه زندگی کرده ای اعتماد کرد. حالا این همه گرد و خاک کردن و جانماز آبکشیدن که ای مزدور را بگیرید برای چیست (حالا من مارک میزنم برای رد گم کردن شاید باشد. به سیاق دزدی که فریاد آی دزد آی دزد میکرد). رژیم در همکاری مستقیم (نه غیر مستقیم) با رهبر تشیکلاتی که اعضای آن با انگیزه ترین و صادق ترین نسل چندین دهه گذشته و شاید آینده بودند، کشت، جنایت کرد و نابود کرد. در این زمینه درست به همان اندازه رژیم و اطلاعاتش و پاسدارش، رهبری مجاهدین و نیروهای بالای تشکیلات و "فرماندن مجاهد" که امروز میگویند کی بود کی بود من نبودم به یک اندازه سهم و نقش داشته اند. چرا نیمه دیگر جنایتکاران باید گردن فراز کنند و برای سرکوب شدگان مجاهدین لغز اصول بخوانند؟؟؟
دوستان همه مسحور جادوی رهبری مجاهدین شده ایم. بحث مهره اطلاعاتی کاملا واضح است و تنها با سند و مدرک مشخص قابل بحث است. ولی حدسیات جز سرکوب ناجوانمردانه انسانهایی که قبلا دوبار سرکوب شده اند (یک بار توسط رژیم و یک بار توسط مجاهدین) چیز دیگری نیست. و با نظر یکی از دوستان موافقم که این نوع نگاه جز به ایجاد دشمنی و کینه عمیق تر در آنان و این بار آنان را به عمد به سوی عنصر اطلاعاتی سوق دادن نیست.
اسماعیل جان امیداورم مرا هم زیر ابهام نبری (و بنگالی کنی) که حتی اگر ببری هم مشکلی نیست عزیز

عیسی آزاده گفت...

استاد بزرگوارو شاعر و نویسنده محترم اسماعیل عزیز مطلب شما را با دقت خواندم و برای فهم بیشتر دوبار خواندم.من مدت زیادی نیست که با هزار مصیبت و بدبختی از عراق به کردستان از انجا با قاطر و وانت به ترکیه و سپس در میان امواح که تا مرحله غرق شدن هم رفتم به اروپا اومدم. اخرین باری که با یک دست لباس و سری پرشور و دلی پرخون از دیارم شهری در جنوب کرمان بنام جیرفت وداع کردم و دختر بچه شیره خواره سه ماهه و پسرسه ساله را رها کرده و جلای وطن کردم. راستش میخاستم پی زندپی خودم بروم زیرا بخودم گفته بودم 29 سال برخلاف تمایلم فکرکردم کار کردم جنگ کردم وووو گفتم دیگر کافی حالا خودت باش و با میل خودت فکر کن و زندگی و گذران امور اما متاسفانه ارباب بی مروت سابق من را به باد اتهام و انواع و اقسام لجن ها گرفت بازهم دندان بر جگر و صبر پیشه کردم اما باز شروع کرد باور کنید تا کنون به تفاع از خودم بر نخاستم زیرا گمان می بردم کسانی سوتعبیر کنند و امر بر انها مشتبه.
من نه نویسنده هستم نه شاعر اما یک عمر در کنار بهنرین های سرزمینم گذران ایام کردم. نمی دانی من را بیاد می اوری یا نه اما من بخاطر کویری بودنم با شخص تو احساس قربت می کردم از همان ایام در سالن های اشرف و پای صحبت های ارباب از زندان که آزاد شدم صوت ارامبخش و طوفانیت من را از شهر و دیارم به سرزمین بابل پرتاب کردم.قصد تملق ندارم خود کسی هستی که معنی تک تک حرفا و کلام ما را در عمیق ترین شکل ان می فهمی وعلیهذا من فعلا مستمع گفت و شنودت با هم نشین بهارم و دریچه زرد را می خوانم و سعس کرده ام از قضایا دور نباشم.
من هنوز با فرهنگ غرب اشنانشدم اما اندکی از خواص جامعه فرانسه را که در آن زندگی می کنم.فهم کرده ام .می دانم که قبل از هر چیز هر انسان آزاد است و کسی نمی تواند مخل ازادی او شود زیر در ورای همه عملکردهای انسانها در جامعه قانون مافوق است .ایابنظر شخص جنابعالی این همه تهمت و افترا به شخصی با این سن و سال یعنی اقای حسین نژاد منصفانه است جای دور نمی روم شخص خودتان مگر چه گناه کرده ای که از هضم رابعه هم البته با عرض معذرت حرف انهاست گذشته ای. من در اینجا مسئول عملکرد خودم هستم و حاضرم تا چای جان از شرافتم دفاع کنم. نه مهتاح پناهندگی هستم و نه سودایی دگر دارم . دوماه در پاریس در زیر پل در متروها و جنگل ها یا یک کوله و یک کیسه خواب گذران کردم تا اینکه ثبت شدم و ورقه ای بدستم دادند و مبلغی برای گذران زندگی .من نه ایران رفته ام نه کسی سیبلم را چرب می کند. مبلغی می گیرم از سوسیال و کمررا بسته ام از رنگ کاری تا جوشکاری یا شیشه شویی خودم را ازمهلکه و مشکلات روزمره رهانیدم.
گرچه نقطه شروعم برای این چند سطر نوشته شما بود اما خواستم عرض ادبی هم کرده باشم و بگویم دل من هم کویری است.
سلامتی وسرفرازی شما ارزوی من است و مشتاق گفت و شنود هایت هستم و بهت میگم خسته نباشی استاد بنال از سینه پردردت .بنواز سازی با دهنت.
ایام بکام
اراتنمد. عیسی آزاده